آیدا قجر
«حمدالله کریمی»، نماینده مردم بیجار در مجلس شورای اسلامی دو روز پیش با مامور راهنمایی و رانندگی فرودگاه «مهرآباد» دست به یقه شد، با سر به صورت مامور زد، بینی او را شکست و بعد توضیح داد: «در دفاع از حرمت ناموس خود چنین کردم.»
او گفته است مامور راهور ناجا مانع حرکت خودروی همسرش شده و به او توهین کرده بود. به نظر کریمی، او بیقانونی نکرده است و چهبسا برای دفاع از «ناموس» خود انتظار تشویق هم دارد؛ ناموسی که گاه برایش خون ریخته میشود.
ناموس در فرهنگ ایران، ارزشی اخلاقی به معنای «آبرو»، «نیکنامی»، «عصمت» و «شرف» شناخته میشود و با مفاهیمی چون «غیرت»، «حیا» و «عفت» در ارتباط است. مرد در چنین فرهنگی باید حافظ این مفاهیمی باشد که در قالب زن رخ مینماید؛ زنی که میتواند مادر، خواهر یا همسر او باشد. مرد حافظ ناموس است و زن، تبلور آن. هرچند وقتی صحبت از ناموس میشود، رگهایی برافروخته، چشمانی به خون افتاده و چهرههایی مچاله شده خودنمایی میکنند.
خشونت حاصل از ناموسداری که در فرهنگ ایران ریشه دارد، به عنوان «خشونت حیثیتی» شناخته میشود که در آن حیثیت و بازگرداندن آبرو، خشونت را منزه میکند و به عنوان هنجار و ارزش اخلاقی جامعه شناخته میشود؛ نمونه بارزی از کنترل جنسیت و بدن زن که میتواند از حوزه میانفردی خارج شود و به صورت عام، در اختیار یک قبیله قرار بگیرد که برای لحظهای شک و تردید، حتی خون بریزند.
در سال ۱۳۹۳، «هادی مصطفایی»، رییس پلیس مبارزه با جرایم جنایی اعلام کرده بود ۱۶درصد از قتلهای ایران ناموسی است. دو سال بعد، سردار «مقیمی»، رییس پلیس آگاهی خبر داد بیش ترین نوع جنایت در ایران مربوط به مسایل ناموسی و شک به ارتباط با دیگری است.
طبق آماری که او ارایه داد، در سال ۱۳۹۴ بیش تر از ۳۱ درصد قتلها ناموسی بوده و توسط بستگان و افراد درجه یک خانواده اتفاق افتاده اند.
البته هیچکدام از این آمار نمیتوانند میزان دقیق این نوع قتلها را گزارش کنند. وقتی از شهرهای بزرگ به سمت شهرستانها و روستاها حرکت کنیم و در جامعههای قبیلهای قرار بگیریم، بسیاری از این قتلها حتی به پلیس هم گزارش داده نمیشوند؛ دختران و زنانی که با موافقت جمعی کشته و بیسر و صدا دفن میشوند. در بسیاری از باورهای سنتی، حتی خون پاکیزگی به بار میآورد و تنها به این طریق میتوان آبروی از دست رفته را به آن خانواده و قبیله برگرداند.
در چنین شرایطی که خشونت ناموسی ارزش اجتماعی شناخته میشود، قانون هم به کمک آمده است تا مهر تاییدی بر این رفتار باشد. طبق ماده ۶۳۰ «قانون مجازات اسلامی»، اگر مردی همسر خود را با مرد اجنبی مشاهده کند که عمل خلاف انجام میدهد - یعنی با مرد دیگری در ارتباط عاطفی و جنسی قرار دارد- میتواند هر دو نفر را به قتل برساند. در واقع، اعمال مجازات بر عهده شهروندی گذاشته می شود که احساساتش جریحهدار شده است. براساس ماده ۲۲۰ همین قانون، پدر یا جد پدری که فرزند خود را بکشد، قصاص نمیشود و به پرداخت دیه قتل ورثه مقتول و تعزیر محکوم خواهد شد. در واقع، پدری که فرزندش را به شک ارتباط غیررسمی او با فردی میکشد، ممکن است تنها به سه ماه حبس محکوم شود. البته کشتن همسر به علت «زنا» در قانون زمان محمدرضا پهلوی هم وجود داشته است.
تنها در یک نمونه میتوان به سرگذشت «فرشته نجاتی» اشاره کرد؛ دختر ۱۸ ساله و اهل شهرستان مریوان که پدرش با ادامه تحصیل او بعد از مقطع ابتدایی مخالفت و او را تا شب عروسی در خانه زندانی کرده بود. پدرش در روز عروسی به داماد گفته بود: «هرطور دوست داری، باهاش رفتار کن؛ به کتک خوردن عادت دارد.»
فرشته ۱۸ ماه در خانه همسرش شکنجه شد تا فرار کرد اما خانواده به خاطر همین «آبرو» حاضر به پذیرفتن او نشدند. یک شب که در منزل عمویش خوابیده بود، سردی چاقو و داغی خون را بر گلویش حس کرد، چشم گشود و چشمان خونافتاده پدرش را دید اما توانست خود را با گلویی نیمهبریده به خیابان برساند. ولی در دادگاه پدرش تبرئه شد چون گفته بود فرشته با «پژاک»(یک گروه شبه نظامی چپگرا در کردستان ایران که علیه نظام جمهوری اسلامی ایران مبارزه میکند) همکاری داشته است.
هر ساله میتوان نمونههایی از این دست را پیدا کرد که لزوما صدایشان به رسانهها هم نمیرسد؛ دختران، زنان و چهبسا مردانی که مورد خشونت قرار میگیرند یا کشته میشوند و قانون و عرف جامعه از خشونت یا قتل آنها حمایت میکند. در حالیکه در سیستم حقوقی، خشونت و قتل امری عمومی محسوب میشود.
در حالیکه کنترل و محافظت از پاکدامنی این ناموس برعهده مرد گذاشته شده است، او باید بدن زن را به عنوان حامل وارث خانواده به عنوان شرف و ناموس به حساب بیاورد، از آن محافظت کند و حتی او را به خاطر تخطی از نقشها و قوانین از قبل تعیینشده، مجازات کند.این مجازاتها هم لزوما به قتل و مرگ ختم نمیشوند، میتوانند آسیب رساندن به بدن زن باشند؛ مثل بریدن بینی زنان در افغانستان که به صورت هنجار درآمده است یا سوزاندن بدن زن یا اسیدپاشی به او. در واقع، اگر همین ناموس بخواهد بر بدن خود کنترل داشته باشد، شهر به هم خواهد ریخت.
در شمایی بزرگتر، این ناموس در مفهوم، از رابطه عاطفی تا سیاسی و رویکرد ملی را نیز در بر میگیرد؛ آنجا هم در قامت مجازی یک زن. در ادبیات سیاسی، قرار است همگان از «مام وطن» مقابل دشمن و متجاوز در جبههها دفاع کنند؛ یعنی محافظت از ناموس ملی. در این نوع از ناموسداری، فردیت انسانها برای آرمانی ملی زیر پوشش محافظت از ناموس سرکوب میشود. پوسترهای تبلیغی جنگ و ایران و عراق هم همین نگاه را تصویر میکردند؛ مردانی که برای دفاع از وطن میجنگند. وطن در این پوسترها به شکل زنی بودند مذهبی و فاطمهگون.
این رویکرد البته به اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ و دوران رونق ناسیونالیستی ایرانی برمیگردد؛ همانزمان که دولت و ملت تعریف شدند. در آن زمان، معنای وطن و رابطه آن با ملت که زن و مرد را شامل میشد، مرکز توجه قرار گرفت. در این تعریف، مردان دلسوز و حافظ وطن معرفی میشدند و زنان، خودِ وطن. رابطه مرد با وطنش در واقع مثل رابطه او با مادر یا همسرش باید باشد. مردان موظف هستند از وطن و زنان خود، اعم از مادر، خواهر و همسر در برابر دستدرازی مردان غریبه و بیگانگان محافظت کنند. پس کنترل هر دو در اختیار آنها است و خشونتشان هم مشروع شناخته میشود.
حالا هم «حمدالله کریمی» به نظرش نه بیقانونی کرده و نه رفتار ناهنجاری داشته است. او معتقد است خشونتی که به کار برده، نه تنها مورد حمایت قانون است بلکه ارزشی اخلاقی به حساب میآید که شاید باید مورد تشویق هم قرار بگیرد. این نماینده مجلس شورای اسلامی در دفاع از ناموس خود، مردی را مورد خشونت قرار داده است که ناموسش را با دست نشان میداده و به او توهین میکرده است. چهبسا این خشونت و درگیری میتوانست زیر پوشش قانون و ارزش ناموسپرستی به قتل هم برسد و صدای آن تنها صدای کف زدن ناموس باوران باشد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر