رضا حقیقت نژاد
«سنپطرزبورگ مال ماست»، این را دیشب هزاران ایرانی شاد و سرحال میخواستند در روشنای شبهای سفید شهر فریاد بزنند و زدند. شب قبلش شهر مال روسها بود که عربستان را له کرده بودند و حالا ایرانیها. پلیس نسبت به قبل سختگیرتر بود و میگفت بعد از ساعت ده شب نباید بوق بزنید، کسی توجه نمیکرد، پلیس که سختگیرتر شد، شعار دادند «نیروی انتظامی، حمایت حمایت».
بازار همین خلاقیتها گرم بود و صحنهها را جذابتر میکرد، یکبار که پلیس خیلی جدیتر شد، مردم خواندند «راه امام و شهدا، دلها رو میبره کرببلا».
هرکس شعاری میساخت و راهی میجست برای نشان دادن خوشحالی کمنظیرشان که مثل یک بغض فروخورده بود. این خلاقیتهای فردی مثل همیشه کار تیمی را بهم میزد ولی دیگر کسی اهمیت نمیداد، عادت کردهایم.
برخی دخترها خوشحالتر از همه بودند، اولین تجربه استادیومشان در آزادی و با شادی مطلق رقم خورده بود. برخیشان شعار نوشته بودند روی پوستر، داشتند تند تند از تجربهشان در شبکههای اجتماعی مینوشتند و سر و تهش فحشی به آخوندها هم میدادند.
قبل از زدن به خیابان، در رستوران با یک مرد مراکشی همصحبت شدم که از فرانسه آمده بود. پرسید این همه ایرانی که در ورزشگاه بودند، ایرانیهای ساکن خارج از ایران بودند یا داخل کشور؟ آمار دقیق نداشتم ولی چند لحظه شمردم و گفتم از ۳۵ تا ۴۰نفر ایرانی که این چند روز با هم بودیم، ۳۰ تا ۳۵ نفرشان ساکن داخل ایران بودند. تعجب کرده بود. فکر میکرد حکومت اجازه سفر به شهروندان نمیدهد. گفتم هنوز کره شمالی نشدهایم، خندید و گفت برخی را در خیابان دیده که ماسک رهبر کره شمالی داشتهاند. راست میگفت، دو سه نفر را دیدم، ماسک هیچ سیاستمدار دیگری را ندیدم. نام ایرانیها هم به میان نیامد، اواخر شعار دادنها یکی گفت «یا حسین»، یکی هم داد زد «مرگ بر دیکتاتور» ولی گفتند سیاسی نکنید شعارها را و به خواندن «یار دبستانی من» اکتفا کردند.
ایرانیها در ورزشگاه نتوانستند خودی نشان دهند. گل که دقیقه آخر بود و بعدش خیلیها از ورزشگاه رفتند، چینش تماشاگران هم طوری بود که ایرانیها حداقل در ۱۲نقطه ورزشگاه پراکنده شده بودند و نمیتوانستند با هم هماهنگ شوند. مراکشیها هم فقط دو بار توانستند هماهنگ شوند. با این حال، مشکل اصلی ما این است که یک شعار یا آوای ملی نداریم که وقتی از یک گوشه میجوشد، بقیه را همراه کند. شعارها و آواهایمان طولانی و سخت و نیازمند هماهنگی است.
موقع پخش سرود ملی مشکل دیگری وجود داشت، خیلیها با کلمات و محتوای سرود ملی مشکل داشتند و زمزمهاش نکردند، برخلاف مراکشیها که پرشور و جدی سرودشان را خواندند. اینطوری بود که جز چند دقیقه آخر، بقیه بازی ما در ورزشگاه گم بودیم. وضع گیج کننده و غمانگیزی است.
برخلاف ورزشگاه، از در که بیرون آمدیم، کمبودهای داخل را تلافی کردند، از «امشب شب عروسیه» ستار تا «یه امشب شب عشقه» هایده. البته هواداران «آمنه، آمنه، چشم تو جام شراب منه» و «لب کارون، چه گلبارون» بیشتر بودند. روسها هم همراه شده بودند، ترانهخوانی و رقص ایرانیها برایشان جذاب بود، اغلبشان مثل خیلی از ایرانیها مست بودند، همه چیز فراهم شده بود، برای شب ایران.
مطالب مرتبط:
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر