سال ۸۸ وقتی که صدها هزار نفر در خیابانها به دنبال حق خود بودند، نیروهای امنیتی با اسلحه جنگی به مقابله با آنها برخاستند. آن زمان یادداشتی در بلاگ خود نوشتم با عنوان «چه باید کرد؟». آنجا نوشتم که به عنوان یک معترض وقتی در یک تظاهرات اعتراضی هستم اغلب دچار وضعیت دوگانه ای میشوم. از یک طرف هرگاه تعدادمان کم است مجبور به فرار و پرهیز از رویارویی هستیم. از سوی دیگر هرجا هم که زیاد هستیم و متفرق کردن و یا دستگیر کردنمان برای نیروهای امنیتی مقدور نیست، آنها بی محابا دست به اسلحه میبرند و تجهیزات ضد شورش جای خود را به تجهیزات جنگی میدهد. در چنین وضعیتی دیگر نه تعداد تظاهرکنندگان مهم است و نه شجاعت و استقامت ایشان. وقتی در یک سو کلاشینکوف ها و کلت ها به کار میافتند و تک تیراندازان در مواضع خود مستقر میشوند، در سوی دیگر یا محکوم به مُردن هستی و یا باید هر طور که هست از مهلکه بگریزی. آن زمان نوشتم که ایده آل ترین حالت در ذهن من به عنوان یک معترض این است که چنان همبستگی بین مردم ایجاد شود که مثلا میدان آزادی تبدیل به محلی برای تحصن میلیونها نفر شود. ولی میدانستم همان تحصن میلیونی هم اگر شکل بگیرد با شلیک اولین گلوله های جنگی به سمت این توده متراکم، فاجعه انسانی روی خواهد داد.
امروز باز همان سوال مثل خوره به جانم افتاده است. چه باید کرد در برابر حکومتی که هیچ خط قرمزی در برخورد با معترضین ندارد؟ چه باید کرد در برابر نیروهای امنیتی که سلاح جنگی به دست دارند و با مردمان خود همان معامله ای را میکنند که نیروهای نظامی در جنگ با دشمن متجاوز خارجی میکنند؟ چه باید کرد با دستگاههای امنیتی که امنیت را در پرونده سازی، شکنجه و اعدام خلاصه کرده اند؟
در زمان حکومت پهلوی هم در مقاطعی، ارتش به خیابانها آمد و در مواردی به کشتار معترضین پرداخت. اما سرکوب در جمهوری اسلامی نه از نظر شدت عمل و نه از نظر گستردگی قابل مقایسه با رژیم پهلوی نیست. جمهوری اسلامی حکومتی ست که نه فقط مخالفین و معترضین را که گاه مردم عادی کوچه و خیابان را دستگیر میکند؛ زیر شکنجه آنها را مجبور به اعتراف تلویزیونی علیه خود میکند و در مواردی آنها را اعدام میکند. همه و همه با علم به اینکه این آدمها بی گناهند و فقط به این خاطر که ژست اقتدار امنیتی و اطلاعاتی بگیرند. رسوایی ماجرای متهمین به ترور دانشمندان هسته ای قادر بود در هر حکومتی کل سیستم امنیتی را زیر و رو کند. اما در جمهوری اسلامی ظاهرا دست نیروهای امنیتی برای هر رذالت و جنایتی در هر سطح باز است. ساواک در دوران پهلوی هیچگاه به چنین ورطه ای نیفتاده بود و تمرکزش بر مخالفین سیاسی و یا چریکهای اسلحه به دست بود. شکنجه و به ندرت اعدامی هم اگر بود خاص این گروهها و جریانها بود. اما حالا در حکومت عدل علی! گویا هیچ حد یقفی برای جنایت و ظلم وجود ندارد. حالا سوال این است که چه باید کرد با این حکومت که تا دندان مسلح است و در سفاک بودن و رذالت روی تمام سیاهکاران تاریخ ایران را سفید کرده است؟
واقعیت این است که هیچگاه خون بر شمشیر پیروز نشده است. خونی که ریخته میشود فقط بذر خشم و نفرت نسبت به سرکوبگران را آبیاری میکند. اما چه بسا خشم و نفرتی که در نبود مجال و امکانی برای ابراز، تبدیل به سرخوردگی، ناامیدی، پذیرفتن قضا، گوشه نشینی، مهاجرت و مانند آن شود. فراموش نکنیم خونهایی که به ناحق ریخته میشود همیشه معترضین را به انقلابیون تبدیل نمیکند. سی سال پیش درمیدان «تیانآنمن» در پایتخت چین تظاهراتی میلیونی تبدیل به کشتارگاه معترضان شد. گفته شده است تنها در همان روز و همان نقطه ۲۶۰۰ نفر کشته شدند. چه شد؟ در سایه سکوت و مماشات جامعه جهانی و نبود رسانه آزاد، ما امروز تنها از آن روز و آن میدان مردی را به یاد میآوریم که جلوی تانکهای ارتش ایستاده بود. و همین! واقعیت این است که معترضین با سرهای پرشور و دستهای خالی شانسی برای پیروزی در برابر حکومتی که اسلحه دستش است و اراده ای برای سرکوب خونین دارد، ندارند. در کشور خودمان استبداد صغیر وقتی به پایان رسید که مشروطه خواهان با قشون و تجهیزات نظامی تهران را فتح کردند. سال ۵۷ نیز معترضین زمانی پیروز شدند که بخشی از بدنه ارتش (همافران) به مردم پیوستند، در نیروهای نظامی ریزش به وجود آمد و درهای پادگانها به روی مردم باز شد. در کشور همسایه مان عراق، صدام که در کشتار معترضین و مخالفین حتی از به کار بردن سلاح شیمیایی هم ابا نداشت سالهای سال حکومت کرد و تنها با یک نیروی نظامی پر زور تر از خود به زیر کشیده شد.
اما به واقع چه باید کرد با جمهوری اسلامی؟ با این اقلیت دست به اسلحه که بر تمام شئون زندگی مردم خیمه زده اند. با این فرقه شبه مافیایی که زندگی میلیونها نفر را گروگان گرفته اند؟ آیا سرنوشت ایران تبدیل شدن به یک کره شمالی دیگر است؟ اگر نه چه راهی پیش روی ماست تا این مصیبت از سر کشورمان رفع شود؟ از موضع اخلاقی و انسانی و همینطور به عنوان کسی که از ایران خارج شده ام نمیتوانم دفع این بلای بزرگ را دست به اسلحه بردن مردم و مقابله به مثل با نیروهای امنیتی و یا حمله نظامی یک قدرت خارجی بدانم. برای همین روزی هزار بار از خودم میپرسم چه باید کرد؟ سوالی که از ۸۸ تا امروز برای خود من بی پاسخ مانده است.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر