عبدالستار دوشوکی
۱۵ هزار روز پیش زادگاه من، «چابهار» نه شهر پروژهها بود و نه شهر افسانهها و نه لقب پر طمطراق «تنها بندر اقیانوسی کشور» را یدک میکشید. شهر کوچکی بود با آدمهای بزرگ. بر عکس این روزها که شهر بزرگی است مملو از آدمهای کوچک. همه نوع آدمهای کوچک؛ از قاچاقچیان مواد مخدر در روستاها گرفته تا کلان دزدها از کلانشهرهای دور و نزدیک.
به جز مشتی خاطرات ریز و درشت و تظاهراتی که علیه حکومت نوپای جمهوری اسلامی در شهر به راه میانداختیم، چیزی از شهر ما نمانده است. شهر ما نه شهر مرمر و عاج بود و نه شهر درد و رنج، آن گونه که امروز برای آن آدمهای بزرگِ قدیمی است؛ آدمهایی که تگرگ مرگ حکومت دزدسالار جمهوری اسلامی آنها را به کپرهای پلاسیده حاشیه شهر رانده است و دزدان و دروغگویان حرفهای همانند قصابان ساطور به دست بر گذرگاهها و کاخهای بندرگاها مستقر شدهاند.
دیگر از خاطرات دوران کودکی و نوجوانی و تظاهرات ضدحکومتی خبری نیست. همه چیز تغییر کرده است. حتی درختان کُنار، چنار، چیچگ و جم، بیدام و کَرَگ با یادوارههای ایام نوجوانی همانند ۱۵ هزار روز ماضی مدفون شدهاند. ماهیگیران حاشیهنشین شدهاند و ماهیگیری به «کشور برادر» چین به صورت تمام عیار و آزگار واگذار شده است. از قِبَل آن هم آقازادههای مرکزنشین و مشتی حقیر ریزهخوار لاوهگر آشمال بلوچ در نظام دزدپرور ستمگر امرار معاش میکنند و در این رقابت کریه دنائت و دزدی، با دغلکاری و نیرنگبازی شریک دزد شدهاند. اما با مکاری و حیلهگری، خود را رفیق قافله معرفی میکنند و شعارها و ادعاهای گندهتر از خودشان به خورد عوامالناس میدهند.
آری، همانگونه که از تصاویر هویدا است، ۱۵ هزار روز از آن واپسین روزهای خرداد ۱۳۵۸ گذشت. آن روز که با قوطی رنگ فشاری بازمانده از نوشتن شعارهای نیمه شبهای قبل از انقلاب، بر روی پارچه سفید نوشتم «دیکتاتوری محکوم است، چه با نام شاهنشاهی، چه با نام اسلامی» و مردم آن روز چابهار را به تظاهرات و سخنرانی دعوت کردم. آنها نیز لبیک گفتند و همراه شدند. اما دریغا که ۱۵ هزار روز بعد از آن ، نه تنها دزدان شهر را دزدیده بلکه تصاویر و شعارها را هم تصاحب کردهاند و اینک این ما هستیم که محکوم شدهایم و نه «دیکتاتوری».
شوربختانه بدتر از گسترش استبداد و فقر و بیکاری و اعتیاد و عدم اعتماد، جمهوری اسلامی موفق شده است با ترویج عصبیت ایلی مفرط و نفرتپراکنی سیاسی ویرانگر، اخلاق، انسانیت و معرفت را در بین اکثریت مردم، چه در داخل کشور و چه در خارج از آن از بین ببرد. برای ترمیم این «اشتباه تاریخی» و ضایعات «جبرانناپذیر» ناشی از آن، یک فرایند حداقل نیم قرن راستاسازی، اصلاح بیوقفه و فرهنگسازی لازم است. اگرچه در واپسین فرجام این پروسه ناخوشایند، هیچگونه ضمانت و تضمینی برای تحقق عملی آن وجود ندارد. چون خسارات معرفتی و آسیبهای اخلافی بسیار عمیق و ژرف هستند.
۱۵ هزار روز تجربه تلخ و سیمای شهر ورم کرده، مفسده و آماسیده من دریچهای است الگومانند به دورنمای در هم شکسته کشور به تاراج رفته «حافظ» و «خیام» که در آن دراز آستینان دزدصفت و آدمکش، انسان را به جرم دو جرعه به دار میآویزند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر