در خبرها آمده بود دختری که توسط «علیرضا جاپلقی» جوان پارکور کار، در بالای ساختمانهای مرتفع به دفعات بوسیده شده و سپس متواری شده بود، سرانجام در تور اطلاعاتی سربازان گمنام امام زمان گرفتار شد. این پیروزی بزرگ برای دستگاه امنیتی و اطلاعاتی کشور به نوعی خاطره تلخ متواری ماندن «اسیدپاشها» را از اذهان زدود و ما از همین تریبون خدمت این جان برکفان تبریک میگوییم.
به همین مناسبت «بازجو- خبرنگار» بخش تواب سازی و آیینه ی عبرت صداوسیما به سرعت خود را به محل بازداشت متهمه رساند تا گفتگویی عبرت آموز برای پخش در بخش خبری بیست و سی آماده کند.
متن پیاده شده از نسخه ابتدایی این مصاحبه به دست ما رسیده است که جهت اسپویل این مصاحبه تقدیم حضور میگردد:
- (بازجوخبرنگار با لحنی سرزنش آمیز) خب الان که اینجا هستی به ما بگو هیچوقت فکر میکردی یک روزی مقابل این دوربین بشینی و اسباب شرمندگی خودت و خانواده ت بشی؟
+ خانواده م البته مشکلی نداشتن. همیشه مشوق من برای ورزش بودن و از دوست پسرم هم خبر داشتن... خانواده م خیلی دوستش دارن.
(مصاحبه گر کات میدهد. بعد از سه ساعت و چهل دقیقه توجیه فنی متهمه، دوباره صحنه برای فیلمبرداری آماده شده و مصاحبه از سر گرفته میشود.)
- خب بگو...
+ نه واقعا اصلا فکرش رو هم نمیکردم. همیشه احتمال میدادم موقع فیلمبرداری بالای ساختمونهای بلند سقوط کنم و بیفتم. ولی هیچوقت فکر نمیکردم کارم به اینجا بکشه... البته ما در حالت عادی نبودیم و مواد مصرف میکردیم.
- توی اعترافات اولیه ت یک چیزی نوشته بودی که خیلی جالب بود. نوشته بودی من توی اون لحظات همیشه به سقوط از لبه ساختمان فکر میکردم. اما حتی یک بار به سقوط ارزشهای اخلاقی جامعه ام فکر نکردم. حالا میفهمم که سقوط از ساختمان به مراتب بهتر از سقوط از لبه ارزشها و افتادن به ورطه فساد و بی بند و باری ست.
+ اینا رو من نوشتم؟ آهان... آره آره... واقعا سقوط از این که شما گفتید خیلی خطرناک تره. ما مواد مصرف میکردیم در حالت عادی نبودیم.
- برای بیننده های ما بگو چطور شد به این راه کشیده شدی؟ چی کار کنن که به این راه کشیده نشن؟
+ به ورزش و این چیزا؟
- به همون چیزا که گفته بودم بهت...
+ آهان... بله... ما مواد مصرف...
- کات...! زهر مار و مواد مصرف میکردیم. گفتم یه بار بگو و روش هم تاکید کن... نه اینکه ته هر جمله ت یه بار بگی! با من مسخره بازی درنیارها... یه کاری نکن بفرستمت جایی که عرب نی انداخت!
+ ببخشید جناب سرهنگ خبرنگار... چشم
- ادامه رو میریم...سه. دو . یک... بگو...
+ چیزه...علت اینکه من به این راه کشیده شدم دیدن برنامه های ماهواره و رفتن در داخل سایتهای مستهجن اینترنت بود. من خودم رو قربانی ماهواره و اینترنت و مسیح علینژاد میدونم.
- و دیگه؟
+ خواهش من از مسئولین اینه برای اینکه بقیه به سرنوشت من دچار نشن زودتر اینترنت رو ملی کنن و ماهواره ها رو هم جمع کنن. من یه عنوان یک دختر جوان الان باید با چادر توی حرم از ضریح آویزون باشم. جایی که هم انرژیم تخلیه بشه و هم عفتم رو حفظ کنم. ولی خب به خاطر بدآموزی های اینترنت و ماهواره دیدید که در چه وضعیتی به چه شکل آویزون شده بودم.
+ و البته اون حرکات مستهجن که زبان از بیانش قاصره واقعا باعث شرمساری یود...
- فقط یه بوس بودا... آهان... بله چشم. مستهجن... من شرمندم.
- پیامی برای همسن و سالهاتون ندارین؟
+ پیامم اینه که خواهشا دنبال این مسائل نرن. دوست پسر مسجدی و مومن انتخاب کنن نه مثل مال من «علی ورجه» باشه...
- همسر مومن و مسجدی منظورتونه؟
+ بله... همون همسر. من اگر توی خونه منتظر یه خواستگار مناسب مونده بودم الان کارم به اینجا نمیکشید.
- و پیام آخر؟
+ ممنونم از نیروی انتظامی و بچه های اطلاعات سپاه که واقعا من رو به دام انداختن وگرنه خدا میدونه فردا باید از کله ی برج العرب جمعمون میکردن. مامورها خیلی رفتارشون با من به عنوان یک خواهر کوچکتر خوب بوده و واقعا دلسوزی کردن برای من. نصایح حاج آقا خیلی عالی و متحول کننده بود. از شما هم ممنون که با ساختن این برنامه های خوب باعث میشین آگاهی جوانها در مورد خطراتی که در کمینشون هست زیاد بشه. من واقعا از ملت شهید پرور ایران عذرخواهی میکنم. هم به خاطر اعمال منافی عفت و هم به خاطر اون پوشش مستهجن ورزشی که تنم بود. ما مواد مصرف میکردیم و در حالت عادی نبودیم. چرا وقتی میشه با پوشش چادر مصونیت برای خودمون...
- خب دیگه بسه...
+ دو خط دیگه مونده.
- میگم بسه...بقیه ش باشه واسه خودت. سرکار من کارم تموم شد با این... بیاین ببرینش این لکه ننگ رو!
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر