رئیس دیوان عالی کشور: قضات مواظب ناز زنان وکیل باشند.
صبح/ دادگاه
خانم وکیل: جناب قاضی. بنده از طرف موکلم به این حکم اعتراض دارم. مایلم یادآوری کنم که به موجب بند هشت ماده ...
قاضی: (زیر لب) استغفرلله ربی و اتوب الیه
خانم وکیل: چیزی فرمودین؟
قاضی: نخیر... شما ادامه بدهید.
خانم وکیل: به موجب بند هشت ماده 193 قانون مجازات کیفری باید شواهد جدیدی که نشان دهنده بی گناهی موکل من هست قبل از صدور حکم مورد توجه قرار میگرفت. اما گویا اصلا لحاظ نشده.
قاضی: شما میخواهی از من رای برائت برای موکل خودت بگیری؟ نمیشود که همینجوری...
خانم وکیل: جناب قاضی بنده فقط قصدم این هست که به مواد قانونی مغفول مانده، قبل از صدور حکم توجه بشه.
قاضی: خواهرم قانون الان اینجا نشسته روبروی شما... مفعول چی مانده؟
خانم وکیل: مغفول جناب قاضی... مغفول
قاضی: بله... کر که نیستم. الان شما این ماده تبصره را ول کن... خودت چی داری عرضه کنی؟
خانم وکیل: متوجه منظورتون نمیشم.
قاضی: خب متوجه نمیشی که خب برو هروقت متوجه شدی بیا. حکم بنده هم قطعی و لازم الاجراست.
خانم وکیل: بنده به این حکم اعتراض میکنم.
قاضی: برو هر کاری میخواهی بکن. ختم دادگاه!
عصر همان روز/ یک جلسه غیر رسمی
قاضی: سیدجان دقت کردی تمام طول جلسه این خانم وکیل داشت آمار میداد؟ فکر میکرد ما هم از آن قاضی ها هستیم که بند تنبانمان شل است.
سردفتر: بله حاج آقا. واقعا چه وکلایی پیدا میشن!
قاضی: از همان اول که آمد توی دادگاه با همان تق تق کفشش داشت پالس میفرستاد که یعنی بیا من خودم را در اختیار تو بگذارم. بعد تو هر کار خواستی با من بکن. آه...استغرلله... بعد کارت که تمام شد به نفع موکل من حکم بده... دقت کردی؟
سردفتر: بله... اصلا از صدای پاش کاملا مشخص بود.
قاضی: یکجا واقعا این نفس اماره داشت بر من غلبه میکرد. آنجا که بحث فاعل و مفعول کرد. که یعنی بیا تو فاعل باش و من مفعول و یکجوری با هم کنار بیاییم.
سردفتر: منم خیلی تعجب کردم حاج آقا... واقعا دستمریزاد که به نفس خودتون غلبه کردین.
قاضی: باید با این وکلای زن که اینچنین برای اغفال قضات برنامه ریزی میکنند برخورد شود. شما آن پشت نشسته بودی کامل در جریان کارهای این خانم وکیل نبودی... ده بار جلوی بنده آب دهانش را قورت داد. حتی یک جا خندید. یعنی یک تبسمی نمود. یاد این فیلمهای خاک بر سری افتادم که برای اغفال جوانان درست میکنند.
سردفتر: منم دقیقا یاد همون فیلما افتادم
قاضی: امممم... البته چیز است... یعنی ما که ندیدیم. ولی خب شنیدیم که یک چنین چیزهایی هم هست.
سردفتر: آهان آره. منم شنیده بودم. حاج آقا غلط نکنم یه عطری چیزی هم زده بود.
قاضی: میزنند دیگر. همه کار میکنند که روی رای و نظر قاضی تاثیر بگذارند. ما در لباس پیغمبر نشسته ایم. قرار نیست هر وکیل زنی که آمد و به بهانه دفاع از موکل شروع به تحریک ما کرد ما دین و ایمان خود را ببازیم.
سردفتر: احسنت
قاضی: این خانم قاضی کارتی، شماره ای چیزی نگذاشته در پرونده؟
سردفتر: چرا شماره شون توی پرونده هست. دفتر وکالت دارن حوالی ونک.
قاضی: این شماره اش را بده. احساس میکنم وظیفه دینی خود را در هدایت او درست انجام نداده ام. این زن فردا ممکن است برود و یک قاضی دیگری را اغفال نماید. من امشب زنگ میزنم، به صورت زبانی او را مورد امر به معروف قرار خواهم داد.
سردفتر: خدا خیرت بده حاجی. اگه دیدی داره مقاومت میکنه و هدایت نمیشه بگو براش پرونده کنیم بفرستیم بالا که برخورد شه.
قاضی: نه. ان شاء الله که با زبان خوش هدایت میشود.
سردفتر: ان شاء الله!
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر