بهنام داراییزاده، حقوقدان و روزنامهنگار
شاید در میان تمامی وکلایی که در ایران کار به اصطلاح «حقوق بشری» کردهاند، تجربهای که من داشتهام به نوعی کممانند باشد. من در دوران «کارآموزی وکالت»، کارآموز محمدعلی دادخواه، وکیل خوشنامی بودم که با همه اختلافنظرهای سیاسی و فکری حقیقتا از وی بسیار آموختهام. اما تجربه ای که از آن دوران شاید برای دیگران جالب باشد، آن است که در این دورهی به اصطلاح کارآموزی، «دورهی مختص دادگاه انقلاب»ام را با قاضی صلواتی، رئیس شعبهی ۱۵ گذراندم، یک اتفاق عجیب. برای چند ماه، هفتهای یک بار به خیابان معلم، طبقهی سوم، شعبهی ۱۵ دادگاه انقلاب می رفتم تا از روی برخی از پروندههای موجود خلاصهنویسی کرده و در نهایت گزارش آن را در اختیار کانون وکلا قرار دهم.
واقعیت این است که آن دورهای که من پیش قاضی صلواتی میرفتم، هنوز این قدر شناخته شده نبود. قضیه به چند سال پیش از انتخابات سال ۸۸ برمیگردد. البته همان موقع هم بودند بسیاری از فعالان سیاسی-اجتماعی و اغلب وکلایی که وی را میشناختند یا نزد وی پرونده داشتند. در سالهای ابتدایی دههی ۱۳۸۰، تا هنگامی که «قاضی حداد»، رئیس شعبهی ۲۶ دادگاه انقلاب بود، اکثر پروندههای سیاسی به آن شعبه میرفت و نام وی و البته «سید مجید» منشی و معاون شعبه ۲۶، بیشتر بر سر زبانها بود. تقریبا از نیمهی دوم دههی۱۳۸۰ بود که نامهای قاضی مقیسه (رئیس شعبه ۲۸) و قاضی صلواتی (رئیس شعبه ۱۵) و این اواخر هم قاضی پیرعباسی، در پروندههای سیاسی یا در «ادبیات دادگاه انقلابی»، پروندههای «امنیتی» مطرح شد. به هر حال، پیش از آن که من از نخستین پروندههایم در شعبهی ۱۵ دادگاه انقلاب دفاع کنم؛ قاضی صلواتی از قبل مرا میشناخت. مسلما بحث سیاسی یا حتی حقوقی خاصی با هم نداشتیم. شعبه معمولا شلوغ بود و امکانی برای گفتوگوهای فردی وجود نداشت. با این حال، من سعی میکردم تا جایی که میشد یا فرصتش پیش میآمد از روحیات آدمی که روزی چند بار حکم اعدام صادر میکند سر در آورم. آدم ساکت و خونسردی به نظر میرسید. لباس ساده و حتی تا اندازهای مندرس، بر تن میکرد و با همان دمپایی پلاستیکی قهوهای، در محیط شعبه و راهروهای دادگاه انقلاب میگشت. در مقایسه با مقیسه، خیلی کم پیش میآمد که صدایش را بلند کند یا جواب سلام ندهد یا رفتارهایی از این دست داشته باشد. بیپرده بود و حرفش را خیلی صریح و روشن میزد. تعارف خاصی با وکلا نداشت. به جایگاه خودش در مقام نمایندهی مستقیم سیستم واقف بود؛ اما در عین حال میگذاشت که شما نیز جایگاه خودتان را در مقام وکیل داشته باشید.
خاطرم هست برای پیگیری پروندهی یکی از متهمان سیاسی به اتفاق یکی از همکاران به شعبه ۱۵ رفته بودیم. متهم از ایران خارج شده بود و در جلسهی آخر هم طبعا حضور نداشت. صلواتی به ما گفت: "اگر این «رفیقتان» پا شده رفته بیرون، بیخود این قدر وقت خودتان و ما را نگیرید. بگویید که پرونده را بگذاریم کنار و دیگر تعیین وقت جدیدی نشود." آدم بیتکلفی به نظر میرسید و خودش را بزک دوزک خاصی نمیکرد.
در جریان رسیدگی به پروندههای سیاسی، تخلفهای حقوقی-قانونی کم اتفاق نمیافتد. در همین موردی که صحبتش شد؛ متهم همراه با چند تن دیگر از فعالان سیاسی همسو با خود، بدون حکم قضایی مشخصی دستگیر شده بود. مدتها در سلول انفرادی نگه داشته شده بود و زیر فشار، تن به مصاحبههای ویدئوی جمعی نیز داده بود. علیه دوستانش تکنویسیهای فراوانی کرده بود و شرح دقیقی از تمامی آشناییها یا گرایشهای فکری دوستانش را نوشته بود. تمامی اینها و البته خیلی جزئیات دیگر به طور مفصل در پرونده آمده بود. از سوابق زندگی فردی تا پاسخ به پرسشهای نظیر این که در خارج از کشور کدام یک ازآشناهایتان پناهنده هستند و چه میکنند و ....
برای وکلا معمولا جای مشخصی در دادگاه برای مطالعه پرونده در نظر گرفته نشده است. چند ساعتی بود که در اتاقِ بیرونی، در« دفتر دادگاه» نشسته بودم و داشتم از روی همان پرونده یادداشت برداری میکردم که قاضی صلواتی از اتاقش بیرون آمد. مرا که دید، گفت شما که هنوز اینجاید؟ با توجه به آشناییهای قبلی، به خودم اجازه دادم کمی با وی بیرودرباستی باشم. فرصت را غنیمت شمردم و با اشاره به پروندهای که روی میز بود گفتم: "نزدیک دو ساعت است که فقط نشستم دارم تک نویسیهای موکل را علیه سایر متهمان میخوانم. حتما از من بهترمیدانید که این گفتهها، نه تنها هیچ اعتبار حقوقی ندارند؛ بلکه اخذ چنین اظهاراتی بدین شیوه غیرقانونی است و فلان ماده آیین دادرسی چنان می گوید و ..."
چند ثانیهای ایستاد. بعد در حالی که با دستهی استکان خالی چایش بازی می کرد به من گفت: "برخی از شما وکیلها، به خصوص جوان ها چه قدر مسئله را جدی میگیرید. واقعا فکر کردید که من الان نشستم تمام این تک نویسیها و ... را خوندهام یا بعدا وقت میکنم که بخوانم؟ بیخود خودت را خسته نکن برادر من. نه من قرار است اینها را بخوانم و نه قرار است که بر اساس اینها حکمی صادر شود. همان «گزارش نهایی وزارت» کافی است. آخر پرونده آمده است. همان را بخوان، برای دفاعت هم کافی است."
واقعا هم راست میگفت. در آن پروندههای سیاسی- با تمامی تخلفها بیشمار و آشکار - تنها همان گزارشهای تایپ شده و تمیز «کارشناس وزارت»، سرنوشت پرونده را مشخص می کرد. استقلال قضات، حرفی توخالی بیش نبود که خود نمایندگان سیستم هم اصراری بر پوشاندنش نداشتند.
----------------------------------------------------------------------
پینویس: هر کارآموز وکلاتی موظف است که در طول دورهی کارآموزی خود، در تمامی شعبههای دادگستری، یعنی از شعب عمومی تا دادگاههای اطفال، تجدیدنظر و دادگاه انقلاب و ... چند ماهی را کارآموزی کند و از نزدیک در جریان امور دادگاه باشد و در این بین چند پرونده را هم خلاصهنویسی کند و در نهایت گزارشهایش را تحویل کانون وکلا دهد. در این دوران، هر کارآموز زیر نظر «وکیلسرپرست» خودش کار میکند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر