نمي دانم چرا نام زن به هر موضوعي اضافه مي شود گويا شاخهاي جديد شكل گرفته،گويا وارد جزئي از كل شدهايم. مي گوييم به اين مورد هم رسيدگي مي كنيم و شايد خوشحال هم هستيم كه تمام جوانب امر را در نظر داريم. دركلام مي گوييم نيمي از جامعه هستند ولي در پس ذهن هيچ گاه شامل آن كل مورد نظر نيستند،جزئي از كل هستند،جزئي با كميت پنجاه درصد
كميت كه با كيفيت نخواند مشكلات آغاز مي شوند.مشكلات دير زمانيست در كشور ما وجود دارند.مدتهاي مديدي ديده نمي شدند آنچنانكه زنان ديده نمي شدند،ديده نشدن يعني اينكه نيمي از جمعيت بودند اما جامعه از توانشان استفاده نمي كرد. اينجاست كه كيفيت نامتناسب است با كميت. آگاهي كه افزايش يافت كمبودها حس شدند،مفهوم حق كه توسعه يافت حقوق به دست نيامده نمايان شد. مي دانيم تلاشهاي بسياري درجهت احقاق حق وجود نداشته زنان كشورمان صورت گرفت و موفق هم شد اما شواهد امروز جامعه مي گويد تا پر شدن اين چاه نابرابري هنوز مانده است
سخن از حقوق زنان كه به ميان مي ايد طيف وسيعي از جامعه و به دور از نگاه رسمي حكومت، عقيده دارند اين حقوق به طور كامل ستانده نشده و حتي پايمال نيز مي شود. در ميدان عمل اما يك پاي قضيه مي لنگد و گاهي جفت پا مي لنگد كه نتيجهاش در جا ماندن است
ترك عادتهاي پيشين،زدودن سنتها و عقايد نادرست گذشته از فكر و ذهن و گفتار ودر نهايت رفتار روزمره حال چه زن باشيم چه مرد سخت است. به خصوص اگر در تقابل با منافع شخصي نيز قرار گيرند. در جوامعي كه ساختار قانون گذاري آلوده به دين و مذهب نيست، قانون تا حد زيادي سدي است در برابر منفعت شخصيِ فرد در برابر تضييع حق ديگري
حال كه ما چنين سازوكار قانوني و به دور از ملاحضات سنتي، ديني نداريم، نگاه اميدوارانه و اجتناب از
بي عملي شايد ايجاب كند دل به افزايش سطح فرهنگ جامعه ببنديم.آگاهي مردم كه بيشتر شود در پس آن مطالبات جامعه بالا مي رود و مي تواند به دستگاه قانون گذاري براي تغيير قوانين فشار آورد.البته عده اي نيز معتقدند قانون راه حل ويژه نيست و ابتدا بايد جامعه رشد كند و قانونهاي تبعيضآميز نانوشته از بين بروند و همزمان و متناسب با اين پيشرفت، قوانين مدرن وضع شوند و در اين صورت نتيجه بهتري نيز حاصل مي شود.
شايد صحبت از حقوق زنان،نوشتن در مورد نابرابريهاي موجود، تكراري و به عقيده عدهاي ذكر مصيبت باشد. ولي تا وقتي كمبودها همچنان نمايانند و چاه مذكور عميق، تكرار و آشكار كردن همه جوانب يكي از راهحلهاست
تعصب از آن دست واژه هاييست كه در حوزه زنان فراوان به كار مي رود و به نظرم بار معنايي سنگيني با خود دارد.با ناموس كه همراه مي شود، مارا ياد صفحه حوادث روزنامهها مي اندازد.حس مالكيتي كه اين دو واژه همراه خود دارند ترسناكشان مي كند.وقتي تعصب از صفات پسنديده يك مرد در قبال زن به شمار ميآيد
طبيعتا مرد ميكوشد امتيازي از دست ندهد و اكثرا امتيازي كه جامعه به او مي دهد در عوض محدوديتي است كه به زن اعمال مي كند. آزادي زن كه با غيرت مرد گره مي خورد باز كردنش دشوار است. و در اين ميان انرژي هر دوطرف است كه هدر مي رود. نمي دانم اين حس مالكيت از كجا نشات مي گيرد. شايدهم آنقدر دلايل و سرچشمه ها بسيارند كه از فراوانيِ دانستهها به نمي دانم تبديل شده است، اينكه شايد بنابر سنت،چون نانآوري بر عهده جنس مذكر بوده به او قدرت بخشيده، يا توان فيزيكي مرد در برابر زن در طول زمان حس برتري را به او القا كرده است. براساس سنت عقد و نكاح ما، مرد بنابر مهريهاي معلوم زني را به همسري برميگزيند. از نظر من، اين خود حس مالكيت قوي به دنبال دارد. در معناي عامش وقتي پول و هزينهاي پرداخت ميكنيد مالك آن متاع مي شويد.حال توجه به اينكه مهريهاي پرداخت ميشود يا نه، و يا اين تعبير اشكال دارد، در اينجا مراد نيست. مقصودم فقط بيان حسي است كه از اين سنت مهريه حداقل به من دست ميدهد.
واژه و مفهوم ناموس كه به ميان ميآيد گويي صدايي زنگدار در گوش ميپيچد. فحشهاي ناموسي، قتلهاي ناموسي و... ناموس با هر واژهاي تركيب گردد حساسيت آن را چند برابر ميكند. خشونت هم كه جزء لاينفك اين ملغمه است، با دُز كم يا زياد بروز مي يابد
از بالاترين دُز خشونت كه تيتر صفحه حوادث و اخبار اجتماعيِ رسانههاست كه بگذريم به مواردي ميرسيم كه آنچنان نمود عيني و فيزيكي ندارند ولي همگي مي دانيم تاثيري كه بر روح و روان مي گذارند، ويرانگر است.
خشونت خانگي كه اين روزها گفتن و نوشتن از آن مانند گذشتهها تابو نيست،از مصاديق خشونت با دُز پايين است.اما اين دُزهاي كم در درازمدت ميتواند چنان اثري بر انسان بگذارد كه منجر به بيماري شود و اين به مراتب خطرناكتر است
خشونت در خانه اگر فيزيكي باشد،ازآستانه تحمل زن كه فراتر رفت، مي تواند به مراجع قانوني شكايت بَرَد؛ البته بماند كه در كشور ما درنبود نهادهاي مدني مدافع حقوق زنان كه امكان كاركرد عملي داشته باشند، و نهادهاي اجتماعيِ موثر؛ سرانجامِ شكايت زن معلوم نيست به كجا ميانجامد. ولي در هر صورت مدرك خشونت موجود است
اما اگر خشونت در خانه به عنوان مثال كلامي باشد-كه اتفاقا به نظرم در جوامع مدرن بيشتر به چشم ميخورد-شايد دليل موجهي براي اثبات اين نوع خشونت وجود نداشته باشد. ولي تحقيري كه همراه دارد اگر از خشونت فيزيكي بيشتر نباشد كمتر نيست و تاثيري كه بر روان و رفتار فرد در آينده ميگذارد غيرقابل پيشبيني است و به نظرم از آنگونه خشونت هاييست كه دو طرفه بودن آن در محيط خانه ميان زن ومرد بيشتر به چشم ميخورد.جان كلام آنكه خشونت هر چه نرم افزاري تر شد از شدت تخريبش كاسته نميشود
صحنه يك نزاع خياباني را تصور كنيد؛ طرفين كه عمدتا مذكر هستند براي پرتاب خشمشان به سمت يكديگر و اطمينان از تاثير ناسزا تا مغز استخوان طرف مقابل، متوسل به فحشهاي به اصطلاح ناموسي مي شوند-كه گويا الفاظي جهانشمول هم هستند!- ومنِ عابر نيز سري تكان مي دهم و طبق معمول از بي فرهنگيِ مردمم متاسف ميشوم. اما وقتي در جمعي متشكل از گروهي تحصيلكرده و حتي متعلق به طبقه روشنفكر، شوخيهايي با استفاده از واژگاني عمدتا وام گرفته از جنس زن و زنانگي به گوش ميرسد و گويندگانش منحصر به مردان نيز نمي شوند چه ميتوان گفت؟ ممكن است عدهاي بر اين باور باشند كه اين صورتِ ظاهر است و مشكلات فراتر از اينهاست، آري، ولي شايد راه حل مشكلات اساسي، از مسير رفع همين ناهنجاريهاي به ظاهر ساده اما به گمانم تاثيرگذار در فرهنگ بگذرد
وقتي ميگوييم ترك عادتهاي گذشته و تحول فكر و عقيده سخت است،سختيِ آن تنها شامل مردان نيست بلكه زنان را نيز در بر مي گيرد. اهمال زنان در اين مورد اتفاقا تاثير بيشتري بر آينده جنس خودشان مي گذارد و گريبانشان را مي گيرد. مي دانيم ستمي كه زنان،حال چه از روي اجبار،ترس،عدمآگاهي و بسياري دلايل ديگر به جنس خود كردند اگراز نظر كمي به پاي مردان نرسد از لحاظ كيفي جبران مافات كرده است.پس لازم است گاهي سوزني نيز به خود زنيم.
يادم مي ايد يادداشتي در مورد كارخانگي و اينكه كارِ خانه نيز شغل محسوب ميشود در شبكهاي اجتماعي همخوان كردهبودم. دوستي كه اتفاقا زن هم بود كامنتي در رد يادداشت نوشته بود به اين مضمون كه همين مانده كه زن بابت تميزكردن محيط زندگيش نيز از مرد پول دريافت كند همچون كارگران روزمزد؛ و اينكه ما سر حقوقِ اساسيمان ماندهايم آن وقت، اينها به چه مسائلي اهميت ميدهند و شورَش را درآوردهاند!
البته من نويسنده مطلب نبودم ولي با نگارنده موافق بودم و به دوستم توضيح دادم هدف از تاكيد بر اين موضوع، دريافت پول شايد نباشد. از انجا كه در دنياي امروز يكي از مترهاي اهميت شغلي، درآمد آن است. كار خانگي كه كاريست طاقت فرسا،و در مقابل رايگان. با توجه به شاخصهاي رايج مي توان اهميتش را با درآمدش نشان داد و توضيحاتي ديگر كه باعث طولاني شدن كلام در اينجا مي شود.
اما پس از آن پيش خود فكر كردم آيا واقعا ما( به قول نويسنده كامنت) شورَش را درآوردهايم؟ من البته با نظر دوستم موافق نيستم ولي چه اشكال دارد گاهي شورَش هم در بيايد، حداقلش اين است كه بحث و جدل را مي افتد. اگر حب و بغضها كه اجتنابناپذيرند و هميشه هم وجود داشتهاند را در نظر نگيريم، در اين ميان سرفصل هايي باز مي شود كه اگر در انتها اكثريت هم ردش كنند دستِ كم سبب مي شوند بيشتر فكر كنيم و آگاهي مان را افزايش دهيم.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر