شایا گلدوست
نقش و تاثیر رسانهها در دنیای امروز بر کسی پوشیده نیست. رسالت رسانه فرهنگسازی و اطلاعرسانی صحیح در جهت ارتقاء سطح آگاهی و رشد جامعه است. هرچند که اکثر رسانهها سعی میکنند از پتانسیل خود در جهت هرچه بیشتر نزدیک شدن به این هدف استفاده کنند، اما برخی رسانهها نیز به دلایل مختلف قادر به انجام وظایف خود نبوده یا در جهتی غیر از آنچه میباید، تلاشی بیثمر میکنند.
در سالهای اخیر شاهد این هستیم که رسانههای جریان اصلی که در خارج از کشور مشغول به فعالیت هستند، به جهت فرهنگسازی و رشد دانش عمومی، به مسائل ومشکلات جامعه رنگینکمانی بیشتر میپردازند. آنها تلاش میکنند تا موضوعات جنسی و جنسیتی را به شکل صحیحی آموزش دهند، با این حال دیدگاه منفی جامعه پیرامون قشر رنگینکمانی، به این آسانی تغییر نخواهد کرد. مادامی که سیستم آموزشی و رسانههای داخلی این وظیفه را به عهده نگیرند، تغییر شرایط برای قشر رنگینکمانی در جامعهای مانند ایران بسیار اندک و نامحسوس خواهد بود. هرچند در سالهای اخیر، در برخی از فیلمها و سریالهای تولید داخل به یک شخصیت رنگینکمانی و داستان زندگی او اشارهای میشود، اما به دلیل تمام محدودیتها و ممیزیهای موجود، آنگونه که میبایست حق مطلب ادا نشده است. سیستم حاکم بر کشور با به رسمیت نشناختن این قشر از جامعه و بیمار و مجرم نشان دادن این آنها، نه تنها شرایط را دشوارترمیکند و به دیدگاه منفی جامعه دامن میزند، بلکه این تلاشها و قدمهای کوچک در جهت اطلاعرسانی و بهبود شرایط را نیز ضایع میکند.
«آتشبس»، ساخته «تهمینه میلانی» شاید اولین فیلمی بود که حدود ۱۵ سال پیش با حضور یک شخصیت ترنس توجه من را به خود جلب کرد. در آن زمان من درگیر شناخت هویت خود به عنوان یک زن ترنس بودم. شخصیت «دلارام» در این فیلم زن ترنسی است که به دنبال هویت خود و برای دریافت کمک به روانشناس مراجعه میکند. او از شرایطی که جامعه و خانواده برای ایجاد کردهاند، ناراضی است و قصد دارد با جراحی خود را با هویت زنانهاش بیشتر منطبق کند. هرچند با نگاه طنز به این شخصیت پرداخته شده، اما در زمان خود قدمی نه چندان کوچک اما محتاطانه در جهت نشان دادن قشر ترنس و شرایط آنها در ایران بود.
از آن زمان تا به امروز در فیلمها و سریالهای دیگری که عموما در سینما و یا برای پخش خانگی تهیه شدهاند، شاهد حضور شخصیتهای ترنس یا رنگینکمانی هستیم. به تازگی میبینیم که در سریالهای ساخته شده یکی از شخصیتهای داستان یک مرد یا زن ترنس است. البته در اکثر مواقع شخصیت اصلی داستان نیست، اما سعی شده که در کنار داستان و شخصیتهای اصلی به آنها نیز پرداخته شود.
به دلیل اینکه ترنسها در ایران با فتوای شرعی «روحالله خمینی» و حکم قانونی مجاز به انجام ترنزیشن و جراحی اندام جنسی خود هستند، در فیلمها و سریالهای ساخته شده به آنها پرداخته میشود. معمولا سعی میشود تا داستان زندگی افراد ترنس و مسائل و مشکلاتی که در جامعه دارند، به تصویر کشیده شود، اما دست فیلمساز به شکلی مشروط برای پرداختن به این افراد باز است. سانسور عاملی بازدارنده برای به تصویر کشیدن واقعیتهای تلخی است که این افراد در ایران با آنها دستوپنجه نرم میکنند. نحوه پرداختن به این شخصیتها جای بحث دارد؛ در بسیاری از مواقع شخصیتهای ترنس داستان بسیار ضعیف، منفعل، بیمار و قابل ترحم به تصویر کشیده میشوند. در بسیاری از فیلمها و سریالها با دیدگاهی طنزگونه به این شخصیتها پرداخته شده و از آنها و نحوه پوشش و بیان جنسیتی ایشان برای خنداندن و جلب مخاطب استفاده میشود؛ اما با کمی دقت دلیل این امر قابل فهم است که در فضای رسانهای داخل ایران این قدمهای کوچک را هم نمیتوان به راحتی برداشت. از منظری دیگر پرداختن به موضوع ترنسها و در کل جامعه رنگینکمانی با رویکردی درست غیرممکن است، اما هیچکدام از اینها توجیه مناسبی برای تلاش بیشتر در جهت بهبود شرایط و بالا بردن سطح کیفی محصولات ساخته شده نیست.
در چند سال اخیر در ایران سریالهایی ساخته شده که هرچند داستان اصلی چیز دیگری بوده، اما در آنها به موضوع ترنسها هم اشاره شده است. از این میان میتوان از سریال «گلشیفته» به کارگردانی «بهروز شعیبی» تولید ۱۳۹۶، «ممنوعه» به کارگردانی «امیر پورکیان» تولید ۱۳۹۷ و سریال «همگناه» به کارگردانی «مصطفی کیایی» تولید سال ۱۳۹۸، نام برد. سریالهایی که عموما برای شبکه پخش خانگی تهیه میشوند. البته پیش از این نیز فیلمهایی با موضوع رنگینکمانی یا با اشاره مستقیم یا غیرمستقیم به یک شخصیت رنگینکمانی ساخته و پخش شده است؛ مانند: «آینههای روبرو»، «جایی دیگر»، «احتمال باران اسیدی» و ... .
«آینههای روبرو» به کارگردانی «نگار آذربایجانی» که برای اولین بار در سال ۲۰۱۱ در تورنتو به نمایش درآمد، یکی از فیلمهایی است که به طور مستقیم داستان زندگی یک مرد ترنس را به تصویر میکشد.
«احتمال باران اسیدی» فیلمی به کارگردانی «بهتاش صناعیها» نیز از جمله فیلمهای تاثیرگذاری است که در سالهای اخیر تولید شده است. هرچند داستان فیلم به وضوح روایت نمیشود، اما با کمی دقت میتوان با شخصیت مرد داستان که به دنبال عشق همجنس روزهای جوانی خود میگردد، در خاطراتش سفر کرد.
اما در سریالهای ساخته شده در چند سال اخیر، شخصیت ترنس در داستان با جسارت بیشتری به تصویر کشیده شده است. «گلشیفته» در خلال داستان اصلی زن ترنسی را به تصویر میکشد که با وجود مخالفتهای خانواده و مخصوصا پدر، ترنزیشن و جراحی انجام داده، اما به دلیل نداشتن حمایت خانواده با مشکلات زیادی روبرو میشود. زبان سریال طنز بوده، اما سعی شده است تا به مشاهدهپذیری جامعه برای ترنسها کمک کند.
سریال «ممنوعه» نیز به بخشی از زندگی یک زن ترنس در حاشیه داستان اصلی میپردازد که در مرحله شناخت و پذیرش خود و آشکارسازی بوده و از خانه و خانواده طرد شده است. او با دوستان خود زندگی میکند. دوستانی که به او کمک میکنند تا با خودش بیشتر و بهتر کنار بیاید. پوششی را که دوست دارد، امتحان کند و در نهایت هورمونتراپی و جراحی میکند و همه مراحل بازتایید جنسیت در ایران رو پشت سر بگذارد. او مجبور است که انتخاب کند، یا یک زن باشد یا یک مرد. واقعیتی که ترنسها در ایران با آن مواجه هستند. گنجانیدن خود در دوگانگی جنسی و جنسیتی مردانه یا زنانه. در میانه پخش این سریال که برای شبکه نمایش خانگی تولید شده، بسیاری از سکانشهای مربوط به شخصیت ترنس حذف و سانسور شد و شخصیت زن ترنس داستان بسیار درمانده و بیاعتماد به نفس و منفعل و پشیمان به تصویر کشیده شد. سکانسهایی که او پوشش خود را تغییر داده و با پوشش منتسب به زنانه ظاهر میشد.
اما در سریال همگناه، «سیما» مرد ترنس داستان است که در خانوادهای امروزی، مرفه و تحصیلکرده زندگی میکند. با وجود پدری سرسخت و مستبد، جسارت صحبت کردن درباره هویت جنسیتی خود را ندارد و مدام زیر فشار ازدواج اجباری از سوی خانواده است. پدر داستان به شرایط فرزندش آگاه است، اما در پذیرش او مقاومت میکند و سعی در تغییر هویت جنسیتی او دارد. هرچند انتقادهای زیادی از سوی جامعه رنگینکمانی و مخصوصا ترنسها به نحوه به تصویر کشیدن و پوشش و سبک زندگی «سیما» به عنوان یک مرد ترنس وجود دارد، اما بسیارند ترنسهایی که در ایران مجبور هستند تا با فاصله زیادی از خود حقیقیشان زندگی کنند. «سیما» در نهایت با یک ازدواج صوری ایران را ترک کرده، مانند هزاران هزار فرد رنگینکمانی که برای یافتن آزادی جایی دیگر زندگی میکنند.
مانند آنچه که در فیلم «جایی دیگر» به کارگردانی و نویسندگی «مهدی کرمپور» در سال ۱۳۸۱ ساخته شد و با بازی «مانی کسرائیان» داستان تلخ مهاجرت یک زن ترنس در آن روایت میشود.
انتقادی که به اکثر فیلمها و سریالهای ساخته شده با این موضوع وارد است، این است که نتوانستهاند تصویر کاملا درستی از شخصیت رنگینکمانی، زندگی او و مسائل ومشکلاتی را که در خانواده و جامعه با آن روبهروست، به نمایش بگذارند. هرچند که میتوان فهمید که زیر سایه سانسور وممیزیها در ایران دست سازندگان تا چه اندازهای بسته است. با این وجود با تلاش بیشتر، مطالعه و کسب اطلاعات کافی شاید بتوان فیلمها و سریالهایی تاثیرگذارتر را ساخته و به نمایش عموم گذاشت؛ زیرا با وجود همه این محدودیتها، نقش رسانههای عمومی مثل تلویزیون، رادیو، روزنامهها و ... را در آموزش و تغییر فرهنگ و شکستن تابوهای اجتماعی کمرنگ نمیشود. همانگونه که تا به امروز نیز شاهد این تاثیر بر عموم جامعه، لااقل برای قشر ترنس در ایران بودهایم.
هنوز هم وقتی دیدگاه جامعه را در مواجهه با مسائل جنسی و جنسیتی بررسی میکنیم، پی به این نکته میبریم که فعالیت رسانهها کافی نبوده است. آنها میبایست با تلاش بیشتر و دیدگاه بازتر و استفاده از روشهایی که عموم جامعه را مورد خطاب قرار دهد، سعی در شکستن تابوها و فرهنگسازی بیشتر کنند. تلاش برای پذیرش قشری از جامعه که در کنار ما زندگی میکنند، به اندازه دیگران حق زندگی دارند و نیازمند درک و پذیرش بیشتری هستند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر