آدم ها که گرفتار میشوند دیگر گرفتار آدم های دیگر نیستند. هر روز صبح از خانه هایمان در میآییم و تا شب که دوباره به خلوت خودمان برمیگردیم از کنار صدها نفر رد میشویم، با ده ها نفر چشم در چشمیم و با چندین نفر هم کلام میشویم. روزمان را آنجایی میگذرانیم که اسم دیگرش اجتماع است و شبمان را در جزیره ای از این مجمع الجزایر، مجمع الجزایری که جمع دغدغه های ماست. هر روز صبح به امید زندگی بهتر در اجتماعی بهتر از خانه درمیآییم و شاید نقش تنها کسی که بیشترین سهم را در این بهبود اوضاع دارد، کمتر از همه نقد میکنیم. خودمان!
کودک کاری که کتاب میخواند یک تصویر نیست، یک اتفاق بزرگ است. اتفاقی که باید آن را جشن گرفت و پاس داشتش. کتاب ها آجرهای عمارت فرهنگ هر جامعه اند. سهم ما کجاست؟
نویسنده وبلاگ مربی مشاهده گری فعال است. دیدن دو برادر سبزی فروش کتاب خوان او را درگیر خود کرده و امیر مهرانی به سهم خودش قدمی برای ساختن اجتماعی بهتر برداشته. ولی از همه مهمتر نکته ای است که او در پایان نوشته اش به آن اشاره کرده:
قدرت افرادی که الزاما همدیگر را نمیشناسند اما در یک تعامل سازنده کنار هم قرار میگیرند تا به هدف برسند همیشه برای من جالب است. تنها دو نفر نسبت به متن اینستاگرام واکنش نشان دادند و پیگیر بودند. اما همین تعداد هم برای رسیدن به هدف کفایت میکرد. شاید حرکتهای کوچک اینچنینی بتوانند نمادی باشند برای اینکه ما در جامعه خود کمی به رویدادهای اطرافمان دقیقتر نگاه کنیم و واکنش درستی نسبت به مسائل داشته باشیم.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر