close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

ضیافت

۱۸ مهر ۱۳۹۲
مسابقه
خواندن در ۴ دقیقه
ضیافت
ضیافت

ما "شهروند" هیچ سرزمینی نیستیم. کاغذ داریم و شناسنامه،  مدارک هویت و کارت شناسایی،  پشتمان ولی خالی است. خانه داریم و سقفی بالای سر اما هیچ چارچوبی تکیه گاه نمی شود. همه جا غریبه هستیم. در فرودگاه های دور و نزدیک نگاه ها رویمان سنگینی می کند، مدارک شناسایی مان ده ها بار چک می شود و به واسطه همان گذرنامه ای که ما را به هیج جا وصل نمی کند بارها سوال می شویم. در فرودگاه خودمان قلبمان تند تر می زند. نگران مانتو و شلوار و روسریمان می شویم و از کنار هر ماموری که می گذریم تمام فکر های بد عالم هجوم می آورد به ذهنمان. هر چه باشد خوب می دانیم که آنجا سرزمینی است که نه فقط چمدانت که روح و روانت را هم بازرسی می کنند.

ما "شهروند" هیچ سرزمینی نیستیم. برای دانشگاه های خودمان اجازه شرکت در کنکور نداریم یا  از گزینش رد می شویم یا ستاره  به پرونده مان می خورد و یا در بهترین حالت  بعد از چند سال  در حالی فارغ التحصیل می شویم که یادمان نمی آید خودِ واقعی مان را پشت کدام نیمکت جا گذاشته ایم. در دانشگاه های دیگران چند برابر شهریه می پردازیم، واجد شرایط هیچ بورس و کمک هزینه و وام تحصیلی نمی شویم و در حالی که با حسرت به همکلاسیهایمان نگاه می کنیم یاد میگیریم که وطن برای یک دانشجو می تواند خیلی بیشتر از یک حراست و چند ستاره سرمایه بگذارد.

ما "شهروند" هیچ سرزمینی نیستیم. در مام وطن شغلی نیست و یا اگر باشد برای ما نیست چون بهایی هستیم یا دختری مجرد هستیم یا با هیچ رئیس و معاونی نسبتی نداریم یا اینکه تقاضای بیمه و حقوقی منصفانه می کنیم. بیرون از وطن، داشتن شغل اجازه کار می خواهد و ویزای اقامت و تازه بعد از اینها آخر صفی قرار میگیری که اول آن شهروندان کشور میزبان ایستاده اند وبعد شهروندان این اتحادیه و آن اتحادیه و آنها که اقامت دائم دارند و آنها که سرمایه میلیاردی دارند و باز نه حقوق بیکاری شاملت می شود نه بیمه درمانی دولتی، نه وام اشتغال زایی می توانی بگیری نه حتی اداره کار به عنوان " جویای کار" ثبت نامت می کند.

ما "شهروند" هیچ سرزمینی نیستیم. ملیتمان شوخی بزرگی است که از همان برخورد اول با دنیای بیرون- در صف های بلند سفارتخانه ها، به صورتمان سیلی می زند. در کشور خودمان ولی وقتی بیمار می شویم، وقتی احتیاج به سر پناه داریم، وقتی پی درس و کار می رویم، وقتی موردتبعیض واقع می شویم، وقتی می خواهیم آزادانه فکر و انتخاب کنیم هیچ پیدایش نیست. "حق شهروندی" کیک چند طبقه ای است زیبا و آراسته در میانه ضیافتی با شکوه که ما هرگز به آن دعوت نشده ایم و اینگونه است که برزخ "تبعید اجباری" را به اسم ادامه تحصیل و مهاجرت کاری و خانوادگی به خودمان می فروشیم به امید اینکه بعد از چند سال دفترچه ای سرمه ای یا ارغوانی ما را به جایی وصل کند؛ اینکه چند تکه کاغذ کلیدی باشد برای ورود به مهمانی که در آن سهمی از این کیک به ما  هم برسد. بزرگ ترین تکه از بهترین کیک های دنیا، اما، وقتی هزاران نفر با دستان خالی نگاهت می کنند هیچ کامی را شیرین نمی کند.

ما "شهروند" هیچ سرزمینی نیستیم اما سرزمین داریم. هنوز شب ها خواب کوچه و خیابان های وطن را می بینیم و خانه برایمان یعنی تهران، اصفهان، مشهد، شیراز،.... هنوز هر کجا باشیم سالمان با نوروز نو می شود و اول مهر تمام کلاغ های دنیا دلتنگی هایشان را به دلمان می ریزند. به طرز غریبی عقربه قطب نمای آروزهایمان هنوز همان سرزمینی را نشان می دهد که در آن هیچ حقی نداریم.

***

 ای وطن، کاش کمی مهربان تر بودی. کاش آغوشت برایمان به جای ترس و محرومیت و دستگیری و زندان، آرامش و عدالت و پذیرش داشت. کاش کمی مهربان تر باشی.  ما را همانگونه که هستیم بخواه بدون خط کش وقیچی، بدون برچسپ و قالب های از پیش تعیین شده. عشقی را که برایت در نبضمان می زند ببین و خانه ای باش برایمان هر قدر هم شکسته و قدیمی، هر قدرهم محتاج به بازسازی و تعمیر. تو حق انسان بودن، حق شهروند بودن ما را بپذیر، این دیوار های کهنه را با کمک هم می توان برداشت و پایه هایی بنا کرد محکم و پابرجا بر پذیرش و برابری. بیا درها و پنجره ها و ایوان هایت را باز کن بگذار ضیافتی برپا شود با شیرین ترین کیک ها، ضیافتی که برای تمام ایرانی ها با همه کثرت و تنوع و زیبایی هایشان جای دارد.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

استان فارس

سارق 23 ساله آرایشگاه های زنانه برای 5 فقره دزدی در فسا...

۱۸ مهر ۱۳۹۲
خواندن در ۲ دقیقه