جایی در ارتفاع ۷۵۹۶ متری از سطح دریا سه همنورد آخرین تماس را برقرار کردند و بعد از آن دیگر هیچ نبود مگر سکوت در آن بالا و تلاش نومیدانه در این پایین. همراهان مجتبی جراحی، آیدین بزرگی و پویا کیوان میدانند که خبری نخواهند شنید، ولی همچنان منتظر معجزهاند.
''این ماییم، دوباره اینجاییم. با هم هستیم ولی تنهاییم. اینجاییم نه از برای خودخواهی، نه از برای خودنمایی، اینجاییم از سر عشق، اینجاییم از سر شور، از سر غرور. اینجاییم از برای رشد، از برای اوج، از سر جنون، اینجاییم برای پایان، پایان یک آغاز، پایانی که آغازی بلند پروازانهتر را نوید دهد.
پایانی که پایان نیست، که شالودهی آغاز است، که پشتوانهی آغاز است، که تیر خلاصی است بر نتوانستن ها، بر خود کم بینی ها، بر در حصار ماندن ها، بر گرفتار تکرار شدن ها. آری تیر خلاصی است بر ماندن ها، نرفتن ها، نرسیدن ها، غروبی است برای این فرسایشها و طلوعی است برای ریشه زدن ها، برای شکوفه دادن ها. بوی خوش تغییر است و مهر ابطال است بر راکد بودن ها.''
این گوشهای از نامه بلند آیدین بزرگی است. او از دوست کوهنوردی خواسته بود بعد از آغاز سفرش این نامه را در وبلاگ خود منتشر کند. پرستو ابریشمی هم چنین کرد.
کوه نوردها اصطلاحی دارند، همنوردی، و در آن یک قید موضوع فعل میشود. دیگر این نیست که چه را نوردیده ای. آنچه اهمیت مییابد با هم انجام دادن است. تکتک آدمها میتوانند موفقیتهای بسیاری داشته باشند، ولی در صعود کنار هم بودن شرط موفقیت است و فرد جایش را به گروه میدهد. اصطلاح دیگری که کوهنوردان دارند همطناب است، کسی که پشتیبان است و همراه. آیدین بزرگی در ابتدای نامهاش از احمد شاملو نقل میکند:
من و تو يكي شوريم
از هر شعله اي برتر، كه هيچ گاه شكست را بر ما چيرگي نيست
چرا كه از عشق رویینه تنيم.
فتح قله برودپیک نتیجه همراهی و همنوردی گروهی از کوهنوردان ایرانی بود. صعودشان در با هم بودن بود و اتفاقا توقفشان هم. تا به آخر کنار هم ماندند.
صعود تنها در بالا رفتن نیست. صعود در همنوردی است.. نویسنده وبلاگ عهد تا اورست که غارنوردی هم میکند از تجربهاش میگوید:
میخوام بگم اون پایین پول ،مقام،غرورت دیگه برای هیچکس مهم نیست برای همه سالم موندن همدیگه و لذت بردن از چیزایی که میبینن مهم بود هیچوقت اون لحظه از رد کردن یه سوراخ خیلی تنگ که همه ی اونایی که از ما پیشکسوت تر بودن به بقیه کمک و با حرفاشون امید را دوبرابر میکردن و یا تو چشماشون برای بقیه نگرانی موج میزد یادم نمیره اینه واقعا مرام همنوردی ،همگروهی نه چیزای دیگه چیزایی که وقتی تو این مدت دیدم دلم ازشون گرفته دوستیایی که آدما قدرشونو ندونستن و با خودخواهیشون و غرورشون که حتما با تک روی موفق میشن این دوستی رو لگد مال کردن ،آره این آدما یا نه همه ی ما آدما باید یادمون بونه که روزی یه دوست یا یه همسالونی برای پیشرفت ما از خودش میگذره و کمال خودخواهی فکر کنیم به جایی که رسیدیم تلاش خودمون بود و چشمامونو رو عمری ببنمدیم که نفرمون برامون وقت گذاشت تا ما الان اینجا که هستیم باشیم.
.....................................
همه چیز تا سهشنبه ۲۵ تیر ماه خوب پیش رفته بود و در آن روز مسیر جدیدی برای دستیابی به قله برودپیک در رشته کوه قراقروم از رشته کوههای هیمالیا، در شمال پاکستان و نزدیک مرز چین ثبت شد. قله برودپیک یا با نام دیگرش K3 دوازدهمین قله مرتفع جهان است و جزو گروه هشت هزار متریها. قله اصلی آن ۸۰۴۷ متر از سطح دریا ارتفاع دارد.
تیم صعود گروه کوهنوردی آرش تصمیم داشت بار دیگر بخت خود برای به پایان رساندن راهی که دیگر همنوردان آغاز کرده بودند را بیازماید. بعد از دو تلاش ناموفق گروه آرش در سالهای ۱۳۸۸ و ۱۳۹۰ این تیم کوچک ۵ نفره تصمیم به کار بزرگی گرفت و در تابستان امسال بار دیگر راهی قراقروم شد. روز سه شنبه ۲۵ تیر ماه مسیر ایران با نصب پرچم بر روی قله ثبت شد و آیدین بزرگی، مجتبی جراحی و پویا کیوان موفق به فتح قله اصلی برودپیک شدند. صعودی که از جنبه فنی بسیار مشکل بود و وبسایت کوهنوردی BCM آن را جسورانه توصیف کرده بود.
صعودی که میتوانست مانند دیگر خبرهای مربوط به موفقیتهای همنوردان کوهستانی ایران در لا به لای اخبار گم شود، تنها وقتی خبر شد که تلخ شد. تیم ۳ نفره برای پیوستن به رامین شجاعی و افشین سعدی، دو عضو دیگر گروه که در کمپی در ارتفاع پایینتر مستقر بودند، فرود خود را آغاز میکنند، ولی در نتیجه یک اشتباه، که میتوان امید داشت روزی دلیل آن مشخص شود، مسیری اشتباه را برمیگزینند و سر از پرتگاهی غیرقابل عبور در میآورند.
در پی سانحهای برای یکی از اعضای تیم، آیدین بزرگی در آن نقطه لعنتی در ۷۵۹۶ متری آخرین تماس خود را در ساعت ۱۹:۳۰ روز شنبه ۲۹ تیر، پنج روز بعد از فتح قله، برقرار میکند و دیگر هیچ. آذوقهشان حداقل ۴۸ ساعت قبل از آن تماس تمام شده بود. از ایدین بزرگی در آخرین تماسش نقل شده که هرگز همنورد زخمی خود را تنها نخواهد گذاشت. آیدین و مجتبی و پویا با هم ماندند. اگر سه همنورد میتوانستند ۱۰۰ متر بالاتر روند و به مسیر اصلی برسند، شاید آخر این قصه پرغصه نمیشد.
در تمام این روزها تلاشهای زیادی از طرف مجموعه بزرگی از آدم ها برای نجات سه همنورد صورت گرفت، از دیگر اعضای گروه گرفته تا کوهنوردان بینالمللی. وبسایت گروه کوهنوردی آرش نامه توماس لامل، قلهنورد آلمانیای که تلاش زیادی برای نجات تیم برودپیک انجام داد را آورده. او در این نامه توضیح میدهد که دیگر نمیتوان امیدی به زنده ماندن سه کوهنورد داشت.
باید منتظر بود تا نتایج بررسیهای کارشناسی این حادثه به دست آید، ولی تا آن روز میتوان فکر کرد اگر به هزار و یک دلیل - از دعواهای کوهنوردان مستقل با فدراسیون کوهنوردی گرفته تا دلار بیش از سه هزار تومانی - تیمی کوچک از همنوردان به برودپیک نرفته بود، شاید تیم پشتیبان توان نجات تیم صعود کننده را میداشت.
........................................
حالا آن سه نفر در آن بالا ماندهاند و خاطرهشان این پایین. اسکات پاوری (Scott Powrie) کوهنورد امریکایی در مطلبی تحت عنوان 'تلخ و شیرین بازگشت به خانه' در وبلاگش از روزهایی میگوید که با گروه گذراند. خاطرات اسکات از گروه آرش را کوهنورد ایرانی عرفان فکری هم به فارسی ترجمه کرده.
اسکات در جایی از نوشتهاش میگوید:
آنها ادامه همان روح بخشنده کوهستان بودند. برایان، یکی از همنوردان گروه ما ، نزدیک کمپ شماره ۱ دچار سانحه شد. او از طنابهای ثابت سقوط کرده بود و پایش از شش جا دچار شکستگی شده بود. مجتبی در حال فرود از کمپ شماره ۳ بود و خسته. با وجود ضعف ناشی از فرود، مجتبی به کمک برایان آمد و در پایین آوردن او از طنابهای ثابت کمک کرد و حتی ابزارش را در اختیار یکی از شرپاها گذاشت تا عملیات نجات را به پایان برساند.
در این دنیا، این اقبال را داشتهام که جاهای بسیاری بروم و آدمهای گوناگونی را ملاقات کنم. آدمهای خوب و آدمهای بد، و در موارد نادری با کسانی آشنا شدهام که حسی قوی از مهربانی را در شما بیدار میکنند، مثل یک نور سفید خوشبختی. این آدمها خیلی کم یافت میشوند و همانهایی هستند که این دنیا را برای همه ما به جایی بهتر برای زندگی بدل میکنند. تعداد این آدمها بر روی کره زمین این قدر کم است که حتی اگر چند تایشان را از دست بدهی، تاثیر منفی آن برای باقی ما بسیار مهیب است. آیدین، پویا و مجتبی از همان آدمهای کمیاب هستند. دنیا دلتنگ این روحهای جوان خواهد شد؛ من دلتنگ آنها خواهم بود. آنها دوستان من بودند و دلم پر غصه میشود که ببینم آنها دیگر نیستند. قلب من پیش خانواده و دوستان آنهاست. همه اعضای تیم ایران جلوهای عظیم از استعداد و شخصیت بودند و بازتابی شگفتانگیز از کشوری که از آن آمده بودند.
یکی از همراهان اسکات در زیر نوشته او خاطرهای دیگر از مجتبی را آورده. جان کیلن (John Quillen) به یاد میآورد:
خاطره دیگری از مجتبی، بعد از کمکش در انتقال برایان به کمپ ۱ دارم. همان طور که گفتی او بعد از آن فرود طولانی از کمپ ۳ خسته بود. یکی دو ساعت بعد، من داشتم وارد کمپ میشدم و دیدم که بچهها دارند برایان را روی پشتشان میآورند. اولین کسی که در آن تاریکی به استقبال من آمد باز هم مجتبی بود. اولین کاری که کرد این بود که با وجود اعتراض من کولهپشتیام را گرفت. این حد از خودگذشتگی او و دیگر ایرانیها برایم خارج ار تصور بود. خاطرهای دیگر وقتی بود که یک روز صبح پویا کلاهم را که در چادر گروهی در اردوکاس جا گذاشته بودم تمام راه برایم بالا آورد. بعد هم، همان طور که تو گفتی آیدین همیشه در حال تعارف غذای ایرانی به ما بود. فکر کنم نصف پستههایش را من خوردم. هیچ گروهی نمیتواند بهتر از این کوهنوردان نماینده سرزمین و مردم ایران باشد. من برای آرامش خانواده آنها دعا میکنم، با این یقین که این مردان جوان شجاع در جایگاهی پرافتخار آرمیدهاند و برای همیشه نقش مهربانیشان در ذهن سه امریکایی حک شده است.
همنوردی شیوه کوهنوردی نیست، مرام است. با هم صعود کردن و با هم فرود آمدن. یادگرفتن با هم بودن را در گروه تجربه کردن و برای موفقیت گروه تلاش کردن، همان طور که همه اعضای دیگر با از خودگذشتگی تلاش میکنند. آن سه همنورد آن بالا هستند، تنها و با هم. آیدین بزرگی در آخر نامهاش گفته بود:
نه ما تنها نیستیم، این کوه با ماست، هنوز هم در عکس هایمان کنارمان ایستاده، هنوز هم نگاهش که می کنیم صدایش را می شنویم. ما را می خواند، به مکتب خانه ی عشقش، به مدرسه ی زندگی اش، مدرسه ی کوهنوردی اش. مشتاق آموختن است، آموختن جسارت، آموختن خود باوری، آموختن پیشرفت. ما را می خواند به بهشت گم شده اش، ما را می خواند با همه ی بادهای سهمگینش، با همه ی بهمن های مهیبش، با صدای خرد شدن یخهایش. با آن که بر همه ی دنیای اطرافش محیط است، با آنکه همه را از بالا می بیند، اما ما را می خواند تا محاط ما شود، ما را می خواند تا خودش را خاک پای ما کند. نه به این خاطر که ما کسی باشیم، نه به این خاطر که ما در مقابلش عددی باشیم، که خود می دانیم در دریایش مثل حبابی هستیم و در آسمانش کمتر از ذره ی کاهی.
ما را می خواند چون می داند در فضای ماتم زده و درمانده ی کوهنوردی کشورمان، فقط اوست که می تواند دست ما را بگیرد. ما را می خواند چون می داند به او پناه آورده ایم، ما را می خواند چون می داند که ما فرعیم و اصل صدها یا شاید هزاران کوهنورد جوانی هستند که باید با مرام و مکتبش تربیت شوند. ما را می خواند چون خودش بزرگ است، رو به بالاست و از سر به زیر بودن ها خسته است، ما را می خواند چون جسارت تعرض به حریمش را داشتیم، چون پیام ما پیام ما نسیت، پیام کوهنوردان ایران زمین است، پیام تغییر است.
نه این ما نیستیم. تنها هم نیستیم. این شمایید. شما که این راه را ادامه خواهید داد، شما که این تفکر را زنده نگه خواهید داشت، شما که فریب تکرار را نخواهید خورد، در باتلاق عاشقان میز و صندلی فرو نخواهید رفت. این شمایید که غرور مایید، که پیشران مایید، که انگیزه ی مایید. این دستان شماست که دعا گوی ماست، که خیرخواه ماست. این شمایید که همیشه زنده خواهید ماند، که آینده متعلق به شماست، که آینده متکی به شماست. آری این شمایید، فقط کافیست بخواهید، بهترین ها را، رشدکردن ها را، بالاترین ها را، اولین ها را.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر