موضوع انشاء درآینده میخواهید چه کاره شوید؟
نویسنده: مهرداد بذرپاش یازده ساله
به نام خدا. اکنون که این مداد نوکی را در دست دارم انشای خود را با موضوع در آینده میخواهید چه کاره شوید آغاز میکنم.
من به عنوان یک «نوباوه انقلاب» توانایی های بسیاری درخود میبینم. من از همین الان بی صبرانه منتظر فرارسیدن لحظات ملکوتی «سن بلوغ» و پذیرفتن مسئولیتهای کلیدی برای خدمت به کشور عزیزم «جمهوری اسلامی» میباشم.
شاید آقای معلم و یا همکلاسیهای محترم، الان در حال پوزخند زدن باشند و با خود بگویند که این آقا مهرداد که پارسال با معدل دوازده و بیست و پنج صدم قبول شد، خیلی تلاش کند بعد از بلوغ شاید بتواند یک پست کلیدی در آبدارخانه یکی از ادارات دولتی به دست بیاورد. اما همه چیز که نمره نیست.
شما نخبهها و دانشمندان بسیجی را نباید دست کم بگیرید. در همین کلاس که بنده خدمت شما ایستاده ام سابقه بسیج من (با عرض معذرت از آقا معلم) از سابقه تدریس ایشان به عنوان یک معلم جوان و با آتیه بیشتر است. بنده از همان دوران مهدکودک، در «بسیج مهدکودک» عضویت داشتم. الان هم هر سال با شروع سال تحصیلی، قبل از اینکه در مدرسه ثبت نام کنم، اول به دفتر بسیج مدرسه مراجعه کرده و کارت بسیج دانش آموزی خود را تمدید مینمایم.
شاید پیش خود بگویید هدف ما از آمدن به مدرسه درس خواندن و کسب علم و دانش است چرا که شاعر میگوید: «درخت تو گر بار دانش بگیرد به زیر آوری چرخ نیلوفری را». اما این شعر مال زمانهای قدیم است که انقلاب شکوهمند اسلامی ما هنوز به ثمر نرسیده بود. الان درخت بنده اگر بار دانش بگیرد، ته تهش دکتر و مهندس خواهم شد. کسی هم که در این مملکت دکتر و مهندس شود برای پیشرفت کردن یا باید فرار مغزها کند و برود و یا باید با ماشین مسافرکشی کند و لقمه نانی در بیاورد. درصورتی که اگر درخت آدمی به جای بار دانش، بار انقلاب و میوه ولایت به خود بگیرد، نه تنها چرخ نیلوفری که همه چیز را به زیر کشیده و به قله های موفقیت خواهد رسید.
این معجزه ولایتمداری ست. من مطمئن هستم که در این مسیر تا فتح تمامی قله های ترقی پیش خواهم رفت. تنها مشکل من این است که خیلی دیر بزرگ میشوم و الان به من که یک نوباوه یازده ساله بسیجی هستم و حدود شش سال سابقه عضویت در بسیج دارم کسی مسئولیتی در نظام نمیدهد. اما صبر من زیاد است و هر سال که من این کارت بسیج را تمدید میکنم یک پله به موفقیت نزدیک تر خواهم شد. من میخواهم به محض تمام کردن تحصیلات خود به یاری خدا و استعانت از مقام معظم رهبری مدیرعامل ایران خودرو و یا حداقل مدیرعامل سایپا بشوم. (صدای خنده دانش آموزان).
آقا اجازه؟ اینا مسخره میکنن! آقا اجازه هست اسپری فلفل بپاشم تو دهن کثیفشون؟ تو کیفم دارم! انشامو تموم کنم؟ آقا اجازه؟ چشم...
ما از این انشا نتیجه میگیریم که انسان به هرچه که بخواهد اگر در مسیر ولایت گام بردارد خواهد رسید و هیچ غیر ممکنی در سایه ولایت وجود ندارد. شما هم اگر میخواهید در آینده برای خود کسی بشوید سعی کنید به جای اینکه مثل چند تا خوک کثیف صهیونیستی ریز ریز به من بخندید، من را الگوی خود قرار بدهید. به هر حال من بر روی هدف خود متمرکز خواهم ماند و بیست سال دیگر شما من را به فرزندان خود نشان خواهید داد و خواهید گفت که این «آقای بذرپاش» را میبینید؟ همکلاسی ما بود و ما در کلاس به او هرهر میخندیدیم و مسخره اش میکردیم. اما حالا باید جلویش دولا راست شویم بلکه فرم استخدام ما را امضا کند. و آن روز من به شما خواهم خندید. بله... با آل علی هرکه درافتاد ور افتاد!
چی؟ آقا اجازه از روی دفتر فقط بخونم؟ چشم ولی آقا اجازه آخه تموم شد!
این بود انشای من... تکبیر!
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر