فروغ روشن زاد
اشاره: نه پای جام زهر در میان است نه حتا جام بلا، به مقربتر بودنت هم ربطی ندارد؛ در اینجا هر چه دستبهقلمتر باشی، جام غلط بیشترت میدهند! تا دست در جیب میکنی به قدم زدنِ سلانه در خبرگزاریها و وبلاگها و شبکهها، به تیتر دوم نرسیده و متن سوم را نخوانده، یا به چاله میافتی یا سنگی زیر پایت میلغزد و سکندری میخوری. آن وقت است که موتور غلتکِ ذهن درستنویسیات میغرد و پا به پایت صاف و صوف میکند تا به برسی به تهِ خط.
زبان مثل نمد است. باید آن را مالید و ورز داد تا روان و یکدست و زیبا شود. در این ورزیدن است که گرهها و گلولهها باز و صاف میشوند. اسلوب زبانی و لحن و تشخص در قلم زدن را نمیتوان به دیگری آموخت، اما زبریها و برآمدگیها و سنگریزهها را میتوان زدود و زدودنشان را فراگرفت. چه زبان و نگارش برای ما ارزش سرمایهای داشته باشد، چه صرفاً ابزاری باشد برای بیان مقصود، نگهداری از سرمایه و ابزار، هر دو، به دقت و کار نیاز دارد. مخصوصاً در میان روزنامهنگاران، خبرنگاران و همهی وبنویسان که مهمترین چیزی که برای بیان نظر و خبر خود در اختیار دارند، همان است و بس.
این یادداشت حاصل یک مرور کوتاه در خوانده ها و دیده های فروردین ماه 92 است.
یکی دو هفته پیش که ابوالفضل زرویی نصرآباد دچار حملهی قلبی شده بود، خبرگزاری ایسنا تیتر زده بود: ابوالفضل زوریی به دنبال حملهی قلبی در بیمارستان بستری شد. تیتر به نظرم طنزآمیز آمد، اما نه به خاطر خودِ زرویی که طنزپرداز است و طنزنویس، به خاطر استفاده از «به دنبال» در تیتر. یک لحظه تصور کردم ابوالفضل زرویی دنبال حملهی قلبی میگشته که سر از بیمارستان درآورده و ناچار شده برای رسیدن به حملهی قلبی یا به دست آوردنِ آن، در بیمارستان بستری شود! آقای زرویی ممکن است به دنبال ناشر بگردد، یا اصلاً دنبال دکتر و دارو بوده باشد، اما «در پی» و «به خاطر» و «به علت» حملهی قلبی در بیمارستان بستری شده، نه «به دنبال» حملهی قلبی. این همه جایگزین درست، چرا «به دنبال»؟ بیربط اما بامزه این که در ادبیات کهن فارسی، واژهی «دَنبال» با فتحه روی دال، به معنای بذلهگو و طناز بوده که امروزه در ردیف واژههای مهجور قرار گرفته و البته هیچ ربطی هم به «دنبال» ندارد.
بعضی واژهها را اگر از خبرنویسها بگیرند، مثل این است که هوا را از ایشان بگیری. یکی از آنها «از سوی» است، که یا فعلها را به جا و بی جا حذف میکنند و به جای آن یک عدد «از سوی» خرج میکنند، یا اصلاً خیلی بیخود و بی جهت میپندارند اگر یک عدد «از سوی» در متن خبر بیاورند، خبرشان خبرتر میشود. مثلاً در متن خبر نوشته بود: "وی در عین حال از «موازیکاری»٬ عملکرد «ضعیف» و انجام امور «تکراری» از سوی این دستگاهها انتقاد کرده است." حالا برگردید و «از سوی» را بردارید. چه اتفاقی میافتد؟ هیچ! مشکل اما فقط این نیست. در تیتر خبر، اغلب فعل مظلوم را برمیدارند و سعی میکنند با «از سوی» کمبودِ آن را جبران کنند، اما نتیجه گاهی باعث سردرگمی مخاطب میشود. مثلاً تیتر همین خبر در سایت «دیگربان» این است: "دریافت بودجه از سوی ۱۶۱ دستگاه تبلیغاتی" آیا مقصود سرراستِ این تیتر همان است که باید باشد؟ نه. در لحظهی نخست به نظر میرسد خبر در بارهی بودجه گرفتن از ۱۶۱ دستگاه باشد، اما بعد به سابقهی ذهنیات از دستگاههای تبلیغاتی مراجعه میکنی و به این درکِ آنی میرسی که نخیر، این دستگاههای تبلیغاتی اند که بودجه میگیرند، و تیترنویس محترم، با آن «از سوی»، روی روان شما با کفش آجدار راه رفته است. و بعد که وارد متن خبر میشوی، درمییابی که خبر در بارهی تعداد زیاد دستگاههای تبلیغاتیِ بودجهبگیر در ایران است!
عمهی پیری دارم زمینگیر و خوشزبان که ترکِ غیرآذری ست. مرا که میبیند، فارسی حرف زدنش گل میکند و نتیجهی تلاشش گاهی بسیار شیرین و دلچسب میشود. بهخصوص وقتی فارسی و ترکی برخی واژهها را چسبیده به هم به کار میبرد. مثلاً در زبان او، «گَنَه» یعنی «دوباره»، و بعید است یک بار بخواهد بگوید «دوباره» و قبل از آن «گَنَه» را هم به کار نبرد! ما هم در زبان فارسی این خطا را بسیار مرتکب میشویم. دمدستترین آنها، «پس بنابر این» است و «بر علیه» و مشهورترین آنها «سنگ حجرالاسود». به این خطا میگویند «حشو» آن هم از نوع بیجا، که در زبان معیار روزنامهنگاری و خبرنگاری استفاده از آنها نشانگر کمسوادی در نگارش است. اما نمونهی تقریباً منحصربهفردی از این حشو هست که گویندهی همیشگی آن آیتالله خامنهای ست و چون لحنِ بیان او خطابه است، به تازگی دیدهام انگار دیگر سیاسیون و برخی روزنامهنگاران هم تحت تأثیر این نوع بیان او، در مقام خطابه و مصاحبه که قرار میگیرند، گاهی آن را به کار میبرند. «چنانچه» قید تشبیه است، اما ادات شرط و تعلیق هم هست. مثل «اگر» که کلمهی شرط است. آیتالله خامنهای، اغلب، این دو کلمهی شرط را با هم به کار میبرد و حتا با ایجاد فاصله میان آنها، تلاش میکند وجه شرطیِ جمله را در لحن خود پررنگتر هم بکند. مثلاً میگوید: "اگر چنانچه به مجموعهى دشمن به چشم يك جبههى مستمرى كه وظائف را تقسيم كردند، نگاه كنيم، آن وقت احساس مسئوليت ما در هر قضيهاى شكل تازهاى به خودش ميگيرد." «اگر چنانچه» فرقی با «سنگ حجرالاسود» ندارد، همچنانکه با «پس بنابر این» و «بر علیه» هم فرقی ندارد.
درست است که همهی حرفهای ما «حرف حساب» به معنای حرف منطقی ست، اما این تلقی خود ما ست. شاید برای دیگران حرف حساب که هیچ، حرف املا و انشا هم نباشد، چه رسد به حساب! یک روزنامهنگار در تحلیل جدی خود در وبلاگش آورده بود: "حرفِ حساب من در بارهی ماجرای مجلس این بود که طرفین به یک اندازه مقصر نبودند." سر و ته متن او اما نشان میداد که منظورش از حرف حساب، حرف اصلیاش بود که گویا دیگران متوجه آن نشده بودند. این که روزنامهنگار یا کارشناسی بخواهد حرف خودش را در متن خودش تبلیغ کند، به خودش مربوط است، و ما فقط میتوانیم بگوییم اگر این کار را بکنی، ضدتبلیغ محسوب میشود، اما استفاده از ترکیب «حرف حساب» به جای «سخن اصلی» یا «جان کلام» یا چیزی با این مفاهیم، غلط است و خواننده را هم به قضاوت غلط میاندازد.
همسایهی عامی من که حتا به آژانس هم میگوید اورجانس، اگر به جای «جد و آباء» بگوید «جد و آباد» حرجی بر او نیست، که اصلاً استفادهاش در زبان عامیانه به این صورت شاید دیگر غلط هم شمرده نشود. اما جامعهشناس معروفی که تحلیلها و نظرهای خواندنیاش را در فیسبوک منتشر میکند، اگر این اشتباه را بکند، روا ست اگر آباءِ او را آباد کنیم که این خطای عامیانه را در متن خودش مرتکب نشود و ننویسد: "عادت ندارم که وقتی در بارهی یک موضوع حرف میزنم «جد و آباد» (یعنی گذشته و پیشینه) کلمهای را که استفاده میکنم بیاورم." آباء یعنی پدران و اجداد، و ما عادت داریم که گاهی در در مقام فحش و ناسزا، اجداد همدیگر را آباد کنیم، ولی تبدیل واژهی «آباء» به «آباد» برای جماعت دستبهقلم روا نیست.
در مقالهای دیگر چنین آمده بود: "... در بارهی جنبههای اخلاقی اعلام تحریم علیه شرکتهای حامی اسرائیل، ناچار شده بود در آغاز نوشتهاش خطبهی قرائی ایراد کند..." خوب است ببینیم «قرّاء» یعنی چه و «غرّاء» یعنی چه. «قَرّاء» با قاف و فتحه روی آن، در عربی (و فارسی) به طور عام به «خوشخواننده» میگویند و به طور خاص به کسی که قرآن را خوب میخواند. اما «غَرّاء» با غین و فتحه روی آن، که بدون همزهی آخر هم نوشته میشود، همان معنایی را دارد که مد نظر نویسنده بوده است؛ یعنی روشن و نورانی که کنایه از عبارت فصیح و استوار و منسجم است، مثل قصیدهی غرّا یا نکتهی غرّا. و مثل این بیت غَرّا و درخشانِ «فرخی» که سروده است: ز شاهان همه گیتی ثنا گفتن تراشاید / که لفظ اندر ثنای تو همه یکسر شود غرا
برای یک ویراستار چه تیتری جذابتر از « آیتالله خامنهای: هی نگویید فرمایشات، فرمایشات» در یک خبرگزاری؟ یکی همین «فرمایشات» است که بهخصوص در گزارشهای شفاهی و مصاحبهها بیشتر به کار میرود. و دیگری «پیشنهادات» است که با گذشتِ بیش از صد سال از جعل آن، هنوز که هنوز است، روان را میآزارد، اما اِلیماشاءالله بر زبان خبرنگار و و گوینده و مجری و وبنویس، جاری ست. القصه، تیتر بسی شادیانگیز بود، که عاقبت این خطای عامیانه و دیرپای جمع عربی بستن واژهی فارسی «فرمایش» با فرمان رهبر حل خواهد شد. اما این شادی ده ثانیه هم نپایید. متن خبر این بود:
رئیس ستاد کل نیروهای مسلح به دیدار خود با مقام معظم رهبری اشاره کرد و گفت: ایشان با گلایه به من گفتند: «برخی هی می گویند فرمایشات فرمایشات. این چه حرفی است؟ من دارم دستور می دهم، هیچ حرفی نمی زنم، مگر آن که آن موضع و دستور باشد».
و اما یک سوزن به خودمان در همین ایرانوایر. در یادداشت خواندنی امید معماریان در بارهی نقش خبرنگارشهروندان فضای رسانهای امروز، میتوان مواردی از استفادهی نادرست از واژهها و مهمتر از آن، اشکالات دستورزبانی یافت و روی آنها دست گذاشت. از میان آنها، یک بند را میآورم و چند پرسش طرح میکنم، فقط برای این که ببینیم همه چیز آن گونه که به نظر میرسد، درست نیست!
در جایی از یادداشت چنین آمده است:
در میان عکس ها و ویدئوها آنها - بدون آنکه روحشان هم خبردار باشد - چهره افرادی را ثبت کردند که بعدا صدها مامور پلیس بعد از ساعت ها مطالعه و بررسی، دو مظنون به شرکت در این بمب گذاری را در لابه لای آنها بیرون کشیدند. درعکس هایی که از دو مظنون طی ۲۴ ساعتی که منجر به کشته شدن یکی و فراری شدن دیگری انجامید و روی تلویزیون هر چند ثانیه و دقیقه یک بار نمایش داده شده، دیده می شد یک نکته توی چشم می زد."
حالا عبارت را از نظر نحو و شیوایی در توصیف و بیان مقصود، با طرح چند پرسش وامیشکافیم:
- چرا بعد از «ویدئوها» ویرگول نیامده تا خواننده خیال نکند نویسنده منظورش «ویدئوهای آنها» نیست و «ی» را جا نینداخته است؟
- اگر مرجع ضمیر «آنها» در جملهی بالا «مردم» هستند، ضمیر «روحشان» به کی برمیگردد؟ به خودِ مردم یا بمبگذاران؟
- آیا چهرهی افراد را در «میان» عکسها ثبت میکنند یا «در» عکسها؟ آیا خودِ مظنونان را از لابهلای عکسها بیرون میکشند یا «تصاویر»شان را بیرون میکشند؟
- مهمتر این که: حرف اضافهی متناسب با بیرون کشیدن تصاویر در اینجا چیست؟ «در» یا «از»؟ از لابهلای یا در لابهلای. شاید منظور نویسنده این بوده: تصاویر دو مظنون را در لابهلای عکسها و ویدئوها تشخیص دادند یا کشف کردند.
- و بعد، پشت سر هم آمدنِ سه فعل «نمایش داده شده، دیده میشد، توی چشم میزد» در پایان جمله، قرار بوده چه بلایی سر ذهن خواننده بیاورد؟ که از اتفاق، هر سه فعل هم ریشه در مفهوم «دیدن» دارند. نمیتوان این جملهی سهفعله را خرد کرد به دو یا حتا سه جملهی کوچکتر اما مرتبط با هم؟ تا خواننده به جای درک مستقیم مفهوم، درگیر حل معمای ارجاع ضمائر فعلها نشود؟
- و عاقبت این که فعل «منجر» در جملهی پایانی چیست و کجا ست؟ بنا به صورت جمله، فعل آن «انجامید»ی ست که بعد از آن آمده و شکل بی حذف آن میشود: "طی ۲۴ ساعتی که منجر به کشته شدن یکی انجامید!" «انجامیدن» همان «منجر شدن» است. پس خیلی ساده میتوان «منجر» را برداشت و نوشت: طی ۲۴ ساعتی که به کشته شدن یکی و فراری شدن دیگری انجامید.
خلاقیت در نگارش گزارش، تحلیل و خبر و نظر، مرتبهای نیکو و مؤثر و پسندیده از قلم زدن است، اما اگر زمینهای برای خلاقیت یا اصلاً توان آن موجود نباشد، رعایت سادگی و دستور زبان در جملهپردازی در زبان معیار روزنامهنگاری یک «ضرورت» است که باید را آن را فرا گرفت.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر
بنده به سهم ناچیز خودم، این نوشتار ارزشمند را "توئیت" (که نمیدونم فارسیش چی میشه) کردم.........صادقانه امیدوارم که این بلاگ، سرآغاز گفتمانی بنیادین و کارشناسانه در خصوص خط و زبان فارسی شود.........
tetra_pharmakos@
ممنون، واقعا مفید بود. موفق باشید.
ممنون . خیلی خوب بود
خانم روشنزاد گفتهاند که «هر چه دستبهقلمتر باشی، جام 'غلط' بیشترت میدهند.» خوب بود ایشان اول «غلط» و «درست» را تعریف میکردند، بعد «غلط»های دیگران را میگرفتند. شرط میبندم که ایشان نمیتوانند چنین کاری کنند، چون اصولا در زبان چیزی «غلط» نیست. این نکته در موردِ 'درسنامه'ای که آقای جامی مینو یسند، فارسی نویسی امروز، هم صادق است. هم این نوشته و هم آن درسنامه - با نهایت احترام - غیر علمیاند. ... بیشتر
ممنون از توجهی که به درسنامه فارسی نویسی امروز دارید. آنچه فرموده اید که در شکل فعلی صرفا «ادعا» ست. بنابرین خوشحال می شوم برای ادعای خود مستندی هم همراه کنید. در باره کل یک درسنامه نمی شود گفت غیرعلمی است. می شود گفت فلان گزاره یا شیوه بحث اش ایراد علمی دارد و بعد ایراد را روشن کرد. اینطوری هم من یاد می گیرم و هم شما انصاف را رعایت کرده اید. - مهدی جامی
... بیشتر