امیر پوریا
در این سالهای رواج بیشتر استفاده از محیط مَجازی، بسیاری تعابیر که ممکن است غلط فهمیده شوند و به توضیح نیاز دارند، براثر تکرار و کپی/پِیست و ریتوییت و تعدد هشتگ، در نظر همگان معنای واحدی یافتهاند. بدتر اینکه سویههای منفی و مثبت آنها نادیده مانده است. از بهکارگیری عبارت «اعتمادبهنفس» در جایگاه نوعی عارضه (بهجای «اعتمادبهنفس ِ کاذب») تا تعیین تکلیف کلی برای خیلی از رفتارها، نمونهها فراواناند؛ اما این نوشته به نقد رسانههای مجازی کاری ندارد و فقط به یکی از این تعابیر ربط پیدا میکند: اطمینانی که همه در سرزنش رفتاری تحتعنوان «مردهپرستی» داریم و تعدد میلیونی نکوهش آن در کلام شفاهی بین مردم و جلوهاش در محیط مَجازی، تردیدی در نادرستی این رفتار بهجا نگذاشته است. این اطمینان را از کجا آوردهایم؟
بدیهی است این عبارت در برابر «قدرشناسی در زمان حیات» میایستد. در نبود آن قدرشناسی بهجا و بهوقت است که تعلقخاطر و ابراز آن بعد از دیر شدن و درگذشت فرد، نام «مردهپرستی» به خود میگیرد. برای رسیدن به زمانهای که در آن، قدر زندهها را بدانیم، از تحسین افراد بعد از فقدان آنها گلایه میکنیم و آن را نوشداروی بعد از مرگ سهراب میخوانیم. این بدان معنا نیست که یادبود رفتگان و مکث بر آثار به یادگار مانده از آنها، بهمنزله جلوهای از مردهپرستی، امری ناپسند به شمار میرود. در اصل میتوان گفت طبق توافقی ناگفته و نانوشته، بزرگ داشتن ِ هر فرد از دنیا رفته، قطعی تصور میشود و آنچنان از انجام این کار توسط هر یک از خویشان و آشنایان دور و نزدیک او مطمئنیم که میخواهیم آن را ناکافی اعلام کنیم و با نقد «مردهپرستی»، آدمها را به قدردانی بههنگام، واداریم: زمانی که هنوز عمر آدمها به دنیاست. این معادله طبعا و بیشتر درباره هنرمندان مطرح بوده است؛ زیرا در سرزمین ما با حافظه تاریخی کوتاهمدت عمومی، نمونههای قدر نادیدن فرد هنرمند در دوران فعالیت و بهخصوص در دوران کهولت، بارها به شکلهای مختلف دیده میشود.
خانم «شهلا ریاحی» که بهتازگی درگذشت و به خاک سپرده شد، تنها یکی از بانوان بازیگر نقش مادران فیلمها و سریالهای ایرانی نبود. در کنار آن، نخستین کارگردان زن سینمای ایران نیز بود و تنها فیلم سینمایی خود را با نام «مرجان» در سال ۱۳۳۵ ساخت. همچنین در همان مقام بازیگر، پیشینهای طولانی در نقشهایی داشت که هر یک بخشی از سنت و راه و رسم زندگی ایرانی را نمایندگی میکردند. هر یک از این ویژگیها بهتنهایی برای محبوبیت نزد هر ایرانی و ازدحام قابلانتظار جمعیت در مراسم خاکسپاری ایشان کافی بود؛ اما در مراسم بدرقه او تا آرامگاه در روز یکشنبه پانزدهم دی ۱۳۹۸، هم شمار هنرمندان و همکاران حاضر و هم کل جمعیت گردآمده، بسیار کمتر از تصور بود. تا حدی که با وجود رسم رایج ایرانی در برگزاری آبرومند هر مراسم اینچنینی و دم برنیاوردن و گله نکردن از هر اتفاق ناخوشایند، برخی از سخنرانان این آیین در تالار وحدت، به گلایه از غیبت بازیگران و اهل تئاتر و سینما روی آوردند. این در حالی بود که این سالهای آخر، خانم ریاحی دچار بیماری آلزایمر بود و حتی عکس و سوابق خود را نیز بهجا نمیآورد؛ بنابراین، برپایی نکوداشت او در طول این سالها، به یک معنا میتوانست بیهوده باشد: وقتی تمام حضار، کار کسی را یادآوری و تقدیر میکنند و خود او خاطرهای از آن ندارد، نکوداشت عملا برای دیگران برگزار میشود و در بهبود احوال و خوشتر کردن دل فرد موردتقدیر، اثری ندارد. این، تناقض بس اندوهباری است که فراموشی ِ هنرمندان را ایبسا دردآورتر از سایرین جلوه میدهد. فیلم «آیریس» ساخته «ریچارد آیر» درباره همین تناقض است: بانوی رماننویس بزرگی که برنده جوایز بینالمللی نیز بوده، با ابتلا به آلزایمر، حتی با شنیدن سطرها و جملههای آثارش به یاد نمیآورد که نویسنده بوده است. اینکه دیگران حجم عظیمی از لحظههای آثارت را از بر باشند و خود، هیچ از آنها به یاد نیاوری و حتی ندانی چه پیشینهای داشتهای و در چه پیشهای نامدار بودهای، تناقض غریبی است؛ بنابراین، جز همین شرکت در مراسم خاکسپاری و نکوداشتهای احتمالی بعدی، راه دیگری برای ادای دِین به فرد باقی نمیماند.
در چنین وضعیتی، خلوت خاموش آیین بدرقه خانم ریاحی طنین تلختری به خود میگیرد. همواره بهانهها و دلایلی برای این شرکت نکردنها بازگو میشود که درگیری در کارهای ضروری دیگر، طبیعیترین نمونه آنهاست؛ اما حتی اگر قصد کنیم این بهانههای بیجا یا گاه بهجای همکاران قدیمی و حتی جوانترهایی که همکارش نشدند را بپذیریم و فرض کنیم مشغله باعث غیبت آنان شده، حضور فعال و هماهنگ بسیاری از آنها در مراسمی که فردای آن روز بعد برپا شد و تصاویرش را همهجا همگان دیدهاند، مانع میشود. اینگونه است که انگار فراموشی در قالب یک بیماری، حتی پس از فقدان نیز این اولین بانوی فیلمساز ایرانی را رها نکرد و در قالب فراموششدن او، خود را بازنمایاند. شاید فراموشکاری سینماگران و تئاتریها در این مناسبت وداع، دستکم با حضور همهجانبه در یادبودهای احتمالی بعدی که امیدواریم در راه باشد تا اندازهای جبران شود؛ البته اگر جَو جاری روز و مصلحتاندیشیها مجالی برای یادآوری و یادبود خانم ریاحی باقی بگذارد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر