نگارنده هم مانند سایر مردم ایران و بلکه آزادیخواهان جهان از شنیدن اینکه به همت و کاردانی پلیس ایران یک محکوم به اعدام چند روز پیش از اجرای حکم اعدام بیگناهیاش ثابت شده و –فعلا- از مرگ گریخته است شادمان است. خلاصهی ماجرا به نحوی که روزنامههای ایران گزارش دادهاند از این قرار بود که شش سال قبل شاگرد یک مغازهی تعویض روغنی شبانه به قتل میرسد و پس از آنکه صاحب مغازه به اداره آگاهی پلیس برده و "بازجویی فنی" میشود اعتراف میکند که این قتل را مرتکب شده است. شش سال میگذرد و به گفتهی متهم به قتل، همسرش از او طلاق میگیرد، تنها پسرش معتاد می شود و مغازهاش برای تامین هزینههای وکیل فروخته میشود تا اینکه به همت پرسنل زحمتکش پلیس اینبار کسی که به اتهام دزدی سیمهای مسی در یکی از شهرهای شمالی ایران دستگیر شده بوده در زیر "بازجوییهای فنی" علاوه بر دزدی سیمها به قتل یک نفر در کرج هم اعتراف میکند که عدل مشخص میشود مقتول همان شاگرد مغازهی فوق الذکر است و به این ترتیب –فعلا- صاحب مغازهی محکوم به اعدام از مرگ میگریزد. تاکید بر "فعلا" البته به این خاطر است که هیچ تضمینی وجود ندارد نامبرده (یا در واقع نامنبرده) در آیندهی نزدیک به چند فقره قتل اعتراف نکند؛ چرا که بالاخره به قول حکیمان "شرایط موجود و موانع مفقود" است و به قول پلیسان "بازجوییهای فنی" همچنان برقرار.
نگارنده معتقد است ماجرا خیلی هم پیچیده نیست: وقتی شش سال پیش یک نفر زیر بازجوییهای فنی به قتلی اعتراف کند که قرار است اعتراف کند و همین بازجوییهای فنی در طول شش سال به قدری پیشرفت کند که یک نفر زیر آن به قتلی اعتراف کند که اصلا قرار نبوده اعتراف کند؛ هیچ بعید نیست و بلکه طبیعی هم هست که فرد اول دوباره تحت همان شرایطِ موجود و موانعِ مفقود به چند فقره قتل اعتراف کند تا زحمات پرسنل شریف پلیس و اداره آگاهی هدر نرود و اضافه کار و پاداش احتمالی این طفلکیها هم به حسابشان واریز شود. به ویژه اینکه ظاهرا صاحب مغازه از نازپروردگان تنعم هم بوده است به نحوی که به خبرنگار روزنامه جام جم گفته: « در کلانتری همه گفتند تو قاتلی و مرا کتک زدند. دیدم تحمل این همه ضرب و جرح را ندارم. با خودم گفتم اگر اعتراف نکنم، مرا میکشند و اگر هم اعتراف کنم حکمم اعدام است. پس بهتر که اعتراف کنم تا حداقل کتک نخورم. سرانجام با توجه به آنچه از صحنه قتل دیده بودم، همه چیز را گردن گرفتم و به قتل شاگردم بدون اینکه روحم اطلاعی داشته باشد، اعتراف کردم. بعد مرا به دادگاه بردند و آنجا هم همه چیز را گردن گرفتم.»
علاوه بر این نامنبرده رفقای نابابی هم دارد که بنا به اعتراف خودش مانع از آن شدهاند که یک سری پرندهی مفتوح قتل در سایر ادارات و دوایر پلیس آگاهی (یا همان شرکت سهامی خاص بازجوییهای فنی) به نتیجه برسند: «برای دوستان زندانیام همه چیز را گفتم، آنها میگفتند اگر اعترافاتت را پس بگیری، تو را به آگاهی میبرند و چون در کلانتری یک قتل را گردن گرفتهای، در آگاهی باید پنج شش قتل دیگر را هم گردن بگیری .»
از آنجا که تحت شرایط موجود و موانع مفقودی که نیروی انتظامی، پلیس، ادارهی آگاهی، سپاه، وزارت اطلاعات، اطلاعات سپاه، حراست قوه قضائیه و سایر دوستان از آن بهره میبرند بازجوییهای فنی به نحوی پیشرفت کردهاند که آدمها به محض قرار گرفتن تحت آنها، از دزدی سیم مسی پریشب تا قتل شش سال پیش و از شرکت در راهپیمایی اعتراضی میلیونی تا عضویت در انجمنهای پادشاهی خیالی و اقدام مسلحانه برای براندازی را گردن میگیرند تا زیر چوبهی دار بروند اما دوباره زیر بازجویی فنی نروند؛ نگارنده پیشنهاد میکند کشور رسما با بازجوییهای فنی اداره شود. به این ترتیب، بازجویی فنی رسما همان اکسیری میشود که هزاران سال کیمیاگران در آرزوی کشف آن بودند و قرار بود هر عنصری را به عنصر دلخواه بدل کند. در این صورت اکسیر بازجویی فنی میتواند آن چند نمایندهی مجلسی را که به اندازه کافی گوشبفرمان نیستند تبدیل به نمایندهی مطلوب گوش و دهان بفرمان کند؛ دانشجوی معمولی را به دانشجوی بسیجی مبدل کند؛ کاری کند که تمام فعالان اقتصادی بخش خصوصی به نفع بنگاههای اقتصادی سپاه با میل و رغبت کنار روند. با همین اکسیر وضع جادهها چنان شود که همهی مردم به خوبی و امنیت آنها اعتراف کنند، و زوجهای جوان نه فقط به تولید فرزند زیاد شایق شوند بلکه مسئولیت تولید بچهی دیگران را هم بهگردن بگیرند (1). کافیست در هر ادارهای چند نفر از همین بازجوهای فنی بکار گرفته شوند تا ارباب رجوعها همگی با رضایت کامل خارج شوند (یا خارجشان کنند). حتی چه بسا با استعمال اکسیر بازجویی فنی شمس لنگرودی را بتوان به علیرضا قزوه تبدیل کرد (2) ...
به این ترتیب علاوه بر حل بسیار سریع مشکلات کشور، از پیشرفتهای جهادی "علمی و فنی" که قبلا دستور رسیدن به آنها توسط آن مقام عالی صادر شده بود دست کم بخش "فنی" آن محقق میشود. این طرح علاوه بر فواید فوقالذکر باعث اشتغالزایی گسترده در بخشهای مختلف "بازجویی فنی" و صنایع وابسته (نظیر: مراقبتهای پزشکی، شکسته بندی، ساخت اندامهای مصنوعی، چوبهسازی، و کفن و دفن) خواهد شد و هزینهی و تبعات جانبی چندانی هم نخواهد داشت. نهایت آن که احتمالا تقاضا برای به گردن گرفتن هر قتلی چندین برابر عرضهی مقتول شود، که تازه این هم خود موفقیتی دیگر محسوب میشود.
---------------------------------------------------
پانویسها:
1- حتی اگر این کار زنای محسنه محسوب شود و بر اساس قوانین دین رحمت، مجازاتش مرگ باشد. فراموش نکنید که ارزش انسان در نظام مقدس قطعا بیشتر از سیم مسی است و طبعا بازجوییفنیاش فنیتر!
2- نگارنده اعتراف میکند که علیرغم اعتقاد کامل به خاصیت اکسیری و اثیری "بازجوییهای فنی" باز هم بعید میداند که بشود این تبدیل را انجام داد و بیشتر محتمل است که شمس لنگرودی یا هر شاعر آبرومند دیگری ترجیح دهد چند فقره قتل را به گردن بگیرد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر