بعضی خبرها نمی سوزند.خبر "مدرسه های کپری"،"مدرسه های چادری" و تحصیل دانش آموزان در مدارس غیراستاندارد یکی از همین خبرهاست.
به رغم آنکه بارها مقام های وزارت آموزش و پرورش "جشن برچیده شدن مدارس کپری" را برگزار کرده و از "تجهیز مدارس چادری" سخن گفته اند،اما خبر "مدرسه های کپری" و "مدرسه های چادری"،خبر مدارس غیراستاندارد نمی سوزد و تمام نمی شود.
در اعلامیه جهانی حقوق بشر و قانون اساسی جمهوری اسلامی که به ترتیب بر "حق تحصیل" و "تامین مناسب آموزش و پرورش برای همگان" تاکید شده است.ایران عضو "میثاق بین المللی حقوق اقتصادی،اجتماعی و فرهنگی و کنوانسیون مبارزه با تبعیض در آموزش یونسکو" است که در آن دولت موظف شده تا "فضاهای آموزشی دارای شرایط صحیح ایمنی،بهداشتی و استاندارد" را تامین کنند.خبر و عکس ها از "مدارس غیراستاندارد" اما همچنان نمی سوزند،تمام نمی شوند.
این عکس ها که از "دو" مدرسه چادری می بینید هم عین همان خبرها کهنه نمی شوند،نمی سوزند حتی اگر فاصله این دو مدرسه 30 سال باشد. این عکس ها در دو نقطه مشترک اند،اول جغرافیای عکس ها که دو روستا از "بخش ارم" استان بوشهر"اند،و دیگری نویسنده وبلاگ"بندر،دریا،شرجی" است؛یحیی یحیایی،یکی از کسانی که سی سال پیش در یک مدرسه چادری درس خوانده است.
این دانش آموز سی سال پیش بعدها در دانشگاه دریانوردی و علوم دریایی چابهار مهندس دریانوردی شد،کارشناسی ارشد مدیریت بندر را در "دانشگاه جهانی علوم دریائی مالمو-سوئد" گذراند،و حالا در"اداره کل بنادر و دریانوردی استان بوشهر،مشغول به خدمت" است،و یک شهروند پایبند به جمهوری اسلامی.
یحیی یحیایی تیرماه سال 91 به "یادگار از سی سال پیش" عکس 30 سال پیش خودش و همکلاسی هایش را در هنگام تحصیل در مدرسه چادری روستای "تنگ ارم" استان بوشهر در وبلاگش "دریا،بندر،شرجی"منتشر کرد.سی سال بعد از آن عکس،در بهمن ماه 91 هم او مدرسه ای اژ جنس خاطرات را در یک روستای بخش ارم استان بوشهر بازیافته و تجدید خاطره کرده در این مدرسهی چادری.
بقیه را خودش بهتر روایت کرده است در وبلاگ "بندر،دریا،شرجی".
روایت اول؛یادگاری از سی سال پیش:
"انگار همین دیروز بود.سی سال پیش وقتی با ترس و لرز! پا به مدرسه گذاشتم.آن زمان تنگ ارم روستاي محرومي بود با دو مدرسه "فرهنگی" و "عشایری"،که من و خیلی های دیگر در "مدرسه عشایری" درس می خواندیم.روزهای اول مدرسه مان در یک منزل مسکونی اجاره ای بود-که بعدها شد پایگاه مقاومت و چند سال بعد مالک آن منزل در آن ساکن شد-کلاس های ما در اتاق های این منزل مسکونی و نیز سایه دیوارهای حیاط برگزار می شد!یکی دو ماه بعد از آنجا اسباب کشی کردیم و به یک منزل مسکونی اجاره اي دیگر رفتیم که البته مثل حياط قبلي اتاق کافی هم نداشت و لذا برخی کلاس ها در چادر برگزار می شد. در مدرسه جدید دو مشکل کوچک داشتیم. اول اینکه پسر مالک منزل روزی چندبار می گفت: از منزل ما برید بیرون و مشکل دوم این بود که من از ورود به چادر می ترسیدم- که به دلیل ضرورت تحصیلی و تکرار،این ترس کم کم رفع شد! این وضع تا نیمه های سال ادامه داشت تا اینکه مدرسه فرهنگی و عشایری در هم ادغام شد و ما به مدرسه ی فرهنگی منتقل شدیم،البته مشکل چادرنشینی ما رفع نشد.به دلیل تعداد زیاد دانش آموزان کلاس اول دبستان و نبود کلاس کافی،کلاس ما همچنان در چادر برگزار می شد البته تنها فرقش این بود که چادر در حیاط يك مدرسه برپا شده بود!"
روایت دوم؛مدرسه ای از جنس خاطرات:
"پنج شنبه و جمعه 12 و 13 بهمن1391 به بخش ارم شهرستان دشتستان بوشهر رفتم.هوای بهاری پس از باران و طبیعت بهاری منطقه باعث شد،سری به یکی از روستاهای کوچک بخش ارم بزنم.در کنار همه زیبائی های منطقه ، مدرسه ای کوچک من را به خاطرات روزهای اول مدرسه برد.کل مدرسه چادری بود شامل یک تخته سیاه، پنج میز و نیکمت، یک بخاری نفتی ، سه رحل قرآن که با تخته و ظاهرا توسط دانش آموزان مدرسه ساخته شده بود، یک میز و صندلی آموزگار مدرسه و دو دسته گل نرگس که بعد از دو روز تعطیلی در حال پژمرده شدن بودند،تصویری از مقام معظم رهبری و یک دنیا صفا و سادگی ..."
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر