انتشار یک جوک درباره خانواده شهیدان جنگ ایران و عراق در کامنتهای صفحه فیسبوک «نعیمه اشراقی»، نوه آیتالله خمینی، یکی از پردامنهترین بحثهای شبکههای اجتماعی در روزهای اخیر بوده است. کار نعیمه اشراقی در نگارش نامهای به فرزند شهید «همت»، تمجید فراوان از خانواده شهدا و بستن صفحه فیسبوکش هم به کاستن ابعاد این ماجرا کمکی نکرده و مجلس ایران هم قصد ورود به این ماجرا را دارد.
مهمترین بحثی که درباره این کامنت وجود داشت، جعلی بودن این جوک است. نعیمه اشراقی مدعی است که فردی پروفایل جعلی ساخته و به نام وی این جوک را منتشر کرده است.«سایت جماران»، مهمترین رسانه نزدیک به بازماندگان خمینی نیز این ادعا را تایید کرده است. با این حال، نکات فنی و تعدد کسانی که مطمئن هستند این جوک از سوی نعیمه اشراقی منتشر شده، به اندازه کافی افکار عمومی را مطمئن ساخته که خود وی این کار را کرده ولی با توجه به بازتابهای منفی بسیار شدید، ناچار به تکذیب شده است. در واقع، اقدام به دروغگویی، نپذیرفتن مسوولیت این کار و متهم کردن منتقدان به جعل و دروغ، یکی از مهمترین ایرادهای واردشده به نوه خمینی است.
انتشار این جوک، انتقاد روزنامهنگاران فعال در رسانههای اصلاحطلب و اپوزیسیون و انتقادات شدید فرزندان شهدا، به ویژه چهرههای نزدیک به اصلاحطلبان، فرصتی مطلوب برای رسانههای اصولگرا فراهم کرده که از این راه برخی انتقادات کلانتر خود را هم مطرح کنند. در واقع، اگرچه اجماع سریع و وسیعتر طیفهای نزدیک به اصلاحطلبان در انتقاد از نوه آیتالله خمینی، بیسابقه بود و به نوعی میدان «دفاع از ارزشها» را از انحصار اصولگرایان ایرانی خارج کرد ولی در ادامه این موج، اصولگرایان تلاش کردند با استناد به همین انتقادها، هدفهای سیاسی خویش را پیش ببرند.
اصولگرایان که در روزهای اخیر به شدت زیر بار فشار روانی – رسانهای نقل خاطرات اکبر هاشمی رفسنجانی از خمینی درباره رابطه با آمریکا بودهاند، اکنون این فرصت را مغتنم میشمارند که با یک تیر، دو هدف بزنند؛ نخست این که در برخی مسایل سیاسی خویش، با بازماندگان خمینی، به ویژه مسوولان موسسه «تنظیم و نشر آثار امام خمینی» تسویه حساب کنند و دیگر این که هزینه نقل خاطره، جمله، روایت و ... از خمینی را به حداکثر برسانند و به نوعی روایان این گزارهها را بیاعتبار سازند.با توجه به بهره برداری مکرر هاشمی رفسنجانی از این رویه و قدرت بازماندگان خمینی از نسبت خویش با رهبر پیشین ایران، اگر اصولگرایان موفق شوند دایره مانور این دو طیف را محدود کنند، بخشی از فشارهای سیاسی کنونی بر رهبر ایران و نگرانیهای آینده خویش درباره تغییرات کلان سیاسی را کاهش دادهاند. از این نگاه، چالش اصولگرایان با خانواده خمینی یا هاشمی به یک جوک یا خاطره باز نمیگردد، بلکه ماجرا به قدرت تاثیرگذاری و تعیین کنندگی این روایتها باز میگردد، همانگونه که سال 68، روایت هاشمی رفسنجانی از یک گفته خمینی، میخ آخر را محکم کوبید و رهبری علی خامنهای را تضمین کرد.
در میان روزنامهنگاران اصلاحطلب اما رویکردهای همدلانهای هم به ماجرا وجود دارد؛ برخی تحلیلگران اساسا معتقد هستند که کنش خانواده خمینی به صورت کلان، در پیوند با خواستههای فرهنگی و اجتماعی جامعه ایران است. آنها اهل فیسبوک هستند، از آزادیهای اجتماعی و آزادی بیان دفاع میکنند و همدلی قویتر با مسایل حقوق بشری، زندانیان سیاسی و ... دارند. در کنار این رویه، تلاش میکنند با بهرهگیری از نظرات خمینی، نوعی مشروعیت مذهبی و سیاسی نیز به رویکرد خویش ببخشند. در همین حال، نوع رفتارشان و پیوندی که با جامعه خواهان آزادی و دموکراسی برقرار کردهاند، ولو به صورت ناخواسته، به زدوده شدن انگارههای قدسی از چهره آیت الله روح الله خمینی منجر شده است و به شکل طبیعی، بستری برای تبدیل شدن سریعتر او به یک چهره زمینی را فراهم میکنند. از این نگاه نیز این افراد اعتقاد دارند نباید با بزرگنمایی برخی اشتباهات و یا افزایش سطح انتقادها و مطالبات، کنشهای کنونی این خانواده را خفه کرد و یا به حاشیه برد.
در برابر این دیدگاه نیز برخی اعتقاد دارند در روزگار زمامداری خمینی، جنایتهای سیاسی، حقوق بشری، اجتماعی و فرهنگی عظیمی رخ داده که رهبر پیشین ایران مسوولیت مستقیم و گستردهای در وقوع آنها داشته است. بازماندگان وی اکنون تلاش میکنند با نقل گزینشی برخی از نظرات خمینی، تصویری متفاوت از او ارایه دهند؛ تصویری که نسبتی با واقعیت ندارد و سبب یک جعل تاریخی عظیم میشود. آنها عقیده دارند اگر خانواده خمینی در این مسیر صادق هستند، میتوانند به جای خلق گزارههای تازه یا گزینش هدفمند گزارهها برای ترمیم چهره خمینی و عادل، مسوول، مهربان و منطقی نشان دادن وی، به نقد این دوران بپردازند و چنانچه اشتباهاتی رخ داده است، خود در بیان این اشتباهات ولو توام با عذرخواهی باشد، پیشگام شوند. منتقدان خانواده خمینی این حرکت را در واقع پیش شرطی برای ارزیابی میزان صداقت این خانواده ارزیابی میکنند. شجاعت آیتالله منتظری در افشای جنایت اعدامهای سال 67، سیر رو به گسترش اقدامات شجاعانه پس از حوادث انتخابات 88 در نقد اخلاقی دهه 60 و دوران زمامداری خمینی، مانند نوشتههای «محسن کدیور» یا نوشته «مصطفی تاج زاده» از جمله نمونههایی هستند که این ایده را تقویت میکنند که نباید این روند متوقف و یا منحرف شود، بلکه باید به عنوان دستورکاری مداوم، مورد توجه حامیان و اعضای جنبش سبز و سایر طیف های آزادی خواه قرار گیرد.
چنین انتظاری، پیچیده یا عجیب و غریب نیست ولی با توجه به معادلههای سیاسی درون ایران و موقعیت خانواده خمینی، گام بسیار سختی است. هویت آنها در فضای کنونی به شکل تام و تمام به شخص روحالله خمینی گره خورده است. در رسانهها کسی از نعیمه اشراقی به عنوان فرزند آیت الله اشراقی یا عروس آیتالله طاهری و یا از حسن خمینی به عنوان فرزند احمد خمینی یاد نمیکند، عنوان شناخته شده و امتیازآور آنها، «نوه امام» است.
رشد سیاسی کنونی آنها و جلب توجه افکار عمومی مرهون این برچسب است و مشخص است که پیشگامی نوه امام در نقد دهه 60 میتواند نوعی خودویرانگری سیاسی نیز باشد. در چنین وضعیتی آیا آنها از شجاعت اخلاقی لازم برای بیتوجهی به نردبان قدرت و شهرت برخوردارند؟ پاسخ آن به نظر منفی است. اما پرسش مهمتری هم وجود دارد؛ آیا ابراز این شجاعت اخلاقی در این برهه زمانی مفید و یا لازم است؟ برخی عقیده دارند که با پیش فرض روی ندادن تغییرات کلان و بنیادین در آینده نزدیک، با توجه به نقش تعیین کننده خانواده خمینی در معادلههای کلان قدرت، بهتر است پتانسیل کنونی آنها حفظ شود. تغییر رویه کنونی آنها و ورود به فازهایی چون خودانتقادی میتواند به شدت از موقعیت سیاسی آنها کاسته و به حاشیه بروند. این حاشیهنشینی حتی ممکن است به حاشیهنشینی اجتماعی آنها نیز منجر شود و در نهایت به جامعه هم سودی نرسد. باقی ماندن آنها در حاشیه نزدیک به متن کاست قدرت میتواند کماکان موقعیت تعیین کننده آنها را حفظ و یا حتی برجستهتر کند و این امر در گذار کنونی ایران و تحولات معطوف به تقویت موقعیت و موضع میانهروها بسیار حیاتی است.
اما این استدلال هم به نوعی قابل نقد است؛ نخست این که با توجه به پیچیدگی تحولات سیاسی، مشخص نیست که بازماندگان خانواده خمینی واقعا بتوانند این سطح تاثیرگذاری سیاسی را حفظ کنند و دوم این که این رویکرد میتواند امکان فرصتطلبی سیاسی و به بیانی، شریک دزد و رفیق قافله بودن را افزایش دهد. نوع رویکرد چهره ارشد این خانواده یعنی حسن خمینی که مبتنی بر مصلحت طلبی، دفاع قوی از عصر پدربزرگ، ترجیح معادلهها و مناسبتهای پشت پرده و ... بوده نیز به تقویت این گمانهزنی کمک کرده است.
تنوع تحلیلها و رویکردها به این رویدادها و به ویژه متن و حاشیه خانواده خمینی اگرچه تا حد بسیار زیادی تابع سلیقههای سیاسی، فرصتطلبیها و یا حتی ارتباطات شخصی افراد است ولی به خوبی نشان میدهد که ارزشهای بنیادینی چون شفافیت، نقد، مسوولیتپذیری و پاسخگویی، به خوبی در حال نهادینه شدن در فضای فکری جامعه امروز ایران است. از این نگاه، کمتر کسی بازنده این ماجراهای پرحاشیه است. فراریان ماجرا نیز بالاخره به دام خواهند افتاد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر