تصور آدمها را کنید که وقتی پا به خیابان میگذارند، یا در مکان های عمومی هستند، درون حبابی بزرگ و شفاف قرار گرفته باشند. این حباب شاید به قدری شفاف باشد که به سختی دیده شود، یا بسیاری اصلا آن را نبینند. آدم ها که این سو و آن سو میروند حباب هم به دنبالشان میرود. نه، دنبالشان نمیرود. آدم ها درون آن گام برمیدارند. روی نیمکت پارک، یا روی صندلی اتوبوس که نشستهاند، داخل حبابشان هستند. با شما هم که حرف میزنند. همین طور.
شما هم حباب خودتان را دارید. دوستش دارید. از دیگران هم انتظار دارید بیخود وارد حباب شما نشوند، مگر این که خودتان دعوتشان کنید.
این حباب حریم شخصی ماست. حریمی که ،به همان اندازه که حریم اجتماع به رسمیت شناخته میشود و ارزشهای جمعی آن اجتماع مورد احترام قرار میگیرد، باید از سوی اجتماع و اعضای آن پذیرفته شود. این یک حق است. حقی دو جانبه.
یکی از مهمترین معیارهای توسعه هر اجتماع پذیرش حق افراد برای داشتن حریمی شخصی در حوزه عمومی است. در این حریم ممکن است نوع لباس پوشیدن، سبک مو، نوع راه رفتن، کتاب در دست و اصلن حضور آدم در یک نقطه خاص را دربربگیرد.
نیمی از اجتماع ما در حبابهایی بسیار کوچکتر از نیمی دیگر زندگی میکنند. آن نیمه دیگر آیا حواسشان هست؟ آیا آنهایی که خود به دنبال حبابی هستند که به قدر بازشدن دو دست جا داشته باشد، حواسشان هست که این حق را برای دیگری هم بخواهند؟ این حباب اگر بیش از انداره کوچک بشود آدم را خفه میکند.
نمونه ای که نویسنده وبلاگ سه روز پیش آورده به تلخی یک مضحکه است. میشود لطیفه ای را با قسمت اول روایت او شروع کرد: از اتوبوس که پیاده می شم برای رسیدن به خونه باید از دوتا کوچه ی بلند و یه خیابون بگذرم... و آخرش تصمیم گرفتم برم یه تابلو سازی!
نمونهای که او آورده شاید ساده و گذرا به نظر برسد، ولی نمونهای از نقض یک حق بدیهی است، حق داشتن حریمی شخصی. اسمش را میتوانیم بگذاریم حباب شخصی من. حباب خودم.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر