مهرانگیزکار
پوشیده نیست که جهان امروز بهسامان نیست. نقدها و نظرها متوجه خطاهای انسانی است که در ساختوساز جهان دخالت دارند و نتوانستهاند به درستی آن را مهندسی کنند. آیا این داوری کامل است؟ آیا انسان با تمامیت انسانی خود، جهان را به این روز نشانده است؟ آیا دو نیمهٔ مردانه و زنانهٔ انسان با یک اندازه از ظرفیت در ساخت و ساز جهان نقش داشتهاند؟ آیا تصمیمات هر دو نیمه، جهان را مدیریت کرده و هر دو نیمه به یک اندازه تصمیمساز بودهاند؟
در این یادداشت، نه نگاه فمینیستی در کار است، نه نگاه ایدهآلیستی با گرایش راست یا چپ، دینی و غیردینی، شرقی و غربی. نگاه در صدد است معماران این جهان پر تلاطم و غرق در بیعدالتی، تبعیض، فساد، جنایت، گرسنگی و آوارگی را فقط با شاخصهٔ جنسیتی شناسایی کند.
کدام نیمه از انسان در این معماری بیشتر نقش داشته است؟ به سهولت میتوان به سبک و سیاق انشاهایی که در مدارس ابتدایی مینوشتیم، بنویسیم البته واضح و مسلم است که مردان جهانی که چهرهٔ امروزی آن دلخراش است را ساختهاند و تصمیمگیرها در جنگهای محلی، منطقهای و جهانی از جنس مرد بودهاند. دربارهٔ پایان جنگها هم این مردان بودهاند که تصمیم گرفتهاند. اعلام جنگها نیز با مردان بوده و قراردادهای صلح را آنها امضا کردهاند. مردان بر سیاستهای استعماری صحه گذاشتهاند، مردان ادعای پیامبری کردهاند و مردان سنگ بنای «بردگی» را نهادهاند. در جریان ساختن این جهان، نقش زنان اگر نگوییم «هیچ»، «ناچیز» بوده است؛ در حدود همین شعار مبالغهآمیز: «زنان با یک دست گهواره و با دست دیگر جهان را تکان میدهند!»
چگونه؟
لابد با نشستن و زایند شیران نر!
راستی زنان دست کم تا جایی که ما نسبت به آن اطلاعات تاریخی داریم و مبنای زمانی آن را ظهور ادیان توحیدی انتخاب میکنیم، کجا بودهاند؟ چرا راه دور برویم، به عکسهای تصمیمسازان جهان امروز که چپ و راست در رسانههای جهان چاپ میشوند، نگاه کنیم؛ گوش تا گوش، مردان ایستادهاند. تازگی دارد که چهرههای معدود زنانه در جمع آنها دیده میشود. در برخی جوامع، این چهرههای زنانه به کلی تزیینی هستند و ابزار خودنمایی مردان سیاستباز. البته در برخی دیگر به راستی تصمیمساز هستند اما نه چندان که به آنها در ساختن این جهان آشفته و خونریز، سهم برابر با مردان بدهیم.
دشوار است در هنگامهٔ شکست انسان در ساختن جهانی پاکیزه و کمتر خونین و بیشتر عادلانه، راه بیفتیم دنبال مقصر. ولی این هم ابلهانه است که خاموش از کنار این پرسش مقدر بگذریم که شکست را مردان و زنان به تساوی رقم زدهاند یا فقط مردان؟
چرا در دوران کشاورزی، نقش مردان و زنان به هم نزدیک بوده و چند خدایی به هر دو جنس اجازه داده بوده است تا در اساطیر خدایی کنند و در معابد نیز؟
چرا نیمهٔ انسانی مردانه همین که وارد دوران «شکار» شده، سلاح شکار به شانه گرفته و به این انگیزه که باید برود شکار تا غذای خانواده را تامین کند، دیگر سلاح را زمین نگذاشته و نیمهٔ زنانه در خانه کاشته شده است تا گوشت شکار برسد و او در کار پخت و پز، فراموش کند سهم و حق خود را برای دخالت در ساختن جهان با تاکید بر سلیقههای خود.
ما نمیدانیم سلیقههای نیمهٔ زنانهٔ انسان اگر در کار بود، اینک جهان چه رنگ و بویی داشت. فقط میدانیم و یقین داریم که دست و مغز و سلیقهٔ آن نیمه در کار نبوده است. همین امکان میدهد تا داوری کنیم با این تاکید: «جهان امروز اگر پلشت و دیوانه و بیمار و اندوهبار است، محصول انسان با تمامیت انسانی آن نیست. نیمهٔ زنانهاش منفعل و تسلیم سلیقههای نیمهٔ مردانه بوده است و نمیشود اثر انگشت او را در کار ساختن این جهان مشاهده کرد. نمیدانیم اگر دو نیمهٔ انسان به صورت برابر تصمیمسازی کرده بودند، اینک جهان با کدام ویژگیها در برابر بود؟ بهتر یا بدتر؟»
پس منظور از این که جهان پرآشوب امروز را «انسان- مرد» ساخته، به ضرورت این نیست که اگر «انسان- زن» با او هم شانه بود، جهان گلستانی بیعیب بود و از فقر، جنگ و بیعدالتی در آن اثری نبود. بلکه منظور این است که جهان را انسان کامل نساخته، نیمهای از انسان ساخته؛ آن که دست روی ماشه گذاشته و دیگر برنداشته تا امروز.
اگر عقلی در بازسازی جهان پرآشوب امروز در کار باشد، اقتضا میکند تا متفکران، نظریه پردازان، فلاسفه، مراکز مهم دینی، کانونهای علمی و پژوهشی، دانشگاهها و دیگر رهروان راه روشنگری و مدعیان شناخت جهان امروزی بر این حقیقت متمرکز بشوند که جهان آینده را باید هر دو نیمهٔ انسان بازسازی کنند و هر دو مسوولیت رفع نابسامانیها را بپذیرند. این نیاز و ضرورت چندان در فضای فکری روشنفکری احساس نمیشود. ایکاش در فضای اندیشهٔ سیاسی جدی گرفته میشد. از آن بیش، ایکاش زنان صاحبنظر در جهان، هریک به زبان خود و متناسب با مشخصات پارهای از جغرافیای جهان که در آن زندگی میکنند، موضوع را نه تنها از زاویهٔ فمینیستی میشکافتند بلکه در افق وسیع رئالیستی، واقعیتها را در مسیر نگاه ساکنان سرزمینشان میگذاشتند و با تاکید ادعا میکردند: «اگر ما به تساوی با مردان، دربارهٔ سرزمین و سیارهٔ محل اقامت خود مجاز به تصمیمگیری بودیم، رنگ و بوی سرزمینمان چنین تیره، خونین و تبعیضآمیز نبود.»
زنان در جهانی که حق تصمیمگیری برابر در مدیریت آن را نداشته و دست بالا، رایدهنده به مردان بودهاند، به خوبی میتوانند این ادعا را تکرار کنند که نسبت به کژیها و کاستیهای جهان امروز احساس مسوولیت نمیکنند و مداخله در بازسازی آن نه تنها حق، که تکلیف آنها است. در برابر فرزندان پرسشگرشان کم آوردهاند. در برابر نسلهایی که دارند از پدران و مادران سوال میکنند و میخواهند بدانند این درجه از جهل و نادانی در کارمدیریت جهان دسته گل کدامشان است، کم آوردهاند. این نسلها چندان فربه میشوند که دگرگونی را به صورت انقلابی، حتی در ایالات متحده امریکا مطالبه میکنند.
کتابهای تاریخ را خواندهاند که پارهای است مهم از کتابهای درسی. اندیشه میکنند به این که ناپلئون زن نبوده، هیتلر زن نبوده، استالین زن نبوده، پیامبران ادیان توحیدی زن نبودهاند، ۱۲۴ هزار پیامبر زن نبودهاند، شاهان ایرانی که از جمجمهٔ مردم منار میساختهاند یا چشمهای ساکنان یک شهر را از کاسه در میآوردهاند، زن نبودهاند، مجریان اوامر این نمونههای مردانه از مدیران جهان زن نبودهاند، پاپها، کاردینالها، خاخامها زن نبودهاند، آخوندهای شیعه و سنی زن نبودهاند، «خمینی» و «خامنهای» زن نبودهاند، «ماندلا» و «گاندی» و «نهرو» زن نبودهاند.
میشود صدها مثال خوب و بد آورد تا به یقین دریافت زنان اگر در ساختن این جهان نامطلوب دستی هم داشتهاند، حضور انبوهشان در پیروی از مردان سیاسی یا دینی بوده است که رمز بقای خود را در ناامن ساختن جهان جستوجو میکردهاند. میشود این نقش ویرانگر و زیانبار زنان پیرو را نقد کرد، مشروط بر آن که اطمینان داشته باشیم نیمهٔ مردانهٔ انسان با استناد به شکل متفاوت بدنی و نیروی برتر جسمی، اساسا راه برابری را مسدود نکرده است. تاریخ تحولات سیاسی و دینی (ادیان توحیدی)، ما را به یقین دیگری رهنمون میشود؛ این که لحظه به لحظه نیمهٔ زنانهٔ انسان را به جرم آن که ماهی یک بار قاعده میشود و بچه میزاید و آلت تناسلی او بیش از مرد ظرفیت پذیرش رابطهٔ جنسی را دارد، محدود ساخته و از مدیریت جهان محروم کردهاند.
موضوع از این حرفهای کلی البته فراتر است. یاداشت پیش رو فقط تلنگری است به این که زنان در ساختن این جهان پر درد دستی نداشتهاند. چرایی محرومیت زنان، بحث بزرگ و روزآمد دیگری است که اگر فراگیر نشود، این حس، مردان و زنان تاثیرگذار جهان را برنمی انگیزد تا از همین حالا به هر زبان اعلام کنند جهان باید از این پس با مدیریت هر دو نیمهٔ انسان مدیریت بشود.
در پخته شدن این نظر، زنان نمیتوانند بیتفاوت باشند و به این بهانه که آنها را راه نمیدهند و ارج نمینهند، خاموشی را برگزینند. کارنامهٔ مردان در برپایی این جهان حتی از چشم کودکان آوارهٔ سوری و فلسطینی و فقیر پنهان نیست. زنان باید به هر شکل ممکن کارنامه را ورق بزنند و برگهایش را بگذارند پیش روی دردمندان و فروماندگان و در راه ماندگان؛ با این تاکید که این کارنامه، گزارش کار ما نیست.
زنان با ورق زدن کارنامه، هرجا که حضورشان در حد هیچ بوده، باید دلایل آن را اعلام کنند و هرجا حضورشان کمرنگ بوده است، باید ضرورت پررنگ شدن حضور را به صورت مستدل مطالبه کنند.
کار آسانی نیست. درست است که دست زنان را بند کردهاند به این که از بدن خود دفاع کنند و در برابر تجاوز و دست درازی مردان به بدن خود وقت بگذارند ولی نباید خواست کلان خود را برای مشارکت برابر با مردان در دگرگونسازی جهان امروز، زیر حجم سنگینی از مشکلات ناشی از زن بودن، به فراموشی بسپارند.
جهان بدون مشارکت برابر زنان در نوسازی و بازسازی، ساخت انسان کامل نیست، ساخت نیمهای از انسان است. میبینیم که حاصل کار این نیمه، خوفناک است. زمین بر اثر مدیریت انحصاری آنها، جای امنی نیست. مادام که چنین است، نیمهای از انسان که دستش در کار نبوده است، نه احساس موجودیت میکند، نه مسوولیت میپذیرد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر