من زنم ؛ با یک مرد جفت به این دنیا آمدیم ، با هم و برای هم آفریده شدیم ، اما امروز او اربابی می کند و من رعیتم.
چه بسیارند زنانی که به مانند ... قصه " هیس دختران فریاد نمی زنند" به بند مردان در آمده اند و مورد خشونت و آزار قرار گرفته اند.
شاید کم باشند افرادی مثل ... که جسمان مورد خشونت مردان قرار گرفته اند ؛ اما بسیارند دخترانی که روحشان به "جرم" زن بودن لگد کوب شده است و به دلیل اینکه مردانش به گناه نیفتند و یا آبرویشان محفوظ بماند نادیده گرفته شدند.
اینجا که من در آن زاده شده ام و زندگی می کنم همه چیزش مردانه است؛ هوایش، زمینش، قانونش، خون بهایش، پست ها و مقام هایش و حتی بسیاری از قوانین نانوشته اش و باورهای مردمش!
در روزهای گرم و داغ تابستان که گاهی به 40 درجه هم می رسد باید صبح تا عصر سختی بودن در یک لباس تیره و بلند را تحمل کنم و دم نزنم.
اما اینها درد من نیست حاضر بودم شعورم، دانشم، سوادم، شخصیت و استقلالم را به رسمیت بشناسند حتی به قیمت ریختن تمام موهای سرم زیر مقنعه!
تنها جرممزن بودنم نیست، من یک جرم مضاعف هم دارم؛ و آن اینکه من مجرد نیز هستم!
باورتان می شود در سرزمینی که من در آن زندگی می کنم این دو جرم بزرگ کافیست تا برای همیشه از هر پست و مقامی هر چند کوچک و جزئی محروم باشید؟
حتی اگر به باور و تایید مردانش دانشم، تخصصم و تواناییم برای قبول مسئولیت در کار حرفه ایاز مردهای همکارام بیشتر باشد اما چون زنم و مجرد هیچ وقت نمی توانم از حد یک کارمند جزئی بالاتر بروم؟!
من نمی خواهم رییس جمهور شوم، من نمی خواهم حقوقدان شورای نگهبان بشوم ؛ چون می دانم "رجل سیاسی " نیستم!
من قصد ندارم مرجع تقلید دیگران باشم و یا قاضی شوم چون می دانم گاهی ممکن است احساساتم بر عقلم غلبه کند!
من فقط می خواهم متناسب شرایطم کار کنم و از تخصصم برای بهبود کار حرفه ای استفاده کنم اما چون زنم و مجرد هرگز نمی توانم!
می دانید درد من و هزاران زن دیگر سرزمین من چیست؟ اینکه لااقل مردانش به قوانین، مقررات و شرایطی که خود برای کار کردن تعیین کردند پایبند باشند.
طبق قوانین سازمان استخدامی کشور حداقل مدرک تحصیلی برای مسئولیت گرفتن در هر شغل اداری داشتن مدرک کارشناسی و یا کارشناسی ارشد است
اما خیلی از دختران مجرد مثل من در سراسر این کشور آزمونهای سخت دانشگاههای دولتی را پست سرگذاشته اند و لیسانس، فوق لیسانس و حتی دکتری گرفته اند و با هزار زحمت و سختی توانسته اند در ادارات و سازمانهای دولتی مشغول به کار شوند و یا در دانشگاهها تدریس کنند، اما محکومند به اینکه سی سال در همینجا متوقف شوند .
ما به جرم زن بودن و بدتر از آن مجرد بودن نمی توانیم هیچ پیشرفتی در کارمان داشته باشند حتی اگر به گفته همان مردانی که این قوانین را نوشته و اجرا می کنند از مردان همردیف خودمان متخصص تر و کاربلدتر باشیم!
می دانید چرا؟ چون برخی مدیران مرد از پچ پچ ها و حرف های درگوشی های مردم در مورد مسئولیت دادن به یک دختر مجرد و نسبت دادن داشتن رابطه نامشروع با وی می ترسند و در این میان این دختران هستند با وجود تمام پاکدامنی نباید فریاد بزنند و حقشان را بخواهند و گرنه محکوم می شوند.
در تمام این سی سال نگاه متفاوتی به این جنس، موجب به حاشیه رانده شدن زنان و حاکم شدن این نگاه جنسیتی شده است .
نگاهی که از تمام وجود یک زن، تنها به جسمش آن هم تنها به دید کامجوییتوجه می شود.
شاید این مشکل از سویی به نحوه تربیت و آموختن رفتارهای اجتماعی به مردان و زنانش بر گردد.
جامعه ای که در آن دختران و پسران ز زمانی که باید زندگی و روابط اجتماعی را در مدرسه یاد بگیرند از هم جدا می شوند و به همدیگر به صورت راز آلود نگاه می کنند نمی شود انتظار داشت زمانی که دوباره در کنار هم به عنوان دو همکار قرار می گیرند نگاه انسانی و برابر داشته باشند؛ حتی اگر در پوششی از چادر ، مانتو و مقنعه پنهان باشند.
از سوی دیگر نوع نگرش دولتمردان به زن به بهانه محفاظت کردن از جسمش، نه تنها روحش بلکه تمام وجودش را به زنجیر کشیده و با وجود داشتن مهارت و تخصص همواره به حاشیه رانده شده و به عنوان شهروند درجه دو با او رفتار شده است.
سوال اینجاست که آیا نمی شود یک جامعه اسلامی داشت که در آن مردان به زنان به دیده احترام می نگرند و از توانمندی های آنان بدون در نظر گرفتن جنسیتشان استفاده کرد؟
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر