امیر پوریا
چند ساعت قبل از نیمهشبِ بین بیستم و بیستویکم دی ۱۳۹۸ که ستاد کل نیروهای مسلح ایران به شلیک پدآفند و اصابت آن به هواپیمای مسافری تهران کییف اقرار کرد، سی و هشتمین «جشنواره فیلم فجر» فهرست فیلمهای راه یافته به بخش مسابقه اصلی و مسابقه فیلمهای اول کارگردانان را در اختیار رسانهها گذاشته بود. این اعلام رسمی طبعاً به این معنا بود که چرخ جشنواره به طور غیررسمی به حرکت افتاده است. در حالی که مدیران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و کسی که آنها را برای دبیری جشنواره برگزیدهاند، پیش و بیش از آن که شخصیت سیاسی بهشمار روند، مثلاً مدیر فرهنگیاند. فرهنگ با شرایط و احوال روز جامعه پیوند مستقیم دارد. آنها میتوانستند حتی پیش از اعلام خبر فاجعهآمیزتر شلیک خودی و «انفجار» هواپیما، بابت از دست رفتن جان آن همه انسان در اتفاق فاجعهباری که تا آن موقع گمان میبردیم سقوط هواپیما است، برگزاری جشنواره را لغو کنند. بله، البته که در سطوح بالا دچار ممانعت میشدند اما نامشان بهعنوان انسانهایی با درک اندوه عمیق مردم و هموطنانشان، بارها بیش از ذکر شدن در جلوی عنوان رییس سازمان سینمایی یا دبیر جشنواره، ثبت و ماندگار میشد.
به کاری که به جای لغو برپایی انجام دادند، خواهیم پرداخت. فعلاً به ریشه بازگردیم. مانند همیشه، مسایلی در ماهیت جشنواره و دو بخش مهم رقابتی آن وجود دارد که بارها از جمله به همین قلم طرح شده و در سیاستگذاری دورههای بعدی، شنیده و فهم نشدهاند. یک نکته اساسی، سادهترین قسمت ماجرا، یعنی عنوان این دو بخش است. از قدیم، مسوولان جشنواره فجر عادت داشتهاند عناوین معناتراشانه و عجیبی را بر روی بخشهای مختلف بگذارند؛ عناوینی که گاه مانند «سینمای معناگرا» یا «سینمای سعادت»، حتی در ترجمه انگلیسی هم نتایج نامعمولی به بار میآوردند و هیچ مفهوم سینمایی استانداردی برای این که بدانیم چه نوع فیلمهایی بنا است در آن بخش حاضر باشند، به ذهن مخاطب منتقل نمیکردند.
در این دو بخش ثابت جشنواره داخلی فجر که قاعدتاً پیچیدگی انتخاب فیلم و تعیین بخش در جشنواره جهانی را ندارد، باز با همین مشکل مواجه هستیم. «سودای سیمرغ»، عنوان نهچندان احترامآمیز بخش مسابقه اصلی است. در شرایطی که مدیران دولتی هر سال به فیلمسازان باسابقه و نامدار اصرار دارند که فیلمهای خود را در جشنواره شرکت دهند و گاه حتی اصرار را به اجبار میرسانند، برقرار ماندن این عنوان جای تعجب فراوان دارد: معنای اولیه آن، چنین است که کسانی در سن و جایگاه زندهیادان «عزتالله انتظامی» و «جمشید مشایخی»، رویا و سودای دریافت سیمرغ جشنواره فجر را در سر میپروراندهاند! بر این مبنا، حتی اگر در شرایط بحرانی امسال، اندوه همگانی مردم هم در کار نبود، فیلمسازانی همچون «مسعود کیمیایی» و «داریوش مهرجویی» میتوانستند بابت این که دیگر سالها است چنین سودایی در سر ندارند و از این حد و مرزها گذشتهاند، رقابت در بخشی با این نام مجعول را وابگذارند.
آن یکی، عنوانش چنین است: «نگاه نو». باز معنای بلافصل آن میتواند این باشد که هر کسی نخستین فیلمش را ساخته، قصد داشته است تجربه و نگاهی تازه مطرح کند که تا پیش از او در سینما یا دستکم در سینمای ایران نمونهای نداشته است! چنین عبارتی تنها میتواند برای بخشهای تجربی جشنوارههای هنری معنا داشته باشد، نه در جشنوارهای که گرایش فیلمهای تجربیتر را در بخش «هنر و تجربه» با جایزهای جداگانه مشخص میکند.
عنوان نگاه نو برای بخش فیلمهای اول فیلمسازان، به همان اندازه نشانی نادرست میدهد که خود فیلمهای انتخابی. در این بخش، هم امسال و هم در سالهای اخیر، بارها فیلمهایی حضور داشتهاند که سازندگان آنها پیشتر نیز فیلم بلند ساختهاند. حتی در برخی موارد، فیلم دومشان هم به اکران عمومی درآمده است و با فیلم سوم خود، به فهرست حاضر در بخش فیلمهای اول جشنواره راه مییابند! دلیل این خطای مکرر را جشنواره این گونه اعلام میکند که از نظر «دوستان نسبتاً عزیز»، فیلم اول به اولین فیلم کسی اطلاق میشود که مجوز ساخت فیلم بلند سینمایی را دریافت کرده باشد. فیلمهای قبلی فیلمسازان این بخش در این سالها ممکن است مانند «یک خانواده محترم»، کار «مسعود بخشی»، بدون مجوز ساخته شده باشند و یا مانند فیلمهایی از «عباس امینی»، «تورج اصلانی» و دیگران، با مجوز تولید ویدیویی. به همین دلیل، فیلم اول به حساب نمیآیند و این فیلمسازان با وجود سابقه حرفهای، کنار فیلمسازان تازهکاری قرار میگیرند که با فیلم شروع کارنامه خود در رقابت حضور دارند!
میتوان پرسید که چرا فیلمسازی با این وضعیت، از شرکت در بخشی که جای او نیست، کنارهگیری نمیکند؟ جشنواره فجر از آغاز بیظرفیتتر از این بوده است که اختیار شرکت را به سینماگران بدهد. در طول دهه ۶۰ خورشیدی، حضور تمام تولیدات سینمایی سال در جشنواره فجر الزامی بود. در واقع، در آن سالها چیزی تحت عنوان «انتخاب» فیلمها به معنای استاندارد جهانی وجود نداشت. شوخی عمومی اهل سینما در آن دوره این بود که هیچ فیلم ایرانی نمیتوانست سکانس برفی داشته باشد. چون تمام فیلمها ناچار به شرکت در جشنواره بودند و در غیر این صورت، مجوز نمایش عمومی دریافت نمیکردند. هر تهیهکنندهای میکوشید فیلمبرداری فیلمش را تا اواخر آذر به پایان برد. معمولاً جز در مناطق کوهستانی، در شهرهای بزرگ ایران تا پیش از زمستان برف نمیآید. برای همین، اگر در فیلمی از آن سالها مانند «عشق و مرگ» (زندهیاد «محمدرضا اعلامی»، ۱۳۶۷) یا «مسافران» («بهرام بیضایی»، ۱۳۷۰) برف میبینید، باید احتمال بدهید که آن سال در پاییز اندکی برف آمده بوده یا تهیهکننده حاضر به ریسک شده و– به تعبیر رایج بازار- سرمایه خود را یک سال تمام خوابانده و منتظر نمایش در جشنواره سال بعد مانده است تا بعد از آن بتواند پروانه نمایش دریافت کند!
در همین امتداد است که این سالها نیز فیلمسازان بهندرت میتوانند به دلیل یا دلایلی، فیلمشان را از جشنواره بیرون بیاورند. این نکتهای است که عموماً در نظر گرفته نمیشود: در شرایط سال ۱۳۸۸ یا امسال که سیستم رسمی حاکم، سیاهترین کارنامه ممکن را در عملکرد خود و رفتار با مردم داشته است، مردم انتظار تحریم جشنواره از سوی سینماگران را مطرح میکنند و بدیهی است که حق دارند این همسویی با دلزدگی و دلمردگی خود را طلب کنند. اما باید دانست هر فیلمی که از جشنواره انصراف دهد، در اکران عمومی باید از همین مدیریت دولتی و همین سازمان سینمایی مجوز و برنامه نمایش دریافت کند. در فضایی سالم و دور از یکی انگاشتن «جشنواره هنری» و «مانور سیاسی»، بدیهی است کسی را برای حضور در جشنواره تحت فشار نمیگذارند اما برای سینماگر انصرافی از جشنواره فجر، خطر گروکشی مسوولان و مشکل در اکران عمومی کاملاً جدی است. این حتی برای کسی که ابتدا فرم شرکت در جشنواره را پر نکرده است تا بعد بخواهد انصراف دهد نیز صدق میکند؛ یعنی به عنوان مثال، همین امسال که «داریوش مهرجویی» و تهیهکننده فیلم او، یعنی «رضا درمیشیان» و همچنین «شهرام مکری» و تهیهکننده فیلمش، «نگار اسکندرفر» بهترتیب فیلمهای «لامینور» و «جنایت بیدقت» را از آغاز به جشنواره ارایه ندادند، پیشاپیش باید احتمال دردسر در دریافت پروانه نمایش را به جان بخرند.
به نقطه آغاز این نوشته برگردیم. وقتی دو روز قبل از اعلام اسامی فیلمهای دو بخش مسابقه اصلی و فیلمهای اول جشنواره امسال، آن همه انسان ایرانی و غیرایرانی در خاک ما به زمین خوردند و جان باختند و چند ساعت بعد از اعلام اسامی، مرگبارترین خطای تاریخ این چهار دهه و یک سال از سوی نهادهای نظامی به اطلاع مردم رسید، چهگونه میشد باور کرد که جشنواره فجر همچنان بخواهد بیتوجه به حال و روزگار مردمی که بنا است مخاطب این رخداد باشند، برپا شود و رنگ و لعاب جشن را نیز داشته باشد؟ تا زمان برگزاری اختتامیه احتمالی این جشنواره، هنوز به چهلم کشتهشدگان این فاجعه انسانی نرسیدهایم. چه گونه میتوان نسبت به خوی و آیین ایرانی دست شستن از جشن تا سالروز یا لااقل چهلمین روز فقدان، تا این حد بیاعتنا بود و سوت و کف زد؟ و حالا که مثل همیشه، مدیران فرهنگی خود را بیشتر منادی سیاستهای رسمی میدانند و به عواطف و اخلاق کاری ندارند، چرا به سینماگرانی که دارند یکی یکی خود را از گوی رقابت جشنواره بیرون میکشند، پیامهای ناخوشایند محدودیت و ممنوعیت میرسانند و به سمت امثال صاحب این قلم که از رنج مردمان مینویسیم و انسان را رعایت میکنیم، اتهام و تهدید پرتاب میکنند؟ این سینماگران بر مسند انسان فقط نمیخواهند در مراسمی که پیشوند نامش «جشن» است، در تضاد با این حزن جاری و چیره حضور یابند. چرا باید کنش انسانی آنها، واکنشهای امنیتی و سیاسی برانگیزد؟
مدیران جشنواره فیلم فجر و به طور کلی، جشنوارههای هنری فجر امسال هنوز این فرصت را دارند که به جای ایستادن در برابر احساسات مردمی، کنار آنها قرار بگیرند و خود را فرهنگیتر از یک رویداد صرفاً سیاسی جلوهگر کنند. اگر درایتی در کار باشد...
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر