عزیز قاسم زاده
این روزها سمفونی ناموزونی در برخی از شهرهای ایران و به ویژه گیلان ما به تلخی عجیبی به صدا در آمده است. موسیقی بی امان مرگ هر لحظه در حال دوئل کردن با زندگی است. این روزها دوستان زیادی با نگرانی به من پیام میدهند که فلانی حالت خوب است؟
اما من از قول سید علی صالحی که _هر کجا هست خدایا به سلامت دارش_برایشان مینویسم: «حال همه ما خوب است اما تو باور نکن». می نویسم: «من جسمم فعلا در حصار این هیولا نرفته و تا میتوانم در حصر خانگیم. هیچ نمیدانستم روزی انسان با هیولای میکروبی چنین سخت بیخاصیت و تهیدست از دشواری وظیفه میشود و تنها راه کمک به هم نوع در اسارت فرو بردن خود می شود.
روزها و شبها با آه و گریه و دریغ میگذرد. احساس مغمومی و تحسر لحظهای گریبانت را رها نمیکند. دیدن مردمی رنجور و بی پناه و مایوس و صف بسته پشت داروخانهها و فریادزنان که «من از چهار صبح اینجام. دارومو بدین برم. بابام داره میمیره.» دیگر روحی برای زنده ماندن و احساس مفید بودن برای خود یا دیگری در تو باقی نمیگذارد.
احساس بیهودگی را تاکنون چنین عظیم تجربه نکرده بودم. پی به حقیر بودن خویش تا بدین سان تاکنون از در مکاشفهای تلخ با من رخ عیان ننموده بود. وقتی هر روز شاهد کوچ هم استانیهای بسیاری از خود باشی. از پزشک تا معلم، از موزیسین تا استاد دانشگاه. از پرستار تا کارمند بانک. از راننده کامیون تا کارمند مخابرات از جوان تا پیر.
این هیولا همه را به زانو در آورده است و تا آنجا که سهم جهان ناموزون ما و روابط ظالمانه جهانی است، چاره تسلیم و شرط ادب تمکین است!!! اما چه کنم وقتی چشم باز میکنم و میبینم این جانهای پاک و سفر کرده که هر کدامشان منشا خدمات عظیمی برای همگنان خود میبودند، با کمی تدبیر و صداقت و شفافیت به همین راحتی فاصلهای چون برق و باد را میان مرگ و زندگی طی نمیکردند.
امروز ارزان ترین کالا در ایران و گیلان ما جان شده است. آن هم نه هر جانی بلکه جانهای شریف و پاک! دوئل مرگ با شتاب تصاعدی هر روز فاصله میان مرگ و زندگی را کمتر و کمتر میکند. طی دو هفته باقی مانده تا نوروز، مرگ سیاه امسال، اینکه کدام عزیزی امروز باشد و فردا نباشد، با خداست.
دریغ و آوخ وقتی نبود دستکش و ماسک و لباس مناسب جان پرسنل درمان و بیمار و همراهانشان را به ورطه مرگ میکشاند. دردناکتر اما مظلومیت و غربت عزیزان سفر کرده ماست. تصاویر دردناک منتشر شده از گورهای دسته جمعی و یا غربت تشییع انسان در مشایعت آهکها، اندوه عظیمی است که نظیرش را جهان به خود ندیده است.
بیل گیتس میگوید:«دشمن واقعی انسان دیگر بمب اتم نیست.میکروب است که بشر برای آن آماده نیست.» اما نیما این غمباره را شیرینتر میسراید:
عابرین ای عابرین!
از راه من بی هیچ گونه فکر دشمن می رسد
میکوبدم بر در
خواهدم پرسید نام و هر نشان دیگر
وای بر من!
به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را؟!
تا کشم از سینه پر درد خود بیرون
تیرهای زهر را دلخون؟!
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر