علی میرحیدری
امروز نظم ایدئولوژیک مسلط بر جامعه کنونی ایران در متزلزلترین شرایط تاریخی خود قرار گرفته است، درحالیکه به چهل و یکمین سالگرد سقوط نظام پادشاهی پهلوی نزدیک میشویم جمهوری اسلامی در بحرانیترین موقعیتی که تاکنون تجربه کرده ایستاده؛ فشارهای بینالمللی به اوج خود رسیده است، تحریمهای بیسابقهای بر بدنه اقتصاد نیمهمتمرکز و رانتی جمهوری اسلامی وارد آمده و عدم مدیریت صحیح منابع مالی در طی چهار دهه گذشته بسیاری از بنگاههای تولیدی و خدماتی را به ورطه ورشکستگی کشانده است. طردشدگی این رژیم توسط مردم منطقهی خاورمیانه و جمعیت درون کشور ایران به اوج خود رسیده و ساختار ایدئولوژیکی که این نظام اسلامگرا بر آن بنا شده بود عملا به بنبست خورده است، نظامی که قرار بود نظام پابرهنهها باشد و معمارش «روحالله خمینی»، بارها اقرار کرده بود که قرار است حکومتی را برای خدمت به قشر مستضعف و فرودست ایجاد کند اکنون دچار اضمحلال معنایی شده و رهبر هشتادساله جنایتکارش در کمال وقاحت حتی معنای مستضعفین را به نفع خود و طبقه حاکم مصادره به مطلوب میکند.
اما در این میان این پرسش مطرح است که با توجه به شرایط کنونی چه آیندهای در انتظار ملت ایران و رژیم واپسگرای جمهوری اسلامی قرار دارد؟
طبعا فهم دقیق اینکه فردا برای ما چه نقشهای در سر دارد از توان هر انسانی خارج است، گستردگی متغیرهای گوناگونی که زیست یک اجتماع را تحتتاثیر خود قرار میدهند مانع بزرگی است که بتوان درباره رویدادهای آینده پیشبینی قاطعی انجام داد اما شناسایی شخصیت و سابقه یک نظم مسلط سیاسی میتواند ما را در تشخیص استراتژیهای آن نظام یاری کند.
به عقیده من اکنون جاده حیات جمهوری اسلامی به یک دوراهی بزرگی رسیده است، دوراهی سرنوشتسازی که انتخاب هر یک از آنها توسط سران حاکمیت میتواند زندگی و آینده میلیونها انسان را تحتالشعاع قرار دهد، دوراهی حساسی که یکی از آنها ایران را بهسوی سوریه شدن پیش خواهد برد و دیگری آیندهای همچون ترکیه استبدادزدهی شبهه لیبرال را پیش روی ایران قرار میدهد.
پروژه سوریه سازی ایران با حربه ناامنی
این یکی از آخرین حربههای خشونتآمیز جمهوری اسلامی است، پروژهای که اجرای آن پس از آبان خونین ۱۳۹۸ بسیار آسانتر شده زیرا جامعهای که اعتراضات مسالمتآمیزش با سرکوبی وحشیانه روبهرو گشته خود را در یک قدمی مبارزه مسلحانه میبیند. دست به اسلحه بردن مردم در شهرهای مختلف یعنی فرصت ایجاد جنگ داخلی به نفع جمهوری اسلامی، ورود مبارزات ضد حکومتی به فاز نظامی امکان ناامن سازیهای اغراقشده را به حاکمیتی میدهد که در پی اشرار خواندن مخالفین خود است و باعث میشود ایجاد ترس از ناامنی بخشی از جمعیت ایران را بهناچار در پشت حاکمیت صفبندی کند و پیوستن نیروهای نظامی حکومتی را به بدنه جمعیت معترض تقریبا غیرممکن میسازد. همانطور که خمینی بارها اشاره کرده بود که جنگ برای ما یک نعمت است امروز نیز حاکمیت نامشروع ایران ایجاد درگیریهای پراکنده نظامی را بهعنوان راهحلی پرهزینه و پرریسک برای عقب انداختن تاریخ انقضای خود تلقی میکند راهی که دست حکومت را برای کشتار بیرحمانه مخالفانش بیشازپیش باز میگذارد و مشروعیتی واهی را بهواسطه تامین امنیت مردم به این رژیم ناکارآمد میدهد
اما جاده بقای جمهوری اسلامی راه دیگری را نیز در پیش پای خود میبیند، راهی که شاید در ظاهر خطر و هزینه کمتری برای جامعه ایران دارد اما در باطن بهمراتب خطرناکتر خواهد بود
پروژه ترکیه سازی ایران با حربه دفرمیته
پیراهنی که جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۸ با کنار زدن احزاب دیگر بر تن مردم ایران کرد اکنون بهشدت تنگ و طاقتفرسا شده است، بافت اجتماعی ایران به طرز غیرقابلباوری تغییر کرده و شکاف عمیقی بین طبقه حاکم و تودههای جمعیتی وجود دارد، فهم متقابل این دو روزبهروز سختتر شده و دیگر اعتماد و احترام قابل اتکایی در رابطه مردم و حکومت یافت نمیگردد، برای نظامی که متشکل از مجموعه گستردهای از مسوولین تمامیتخواه و جاهطلب است تنها یک راهحل مطمئن وجود دارد که این اعتماد و احترام بازگردد و تاریخ انقضای قدرت آنها به عقب بیفتد.
دفرمیته کردن اصل نظام جمهوری اسلامی با حفظ نیروها و عناصر فعال در ساختار کنونی نظام راهحلی است که پیش روی سران حاکمیت قرار دارد این یعنی شکافتن درزهای آن لباس تنگ شده بهواسطه تغییر در اصول ویترینی نظام و جذب حداکثری مردم معترض و مخالف بهوسیله فرد یا افرادی که پای را فراتر از اصلاحات شکستخورده «خاتمی» و تدبیر پوشالی «روحانی» بگذارند و با شعارهایی بهمراتب رادیکالتر مردم را پشتسر خود صفبندی کنند، اما دقیقا این اتفاق چگونه روی خواهد داد؟
برای فهم بهتر روند اجرای این پروژه با نگاهی به روند فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی میتوان بهخوبی دریافت که پروسه انحلال یک نظم مسلط اقتدارگرای کمونیستی و برقراری کشوری بهظاهر دموکراتیک به نام فدراسیون روسیه بدون شلیک یک گلوله اتفاق افتاد، در شرایطی که اقتصاد شوروی کمونیستی به مرز فروپاشی رسیده بود، مردم از تامین حداقلهای خود نیز عاجز بودند و «گورباچفی» که با شعار اصلاحات و تعامل و مذاکره با آمریکا آمده بود تا وضع نابسامان را بهبود بخشد شکست خورد و مجبور به استعفا شد، کودتایی نمایشی از طرف کمونیستها شکل گرفت و بلافاصله با قهرمانی از پیش طراحیشده به نام «یلتسین» متوقف شد تا با سرعتی روزافزون فروپاشی جمهوریهای متحد شورایی شدت گیرد و اولین انتخابات بهظاهر دموکراتیک تاریخ روسیه محقق گردد.
اما واقعیت امر این بود که غالب افرادی که در تشکیل چارت حکومتی شوروی حضور داشتند در صحنه باقی ماندند و به حیات سیاسی خود ادامه دادند. مهمترین ادله برای این ادعا را در آنجایی میتوان یافت که «ولادیمیر پوتین»، معاون وقت یلتسین در دهه ۱۹۹۰ از نیروهای اطلاعاتی - امنیتی شوروی کمونیستی بود که با آغاز قرن بیست و یکم و استعفای یلتسین تبدیل به قدرت اول روسیه گشت و تاکنون نیز این قدرت را حفظ کرده است. واقعیت امر این است که ساختار سیاسی شوروی دچار دفرم و تغییر شکل شد، کمونیست هفتادساله از بین رفت اما بدنه نیروهای سیاسی - نظامی مستقر در آن اقلیم دچار کمترین تغییرات شد به همین خاطر است که روسیه امروز همچنان صحنه جولان دادن گروههای مافیایی وابسته به قدرت است و استبداد پنهانی در پشت نقابی از دموکراسی آبکی بر مردم روسیه حکومت میکند. در سال ۱۹۹۱ یلتسین بهعنوان منجی مجموعهای از مسوولان روس تلقی شد که در آستانه نابودی بهواسطه یک انقلابی چهبسا بزرگتر از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ قرار داشتند اما او آمد تا با دفرمیته کردن شکل آن سیستم شکستخورده اقشار اجتماعی بسیاری را پشتسر خود صفبندی کند و اقبال عمومی را این بار نه با شعارهای ضد امپریالیستی و نه با اصلاحات میانه محور گورباچفی بلکه با نگرشی فرا اصلاحی به سمت خود جذب کند. قطعا در شرایط کنونی سیاست داخلی ایران بروز همچنین پدیدهای نیازمند مقدماتی است که یا از مرگ طراحیشده «خامنهای» و یا از یک نرمش همهجانبه از سوی او میگذرد اما واقعیتی انکارنشدنی در میان وجود دارد و آن وجود یلتسینی در حصر است.
آری اکنون در آستانه زمستان سخت ۱۳۹۸ با قاطعیت میتوان گفت در کشاکش بحرانهای مختلفی که جمهوری اسلامی برای جامعهی ایران خلق کرده دیگر هیچ مهرهای در درون نظام اعتبار مردمی ندارد و ازاینجهت دست بالاتر در نزد نیروهای اپوزیسیون برانداز است اما نباید این تنها کارت باقی مانده، این آخرین ذخیره نظام اسلامی را فراموش کرد، واکنش تندی که «میرحسین موسوی خامنه» نسبت به آبان خونین ۱۳۹۸ داشت میتواند بهعنوان مقدمات حضور او در صحنه سیاست دفرمیته جمهوری اسلامی باشد، بیانیه او حامل دو پیام بود: یک اینکه، ماجرای میدان ژاله را با آبان خونین مقایسه کرد تا بهعنوان آلترناتیوی داخلی در مقابل آلترناتیو پهلوی قد علم کند و دیگر اینکه، پای را فراتر از ادبیات مصلحتگرایانه محمد خاتمی گذاشت تا بتواند مردم ناامیدگشته از اصلاحات را با خود همراه سازد.
به اعتقاد من مهمترین چالشی که در آینده نزدیک نیروهای برانداز حقیقی با آن روبرو خواهند شد تفهیم این مهم به تودههای مختلف جمعیتی است که هر یک از مسیرهایی که به بقای طبقه حاکم امروز ایران منتهی میشود چیزی جز بقای استبداد و فساد نیست، خواه این مسیر بقا از ایجاد جنگ و سوریه سازی ایران بگذرد و یا از دفرمیته کردن شکل نظام و رسیدن به کشوری شبهه آزاد و استبدادی.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر