close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

دولت مردم فقیر خودش هم فقیر می‌شود!

۱۲ شهریور ۱۳۹۲
بهترین های شهروند خبرنگاری
خواندن در ۴ دقیقه
دولت مردم فقیر خودش هم فقیر می‌شود!
دولت مردم فقیر خودش هم فقیر می‌شود!

دولت مردم فقیر خودش هم فقیر می‌شود!

ایران کشور جوانی است. با وجود کاهش آمار تولد و حرکت جمعیتی کشور به سوی میان‌سالی، هنوز بیش از نیمی از ایرانیان زیر ۳۰ سال سن دارند.

آیا جمعیت ایران به همان اندازه که جوان است، تحصیل‌کرده هم هست؟ به‌ویژه در این روزهایی که بسیار سخن از مردم‌سالاری و ضریب نفوذ اینترنت و فیلترینگ می‌رود؟ آیا گرفتار تصویر آدم‌های شهرهای بزرگ مانند تهران شده‌ایم؟

 خیلی از ما دانشجویان بسیاری را در دوروبرمان می‌‌شناسیم. خودمان شاید دانشجو باشیم و کم‌تر خانواده‌ای هم در گردمان بشناسیم که دختر یا پسر دانشجو نداشته باشند. براساس آمار، جمعیت دانشجویی کشور حدود چهارمیلیون و 400هزار نفر است و با توجه به این که 21میلیون خانوار با میانگین سه ونیم نفر در هر خانوار در ایران زندگی می‌کنند، می‌توان گفت هر یک و نیم خانواده یک دانشجو دارد. برای نمونه، شهر کوچکی در استان آذربایجان شرقی هست به نام «ایلخچی». این شهر کمی بیش از 15هزار نفر جمعیت دارد و دو شعبه دانشگاه آزاد و پیام نور، که دوهزار و 500نفر در آن‌ها مشغول به تحصیل هستند. مهم‌ترین صادرات این شهر محصولات کشاورزی، به ویژه پیاز است ولی انتظار نداشته باشید که بیش‌تر دانشجویان آن در رشته‌های مرتبط با کشاورزی و باغ‌داری درس بخوانند.

 رشد دانش‌ آموختگان دانشگاهی در ایران بسیار قابل توجه بوده است. در سال ۱۳۵۵ تنها ۳.۸درصد از ایرانیان تحصیلات عالی داشتند و اکنون پس از35 سال- بر اساس سرشماری سال ۱۳۹۰- این نسبت به ۱۸.۲درصد رسیده است.

باید از ترکیب و کیفیت جمعیتی دانشجویان و دانش آموختگان بگذریم. این که بیش از ۲۸درصد دانشجویان در رشته‌های بازرگانی و علوم اداری تحصیل کرده‌اند و اتفاقا بیش‌ترین گروه لشکر دانش‌آموخته‌های بی‌کار را تشکیل می‌دهند، بحثی دیگر است. این که بیش‌ترین تعداد دانشجویان کشور، «پیام نور»ی هستند هم مطلبی دیگر. آن‌چه که این‌جا بیش‌تر مورد توجه ما است، این است که رشد قابل توجه در آموزش عالی آیا سبب توزیع یکسان آموزش در کشور شده و آیا نسبت‌ها با هم می‌خوانند.

سازمان آمار به ما می‌گوید «نه». ایران با خطر بازگشت بی‌سوادی و کم‌سوادی روبه‌رو است.

براساس نتایج سرشماری سال ۱۳۹۰، بیش از ۹ میلیون و ۷۰۰ هزارنفردر کشور بی‌سواد مطلق‌ هستند. به گفته معاون سازمان نهضت سواد آموزی، از این تعداد نزدیک به سه و نیم میلیون نفر بین ۱۰ تا ۴۹ سال دارند. در برخی استان‌ها وضعیت هیچ مناسب نیست. برای نمونه، در استان آذربایجان غربی که جمعیتی دو میلیون و 700هزار نفری دارد، بیش از ۵۶۰ هزار نفر بی‌سوادند. این نسبت در استان سیستان و بلوچستان بدتر است. این در حالی است که هر سال دست‌کم ۸۰ هزار دانش آموزپایه اول تا چهارم دبستان نیز با ترک تحصیل در معرض بازگشت به بی‌سوادی قرار دارند. به گفته معاون وزیر آموزش و پرورش دولت پیشین، بیش از ۵۰درصد کسانی که در سال ۱۳۹۰ خود را بی‌سواد اعلام کرده‌اند، در سال ۱۳۵۸ بی‌سواد نبوده‌اند.

وضع ایران در این زمینه در منطقه و دنیا خیلی مناسب نیست ولی همه داستان، بی‌سوادی نیست. کم سوادی هم مشکل‌زاست. از ۴۰ میلیون باسواد غیردانش‌آموز کشور، ۱۰ میلیون و ۶۰۰ هزار شهروند بزرگ‌سال تحصیلات در حد ابتدایی و بیش از ۹ میلیون نفر تحصیلات راهنمایی دارند. خیلی هم محاسبه لازم ندارد که نتیجه بگیریم براساس این آمارها، بیش از نیمی از جمعیت باسواد کشورتا سوم راهنمایی درس‌ خوانده‌اند، آن‌هم در کشوری که جمعیتی جوان و رو به میان‌سالی دارد. باورش شاید برایتان سخت باشد. به این ترتیب، بسیار بیش از آن که فکر کنیم در اطراف خود باید افراد بی‌سواد و یا کم‌سواد ببینیم. اگر آن‎ها را نمی‌بینیم احتمالا بخش بزرگی از جمعیت کشور را هم نمی‌بینیم.

این گروه بسیار بزرگ از جمعیت کشور نیاز به کار و امکانات دارند. آن‌ها باید کارهای مناسب با درآمد قابل تکیه پیدا کنند و در همان حال، توان استفاده از امکانات را هم داشته باشند. از سوی دیگر، برای ساختن کشور نیاز به مشارکت مفید و آگاهانه آن‌ها داریم. آن‌ها در انتخابات شرکت می‌کنند و به اندازه هر ایرانی دیگر می‌توانند در تعیین سرنوشت کشور نقش داشته باشند. در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲ حدود ۱۹ میلیون نفر از دارندگان شرایط رای دادن، بی‌سواد بودند و یا تا پنجم ابتدایی درس خوانده بودند.  

اتفاق خطرناکی که می‌تواند بیفتد، بزرگ شدن شکاف درآمدی و امکانات در کشور است. در حالی که دانش‌آموختگان بخش‌های بزرگ و بزرگ‌تری از سبد درآمدی کشور را از آن خود می‌دانند،این جمعیت بزرگ توان کم‌تری برای رشد و بهبود وضع معیشتی خود دارد، تخصص چندانی ندارد، شغل مناسبی نمی‌یابد، مجبور است با دستمزدهای پایین سرکند و به زیر خط فقر رانده شود. به خاطر اجبار به زندگی در حاشیه، دسترسی‌ او به امکانات شهری هم کم‌تر می‌شود، فرزندان‌شان امکانات بهداشتی و آموزشی نامناسب دریافت می‌کنند و نتیجه همه این‎ها، چیزی نیست مگر افزایش شکاف فقیر و غنی، حاشیه و مرکز. دوپینگ نفت هم که نباشد وضع بدتر می‌شود.

این‌جاست که نقش دولت و نهادهای شهروندی اهمیت می‌یابد. دولت مردم فقیر خودش هم فقیر می‌شود.  

 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

استان هرمزگان

جهانگیری در فیس‌بوک خود نوشت/داستان مدیرانی که به «اتاق فکر» تبعید شدند

۱۲ شهریور ۱۳۹۲
خواندن در ۲ دقیقه