close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

وبلاگی که خیلی باید دوستش داشت!

۶ خرداد ۱۳۹۲
بهترین های شهروند خبرنگاری
خواندن در ۴ دقیقه
وبلاگی که خیلی باید دوستش داشت!
وبلاگی که خیلی باید دوستش داشت!

دیدن بدی ها ساده است. وقتی قراره دیگران یا اجتماع را نقد کنم، خط کش اخلاقم تبدیل به کولیس می‌شه. کولیس که می‌دونین چیه؟ این هم عکسش. ریزترین انحرافات را هم تشخیص می‌دم. البته ناگفته نماند همین دیروز فکری کاملن متفاوت در ذهنم جریان داشت. فکر می‌کردم درسته که ذهن ما قالب های کلی رُ تشخیص می‌ده ولی در عین حال نیاز داریم که ببینیم و یاد بگیریم. کشف همیشه کار راحتی نیست. اصول کلی رُ همه بلدن: با هم مهربان باشید. با حیوانات مهربان باشید. با همسایه مهربان باشید. اگر کسی کمک خواست به او کمک کنید. و میازار موری که دانه‌کش است! 

خب پس چرا خیلی از اوقات نیستیم؟ شاید برای این که ندیده ایم. شاید ما شاهد عمل به مهربانی نبوده‌ایم. به گونه ای از رفتار عادت کرده‌ایم. چند سال پیش داشتم توی بزرگراهی رانندگی می‌کردم و باید از یکی از خروجی ها مسیرم رُ به خیابان های جانبی تغییر می‌دادم. شاید به طول سی ثانیه مکالمه ای بدون کلام بین من و راننده پشت سری ام اتفاق افتاد. من لاین خودم را می‌خواستم و اون هم به نظر می‌رسید که معتقده من نباید اون جا باشم، یا دارم زیادی آهسته می‌رم، یا شاید جلوی اون پیچیدم یا هر چیز دیگه‌ای. 

از خروجی که بیرون اومدیم بلافاصله رفتیم سراغ معمول ترین روش حل اختلافات: براق شدن، وسط خیابون نگه داشتن، ترمز دستی کشیدن، پیاده شدن به سبک آی نفس کش و آماده نزاع شدن. البته معمولن دو حریف ثانیه های اول رُ به پرسش های بزرگی در زندگی می‌گذرونند، مثل این که 'خودتم می‌دونی چی کار داری می‌کنی؟' یا 'کی به تو گواهینامه داده؟'. اگر با تجربه تر باشیم چند کلامی هم در توصیف شخصیتی و ضریب هوشی طرف مقابل افاضات می‌کنیم. و بعد هم بسته به قد و بالای طرف مقابل مهارت های رزمی خودمون رُ به نمایش عمومی می‌ذاریم. 

تو این مورد خاص، خوشبختانه قبل از این که به قسمت افاضات برسیم، یکی دو جمله ای رد و بدل شد در باب این که من چه تصوری از قصد راننده دیگه داشتم و این که اون چه تصوری داشت. من در دفاع گفتم که باید می‌دید که من راهنما زده‌ام و اون هم گله کرد که نزدی. از من اصرار و از اون انکار. رفتم راهنما رُ زدم که بفرما اینُ باید می‌دیدی. لامپ راهنما سوخته بود. 

لحظه ای سکوت و به دنبالش توجیهات من که خب باید توجه می‌کردی من دارم تغییر مسیر می‌دادم. سریعتر از اونی که فکر می‌کردم متوجه بی‌ربط بودن این استدلال شدم و جمله ای حکیمانه گفتم: ببخشید. بعد از چند ثانیه ای که به عذرخواهی دو طرفه گذشت، جفتمون متوجه اطرافمون شدیم. ما وسط اون خیابون چه مشکل بزرگی  از میون مشکلات خودمون و دنیا داشتیم حل می‌کردیم؟!!! چه مشکلی از مشکلات راننده های پشت سری داشتیم حل می‌کردیم؟ این نوع رفتار همونی بود که همیشه دیده بودیم و داشتیم به همون عمل می‌کردیم. با رد وبدل کردن چند جمله در باب رفتار مضحکمون و رد و بدل کردن لبخندی از هم خداحافظی کردیم. 

همه این ها رُ گفتم که برسم به این جا، با ربط و بی‌ربط! هر روز در این اجتماع اتفاقات خوب زیادی هم می‌افتد. آدم های خوب خیلی بیشتر از اونی هستند که ما فکر می‌کنیم. آدم هایی که دغدغه همدیگر رُ دارند. اونها رُ باید بیشتر ببینیم و راجع بهشون بیشتر حرف بزنیم. اون آدم ها ما هستیم. بیشتر از کارهای خوب خودمون حرف بزنیم. خوشحال تر خواهیم بود.

یکی از وبلاگ هایی که من خیلی دوستش دارم اسمش هست آدمهای خوب شهر. حس خوب خوندن پست های این وبلاگ از کارهایی به ظاهر کوچک ولی مهم عالیه. نویسنده اش این طور هدفش از راه انداختن این وبلاگ رُ معرفی می‌کنه:

سلام اینجا می خوام از برخوردای خوب آدمها بنویسم تو زندگی روزمره توی ایران. از آدمهایی که وظیفه اشون رو انجام می دن. باهات بداخلاقی نمی کنن. مهربونن. و خلاصه باعث می شن وقتی برمی گردی خونه احساس خوبی از روزت داشته باشی. شاید اینجوری بشه امید های از دست رفته مون رو دوباره پیدا کنیم. و یادمون بیاد توی این شهر هنوز چیزهای خوب زیاده. خیلی دلم می خواد این بار که می نویسم، شمایی که می خونید هم برام از تجربه هاتون بنویسید. از آدمهایی که توی خیابون، مغازه، اداره یا هر جایی باعث شدن که لبخند بزنید و دلتون گرم بشه.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

بلاگ

«قرمز و دیگران» در شمال کالیفرنیا

۵ خرداد ۱۳۹۲
جهانشاه جاوید
خواندن در ۹ دقیقه
«قرمز و دیگران» در شمال کالیفرنیا