پروین محمدی نماینده سابق کارگران صنایع فلزی ایران و نائب رئیس اتحادیه آزاد کارگران ایران ،که به تازگی حکم یک سال حبس او پس از تائید در دادگاه تجدید نظر به اجرای احکام ارسال شده، روز سوم آبان ماه جاری با انتشار یادداشتی به تشریح آنچه در ایام بازداشت موقت او در زندان کچویی به چشم دیده است، پرداخت. از آنجا که از زندان شهید کچویی شهرستان کرج، کمتر خبر یا نقلی تا امروز منتشر شده؛ این یادداشت روشنگرانه میتواند انعکاس واقعیتهای اعلام نشده بند زنان این زندان باشد. این یادداشت را در ادامه بخوانید:
بهمن ۱۳۹۷ برای اولین بارمفهوم زندان را در زندان زنان کچویی تجربه کردم. در ابتدای ورود و شنیدن عنوان اتهام امنیتی بر روی برگه معرفی، برای زنانی که در اتاق مدیریت بودند، تعجب برانگیز بود. و خیلی سریع عنوان اتهامی من در بین دیگران پخش شد. چون تنها متهم امنیتی به حساب میآمدم، مرا به سالن شماره۳ به عنوان بند قرنطینه بردند. سالن درازی که حدودا ۵۴ زندانی در دو ردیف تختهای فلزی سه طبقه در آن جای گرفته بودند.
یک تلویزیون در نزدیکی سقف نصب شده بود که کنترل خاموش و روشن کردن آن دست مسئول بند که خود یکی از زندانیان با سابقه بود قرار داشت. هیچ روزنامهای توزیع نمیشد و میگفتند هر کس میتواند از خانوادهاش تقاضا کند تا هفتهای یکبار در زمان ملاقات، برایش روزنامه بیاورند. برای شنیدن اخبار از تلویزیون، باید التماس مسئول بند را میکردی که با تمسخر بهت جواب میداد:"اخبار را میخواهی چهکار؟" و اجازه تعویض کانال تلویزیون رابه تو نمیداد.
در عمل از کل وقایع جامعه به دور بودی و خلع کامل خبری حاکم بود. الا اخباری که دست و پا شکسته در زمان کوتاه تماس تلفنی بدست میآوردی. در انتهای سالن یک یخچال هفت فوت قرار داشت که باز اختیارش دست مسئول بند بود و به غیر از خودش و چند نفر کمکی اش، دیگران حق دست زدن به آن را نداشتند.
افراد مواد غذاییشان را کنار تختشان نگهداری میکردند. برای آب خوردن اگر شانس با تو یار بود و بطری نوشابه داشتی، میتوانستی آب از دستشویی پر کنی و کنارت نگهداری کنی. هر 5 نفر، یک سفره بودند و جیرههای نان و قند و چایی و... را با هم دریافت میکردند. یک سرویس بهداشتی با سه توالت و حمامی با دو دوش در انتهای سالن بود که با یک پرده کلفت از سالن سکونت جدا میشد.
تختی به همراه سه پتو به من تعلق گرفت. تمام وسایل خوراک و پوشاک و ظروف افراد در زیر تخت بر روی زمین بدون موکت و فرش در سبدهای پلاستیکی میوه و ترهبار قرار داشت. خیلی زود متوجه شدم ظروف در اینجا حکم کیمیا را دارد و به ندرت هر ۵ نفر دارای ظرفی برای پخت و پز بودند. لیوان و بشقاب حکم طلا را پیدا کرده بود و به سرقت میرفت.
اولین غذایی که توزیع شد، متوجه کیفیت فوقالعاده پایین آن شدم و اینکه شنیده بودم غذای زندان غیرقابل خوردن است، برایم بیش از پیش ملموس میشد.
در کل، زنان در چهار سالن، همانند این بند زندانی بودند. یک درمانگاه و یک کتابخانه و کارگاه بیگاری و یک آشپزخانه دو در دو، با ۵ شعله گاز و یک سماور بزرگ برای تهیه آبجوش و یک حیاط داغون و پر از چاله و چوله سهم زندگی در این زندان بود.
یکی ازشبها، موقع توزیع غذا، دیدم دارند سیب زمینی و تخم مرغ پخش میکنند. بعد با تعجب دیدم آنها نپخته هستند و باید ۲۵۰ نفر سهمیهشان را در ساعت هشت شب با 5 شعله گاز موجود با نایابی ظروف، خودشان آماده کنند. این کارعملا امکان نداشت. به همین دلیل اکثریت نان و پنیر و به قولی حاضری خوردند. تعداد اندکی که میخواستند سیب زمینی را برای پخت آماده کنند، با استفاده از درب کنسروهای مصرف شده به جای چاقو به سختی سیب زمینیهای گردن کلفت را پوست میکندند و خرد میکردند. چون چاقویی برای پوست و خرد کردن وجود نداشت.
حیاطی به وسعت بیش از ۲۰۰ مترمربع، بهعنوان هواخوری، شستن پتو و موکت و پهن کردن لباسها از ساعت ۸ صبح تا ۸ شب در اختیار داشتیم. حیاطی که هیچ تناسبی با جمعیت موجود نداشت و اصلا نمیتوانستی در آن ورزش کنی.
چیزی که برای اولین بار تعجبم را برانگیخت؛ دیدن صحنه شستشوی موکت با دمپایی پلاستیکی بود به جای فرچه. چون فرچهای وجود نداشت. هر ۵ نفر، یک به اصطلاح لگن داشتند برای شستشوی لباس. یک گالن بیست لیتری آب را از وسط نصف کرده بودند که هر نیمه آن، لگن ۵ نفر بود. با لبههایی که بر اثر ناصاف بریدن آن، دستانتان را شکاف میداد. که آن هم در این وانفسا بازار به سرقت میرفت.
برای تماس با خانواده و بستگان ۴ عدد گوشی تلفن برای کل ۲۵۰ زندانی در گوشهای از سالن در اختیار یکی از زندانیان قرار داشت تا، بتواند نظمی برای تقاضای این همه زندانی و تعداد محدود تلفن ایجاد کند. یک روز در میان ۱۵ دقیقه وقت تلفن به هر کس تعلق داشت. حدودا 2 ساعت پس از ثبت نام و قرار گرفتن در صفی طولانی، نوبتش میرسید.
تمام نظافت دستشوییها و حیاط و سالنها و توزیع غذا به عهده زندانیان بود. البته به صورت داوطلبانه. در صورت انجام هر کدام از این کارها، مبلغ فوقالعاده ناچیز و یا ده دقیقه زمان اضافه تلفن به آنان تعلق میگرفت.
زهرا زن قد بلند و کمر خم شدهای بود که علاوه بر نظافت عمومی، تخلیه سطلهای سنگین زباله و توزیع غذا را برای دریافت یک پاکت سیگار انجام میداد.
معضل شستن و خشک شدن لباس یکی از مشکلات اصلی بود. چرا که باید لباس در حیاط هواخوری پهن میشد و تا خشک نشدنش حق آوردن لباس به داخل بند را نداشتیم. چون تعداد بالایی کارتن خواب، زندانی بودند که خانواده، آنان را ترک کرده بود و هیچ لباس و یا پولی برایشان فرستاده نمیشد، لباسها در موقع خشک شدن دزدیده میشد. باید تا خشک شدن لباسهایت از آن مواظبت میکردی.
زمستان بود و آفتاب نیمه جان و لباسها کلفت. این بود که ساعتها در حیاط سرد، باید مواظب لباست میبودی.
ساعت ۱۰ شب باید همه توی رختخوابها ساکت میخوابیدند. از این ساعت تا ۷ صبح هر ۲ ساعت، یک نفر به صورت داوطلبانه در طول بند راه میرفت و نگهبانی میداد. او برای خدمتی که میکرد، ۱۰ دقیقه وقت اضافه تلفن هدیه میگرفت.
ساعت ۷ صبح، بیدارباش بود و اول شمارش افراد بندها صورت میگرفت و بعد یک نرمش دسته جمعی و بعد صبحانه و روانه شدن به حیاط و کارگاه و...
کارگاهی درجنوب زندان قرار داشت که طبق اینکه کدام کارفرما با زندان قرارداد داشت، تولیدش متفاوت میشد. هر روز بیش از 50 نفر برای بیگاری به اتاقهای تولیدی کارگاه میرفتند.
روزی که من همراه آنان شدم، بستههای لباس و ملافه بیمارستانی یک بار مصرف را تولید میکردند. من در قسمت بسته بندی مشغول شدم.کارگران در اتاقهای مختلف مشغول کار بودند. اتاقی برش مواد اولیه و اتاق دیگر دوخت آنان و اتاقی که من در آن بودم بسته بندی آن را انجام میداد.
از ساعت ۹ صبح تا ۱۲ ظهر و بعد، از ساعت ۲ تا ۴ بعدازظهر زمان بیگاری زنان بود. برای هر روز کاری ۱۰ دقیقه زمان اضافه تلفن و یا اگر بهطور مرتب در همه روزها میرفتی، مبلغ ناچیز ۱۰۰ هزار تومن برای یک ماه به آنان تعلق میگرفت. کنجکاو شدم ببینم کدام کارفرمای خوشبخت پشت این تولیدات است،که از مکان و نیروی کار مفت زندان برای تولیداتش سود میبرد. کارگران میگفتند که این تولیدات به عراق صادر میشود. کارفرمایان با رئیس زندان قرارداد دارند.
یک روز در این کارگاه کار کردم که بعد از خستگی یک روز بیگاری، شبانه به انفرادی بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شدم. این تجربه سه روزه من در این زندان بود که مطمئنا با گذشت زمان طولانیتر به گوشههای بیشتری از زندگی در آن پی میبردم.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر