شایا گلدوست
«ارشا» ۲۰ ساله خودش را «نانباینری» یا فردی با هویت جنسیتی «غیردوگانه» معرفی میکند. او به دلیل مشکلات خانوادگی، اجتماعی و معیشتی، به کارگری جنسی روی آورده است تا بتواند امرار معاش کند و برای هزینههای شخصی، سربار مادرش نباشد؛ مادری که به تنهایی خانه و امورات آن را مدیریت میکند: «با مادرم زندگی میکنیم. بارها کارهای مختلف را انجام دادهام؛ در چاپخانه کار کردهام، در کافه، فروشندگی، حتی نظافت منزل. اما در هیچکدام از این کارها به درستی با من رفتار نمیشد و یا حتی درآمد کافی برای گذران امورات شخصی خود دریافت نمیکردم. همه سعی من این بود حالا که مادرم سقف بالای سرمان را نگه داشته است، لااقل من برای او بار مضاعف نباشم و اگر کمکی از دستم برای او بر نمیآید، برایش دردسری نیز ایجاد نکنم. این طور شد که به کارگری جنسی روی آوردم و تقریبا هفتهای چند بار این کار را انجام میدهم.»
کسانی که خودشان را در چارچوب و دوگانه جنسیتی زن و مرد قرار نمیدهند، هویت جنسیتی خود را نانباینری یا غیردوگانه تعریف میکنند. البته ممکن است جنسیت خود را ترکیبی از زن و مرد بودن تعریف کنند یا این که خود را مرد و زن تعریف نکنند و چیزی غیر از این دوگانه جنسیتی را برای تعریف هویت جنسیتی خود در نظر بگیرند.
نانباینری بودن تنها مربوط به افراد خاصی نیست، هر فردی میتواند خود را نانباینری بداند و پا را از چارچوبها و کلیشههای جنسی و جنسیتی فراتر بگذارد. بسیاری از افراد «ترنس» هم با وجودی که هویت جنسیتی که در بدو تولد بر اساس ظاهر اندام جنسی به آنها نسبت داده شده است را نمیپذیرند اما هویت جنسیتی خود را چیزی غیر از دوگانههایی که در جوامع مختلف، «هنجار» تلقی میشوند، تعریف میکنند و خویش را در هیچ یک از دو گروه زنان و مردان قرار نمیدهند. این باوری اشتباه است که اگر فردی هویت جنسیتی مردانه نسبت داده شده به خود را نمیپذیرد، پس میبایست خود را زن بداند یا برعکس. در صورتی که واقعیت چیزی غیر از این است و طیف هویت جنسیتی در انسانها بسیار گسترده است؛ همانطورکه یک فرد ترنس میتواند مانند همه انسانها، گرایشهای جنسی مختلفی داشته باشد، مثل دگرجنسگرا، همجنسگرا، دوجنسگرا، همهجنسگرا، هیچجنسگرا و ...
کارگری جنسی در ایران برای فردی مثل ارشا بیخطر و بی دردسر نیست. او به دلیل ارتباط با افرادی که به درستی نمیشناسد اما با آنها ملاقات میکند، معمولا در معرض خشونت و آسیبهای روحی و روانی و جسمی قرار دارد. بسیاری از افرادی که به کارگری جنسی مشغول هستند، تجربههای مشابه با ارشا داشتهاند و همین مسایل آنها را در دسته گروههای آسیبپذیر اجتماعی قرار میدهد.
او در ادامه، اتفاق تلخی که برایش افتاده است را این طور روایت میکند: «با فردی که در یکی از اپلیکیشنهای دوستیابی آشنا شده بودم، قرار گذاشتم. مکان قرار، حومه تهران بود. وقتی به آنجا رسیدم، با فردی روبهرو شدم که منتظر من بود. نامم را میدانست اما شخصی نبود که در عکسها دیده بودم. وارد خانهای شدیم که بیشتر شبیه مخروبه بود تا خانه. به غیر از ما، یک دختر و پسر دیگر هم آنجا بودند که باعث میشدند احساس ناراحتی کنم. انتظار نداشتم با افراد دیگری نیز روبهرو شوم.»
او از رفتن به داخل خانه امتناع کرده اما شخص مورد نظر گردنش را گرفته و به زور وارد خانه کرده بود: «آنجا بود که فهمیدم چه بلایی قرار است به سرم بیاید.»
وقتی وارد خانه شده بودند، با مرد دیگری نیز روبهرو شده بود که بعد متوجه شد به تازگی از زندان آزاد شده است. میگوید فضای خانه برایش بسیار وحشتناک بوده است و بستههای بزرگی از مواد مخدر نیز در خانه انبار شده بودند: «هرچهقدر وقت را تلف کردم تا فرصتی پیدا کنم و از خانه خارج شوم، نشد. به ناچار به رابطه جنسی تن دادم؛ رابطه جنسی محافظت نشده. هرچه تاکید کردم که میبایست از کاندوم استفاده کنید اما قبول نکردند و با خشونت فیزیکی مواجه شدم. به ناچار با شخصی که قرار گذاشته بودم و دوستانش مجبور به برقراری رابطه جنسی شدم چون در غیر این صورت نمیدانستم چه بلایی سرم میآورند.»
ارشا میگوید هیچ راه فراری نداشته است غیر از این که خودش را به بیحالی و مریضی بزند.
شرح میدهد که مورد تجاوز قرار گرفته و قدرت دفاع از خود را نداشته است. ترسیده بوده از موقعیتی که در آن قرار گرفته و بیم جانش را داشته است. توسط سه نفر از آنها مورد تجاوز قرار گرفته اما ماجرا به همین جا ختم نشده بود. آنها با افراد دیگر نیز تماس گرفته بودند که بیایند و به ارشا اجازه رفتن نمیدادند: «مانند یک کیسه زباله با من رفتار میکردند و این سو و آن سو میکشیدند. من قدرت دفاع کردن از خودم را نداشتم و زورم به آنها نمیرسید. به بهانه رفتن به دستشویی، در حیاط خانه نشستم و منتظر فرصتی بودم که بتوانم فرار کنم. در اولین فرصتی که به دست آوردم و آنها حواسشان به من نبود، کیفم را برداشتم و دویدم. تا جایی که میتوانستم، با سرعت دویدم و خودم را به یک مکانیکی رساندم. از پیرمردی که در مکانیکی کار میکرد، کمک گرفتم و منتظر ماشین نشستم تا بتوانم به خانه برگردم. تصور نمیکردم قراری که با یک شخص گذاشتهام، تبدیل به تجاوزی گروهی شود. حالا روزها است که حال خوبی ندارم؛ جسمی و بیشتر از آن روح و روانم.»
ارشا میگوید حتی نمیتوانسته است با پلیس تماس بگیرد یا به مرجعی قانونی مراجعه کند، به این دلیل که خودش را مجرم میشناختهاند و وضعیت از آنچه بوده، بدتر میشده است.
میگوید در مقابل آن تجاوز، کسی از او حمایت نمیکرد و رنگینکمانی بودن نیز او را بیشتر در معرض قضاوت، خشونت و تبعیض قرار میداد.
خاطره وحشتناک تجاوز اثرات مخرب خود را برای سالها و حتی تا پایان عمر بر روان فرد باقی میگذارد و در موارد زیادی، فرد را به نقطهای میرساند که به ناچار به زندگی خود پایان میدهد.
برخی از اعضای جامعه رنگینکمانی و بهویژه زنان ترنس به دلیل طرد و رانده شدن از خانواده و عدم دریافت حمایت عاطفی و مالی از سوی آنها، آماده نبودن بستر جامعه برای درک و پذیرش و همینطور نداشتن حمایتهای دولتی و قانونی، به کارگری جنسی روی میآورند تا بتواند زندگی روزانه خود را به شکلی بگذرانند. همین امر این افراد را در معرض ابتلا به بیماریهای مقاربتی و آسیبهای جیرانناپذیر روحی و جسمی قرار میدهد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر