close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

برای فرزندم مادری کردم اما هرگز خودم را یک زن نمی‌دانستم

۷ اسفند ۱۳۹۹
رنگین کمان ایران
خواندن در ۶ دقیقه
«امین» یک مرد «ترنس» است که در شمالی‌ترین نقطه ایران، در یک شهرستان کوچک با فضای فرهنگی متعصب و مذهبی زندگی‌ می‌کند.
«امین» یک مرد «ترنس» است که در شمالی‌ترین نقطه ایران، در یک شهرستان کوچک با فضای فرهنگی متعصب و مذهبی زندگی‌ می‌کند.

شایا گلدوست

«از کودکی، پدرم کابوس زندگی‌ من بود؛ سنتی، تعصبی، بدخلق و بسیار عصبی. به همین دلیل دوران کودکی بسیار سختی داشتم. نه می‌توانستم خودم را به درستی بشناسم و نه هویت جنسیتی خود را ابراز کنم. با وجودی که دانش‌آموز درس‌خوانی بودم اما هر سال پدرم تهدید می‌کرد که امسال سال آخری‌ است که به مدرسه می‌روی. همین که درسم تمام شد، مجبورم کردند که ازدواج کنم. چاره‌ای نداشتم، می‌بایست از بین چند خواستگاری که داشتم، یکی را انتخاب می‌کردم وگرنه برایم انتخاب می‌کردند. ۱۹ سالم بود که ازدواج کردم و حالا یک دختر پنج ساله دارم.»

«امین» یک مرد «ترنس» است که در شمالی‌ترین نقطه ایران، در یک شهرستان کوچک با فضای فرهنگی متعصب و مذهبی زندگی‌ می‌کند. در چنین فضایی، بسیار دشوار است که خودش را یک مرد ترنس معرفی کند.

ترنس به افرادی گفته می‌شود که جنسیت خود را متفاوت با جنسیتی که در بدو تولد بر اساس ظاهر اندام جنسی به آن‌ها نسبت داده شده است، تعریف می‌کنند. ترنس‌ها می‌توانند خود را یک مرد یا یک زن بدانند و یا جنسیت خود را «نان‌باینری» (غیردوگانه) دانسته و در هیچ کدام از دو گروه زنانه و مردانه تعریف نکنند.

فضای بسته فرهنگی و اجتماعی و تابویی همیشگی که مسایل و ‌موضوعات جنسی و‌ جنسیتی را در بر می‌گیرد، باعث می‌شود که افراد گرایش جنسی و هویت جنسیتی خود را به درستی نشناسند و یا این‌که به اجبار و برای فرار از همه فشارهای موجود، تن به انتخاب‌هایی دهند که دیر یا زود از آن پشیمان شوند. اما گاهی آن‌قدر دیر می‌شود که زندگی آن‌ها و افراد دیگر را نیز تحت تاثیر قرار می‌دهد و تباه می‌کند. حال این‌که خود فرد اولین قربانی این ناآگاهی‌ است.

امین از تلاش بی‌ثمر برای تغییر خود می‌گوید: «در این سال‌ها همه تلاشم را کردم تا خودم را سرکوب کنم و هویت مردانه‌ام را نادیده بگیرم. سعی کردم همان زنی باشم که همه از من انتظار دارند اما نشد. هربار همه آن‌چه که فرو خورده بودم، از جایی سرباز می‌کرد. زندگی مشترک برایم جهنم است، وقتی با اسم دخترانه‌ صدایم می‌کنند؛ وقتی مجبورم نقش زن خانه را بازی کنم؛ وقتی که ناچارم تن به رابطه جنسی‌ ناخواسته که برایم حکم تجاوز را دارد، بدهم.»

در این شرایط اگر‌ خانواده و اطرافیان نقش مثبت خود را به درستی ایفا کنند، می‌توانند برای شخص بهترین حامی باشند اما متاسفانه معمولا عکس آن اتفاق می‌افتد: «احساس می‌کنم هرچه سنم بیشتر می‌شود، تحمل این شرایط برایم دشوار‌تر است. موضوع را با مادرم در میان گذاشتم و سعی کردم به هر روشی که می‌توانم، برایش توضیح دهم اما او چیز زیادی از حرف‌های من نمی‌فهمید. موضوع را با پدرم در میان گذاشت ولی چه فایده؟ آن‌ها همیشه نگران آبرویشان و حرف مردم هستند. می‌گفت نماز بخوان و به خدا توکل کن تا این افکار شیطانی را فراموش کنی! ما اهل تسنن هستیم و ترنس بودن و انجام جراحی، عملی شیطانی تلقی می‌شود. فکر می‌کنند که من بیمار هستم. می‌گویند خوب می‌شوی، با این افکارت مبارزه و این‌ها را از ذهنت بیرون کن، می‌توانی‌خودت را درمان کنی؛ می‌توانی تلاش کنی تا حس زنانه‌ات برگردد. اما من هیچ‌وقت احساسات زنانه نداشتم. هیچ‌وقت خودم‌را یک زن نمی‌دانستم. طلاق هم برای خانواده‌ام یک ننگ بزرگ به حساب می‌آید. حتی نمی‌گذارند از همسرم جدا شوم تا لااقل بتوانم برای زندگی خودم تصمیم درستی بگیرم.»

در ایران طبق «قانون حمایت از خانواده»، مصوب ۱۳۹۱ و با استناد به فتوای «روح‌الله خمینی» در کتاب «تحریرالوسیله»، ترنس‌ها می‌توانند در صورت تایید ترنس بودن از سوی مراجع قانونی و اخذ مجوزهای لازم برای جراحی، پروسه ترنزیشن و جراحی موسوم به «تصدیق» (بازتایید جنسیت) را انجام دهند. آن‌ها بعد از انجام جراحی، می‌توانند مدارک و اوراق قانونی منطبق با جنسیت خود را دریافت کنند. در حالی‌ که افراد ترنسی که قصد انجام جراحی نداشته باشند، از حمایت قانونی برخوردار نیستند و هویت قانونی منطبق با جنسیت خود را نیز دریافت نمی‌کنند. نگاه بیمارپندارانه به افراد ترنس در سیستم قانونی، پزشکی و‌ روان‌پزشکی، این افراد را در‌موقعیتی قرار می‌دهد که خشونت‌ها و تبعیض‌های بی‌شماری را از سوی خانواده و در جامعه تجربه می‌کنند. یا مجبور هستند پروسه عقیم‌سازی را انجام دهند و خود را در دوگانه جنسی و‌جنسیتی زن و‌ مرد بگنجانند یا از خانواده و جامعه طرد و در بسیاری از موارد نیز مجبور ‌به ترک‌ کشور‌ می‌شوند.

امین از شرایط این روزهای خود این‌طور‌می‌گوید: «هیچ دلیلی برای ماندن ندارم به غیر از عشقی که به فرزندم احساس می‌کنم. شاید این عشق بوده که تا به امروز مرا این جا نگه داشته است. با وجودی که هرگز خودم‌ را یک زن نمی‌دانسته‌ام، برایش مادر خوبی بوده‌ام. فکر‌ می‌کنم هیچ‌وقت کسی نمی‌تواند جای مرا برایش پر‌ کند. گاهی با خود فکر می‌کنم همه چیز را بگذارم و بروم تا بتوانم برای خودم زندگی کنم و در رشته‌ای که دوست دارم، درس بخوانم، کار و ورزش کنم و عاشق شوم. عشق را آزادانه تجربه کنم. کسی مرا برای آن‌چه که هستم دوست داشته باشد، نه برای آن‌چه که خودش از من می‌خواهد و نقشی که بازی می‌کنم. فکر می‌کنم اگر میان یک عده غریبه درمانده باشم، بهتر است تا این‌که در ‌میان خانواده‌ام این همه احساس غریبی می‌کنم و کسی مرا نمی‌فهمد.»

امین از همان دوران مدرسه خود را با دخترهای هم‌سن و سالش متفاوت احساس اما ناآگاهی از شرایط، او را نسبت به خود شرمسار‌ می‌کرده است. می‌گوید از همان دوران، عشق‌ نوجوانی را تجربه کرده است. عاشق هم‌کلاسی‌هایش می‌شده اما از این احساس سر در نمی‌آوره است؛ عشق‌های گذرایی که همه در آن سن تجربه می‌کنند، هرچند برای او به شکلی متفاوت بوده‌اند: «چهار سال پیش در فضای مجازی با دختری آشنا شدم. خوب او را نمی‌شناختم و ندیده بودم اما رفته رفته ارتباط ما بیشتر شد، تا جایی که خواست من را ببیند. احساس ترس داشتم. نشدنی بود. غیرممکن بود. او از واقعیت من خبر نداشت. او من مجازی را می‌دید و من از گفتن واقعیت می‌ترسیدم. روزها و ماه‌ها این رابطه مجازی را ادامه دادم با این‌که از خودم به خاطر دروغ‌هایی که می‌گفتم، احساس تنفر می‌کردم. حس می‌کردم عاشق شده‌ام. برایش اعتراف کردم و گفتم یک مرد ترنس هستم و در کمال ناباوری او‌ من را پذیرفت. شرایط برایم سخت‌تر شد انگار چون من پاگیر آن زندگی‌ بودم که انتخاب من نبود و انتخابی داشتم که برایم دست نیافتنی بود. یاد نامه «فروغ فرخزاد» افتادم: «تا دور هستم، دلم می‌خواهد نزدیک باشم و نزدیک‌ که می‌شوم، می‌بینم اصلا استعدادش را ندارم. داستان ما تمام شد. او‌ به دنبال زندگی خود رفت و من هم‌چنان در سیاهی زندگی‌ خود ماندم. بعد از آن، حال و روز بدم مرا بیشتر به خودم آورد؛ به این‌که فکر کنم‌ چه می‌خواهم و برای زندگی‌ام چه کار کنم. برای هر آن‌چه که می‌خواهم، بجنگم؛ هرچند سخت، هرچند غیر ممکن اما تلاش کنم. حالا این‌جا در این نقطه از زندگی‌ ایستاده‌ام؛ در نقطه شروع و می‌دانم که راه درازی در پیش دارم.»

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر