close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

شانزده ماهگی؛ زمانی برای کنترل خشم

۱ تیر ۱۳۹۸
مادران
خواندن در ۵ دقیقه
شانزده ماهگی؛ زمانی برای کنترل خشم

مریم دهکردی

اول:

چند بار آمد تا پشت در هال و با دست ضربه هایی به در زد.بعد هم به زبان کودکانه‌اش طلب کرد که برود بیرون. «ددر ددر»

گفتم: «چشم مامان جان. امروز کارم زودتر تموم میشه. میبرمت بیرون و تا بخواهی می‌تونی بازی کنی.»

 چند دقیقه مانده به تمام شدن زمان کار اما باران گرفت. ریز و تند و بی‌وقفه. می‌دانستم البته که زیاد طول نمی‌کشد اما به هر حال باران همه اسباب بازی‌های پارک و بخصوص تاب را که پسرک عاشقش است خیس می‌کرد و عملا امکان بازی از دست رفته بود.

بعد از بند آمدن باران لباس‌هایش را پوشاندم. نشاندمش توی کالسکه و مسیر پیاده روی کنار خانه تا پارک را با هم رفتیم. لازم بود بداند بدقولی نکرده‌ام.

دایره لغت محدودش حالا طوریست که می‌تواند منظورش را برساند. انگشت اشاره‌اش را کشید به سمت تاب‌ و سرسره‌های توی پارک. ایستادم و پیاده‌اش کردم. بردمش کنار تاب که توی صندلی‌اش درست مثل یک چاله کوچک پر از آب بود. گفتم: «ببین مامان بارون اومده خیس شده. نمی‌شه بشینی .»

تکرار کرد: «بارون» گفتم: «بله مامان جان بارون اومده. بارون تابو خیس کرده. باید خورشید بیاد خشکش کنه دوباره بیایم. »

حس کرد که نمی‌تواند سوار بازی مورد علاقه‌اش شود. دستش را گرفت به زنجیر تاب و دوباره گفت: «تاب»

دستش را به آرامی رها کردم و گفتم: «خشک که شد میایم. »

بغلش کردم. گریه سر داد. خودش را سیخ و سفت نگه داشته بود. صدایش را تا منتهای درجه بالا برده بود. نشاندمش توی کالسکه و علیرغم مقاومتش تسمه ایمنی را بستم. اشک مثل چشمه از چشمهاش می‌جوشید و فرکانس صدایش خیلی بلند بود. نشستم روبه رویش و آرام گفتم: «پسرم من آوردمت بیرون ولی بارون همه چی رو خیس کرده.  قول میدم وقتی خشک شد بیارمت.»

بی‌فایده بود. گریه می کرد و سعی می کرد با بلند کردن بیش از پیش صدایش خواسته‌اش را عملی کند. با اینکه به خاطر صدای گریه و فریادش معذب بودم اما سعی کردم با آواز خوانی و نشان دادن گل و پرنده و سگ‌های توی پارک حواسش را جمع چیز دیگری کنم.

بچه‌ها درست از وقتی یاد می‌گیرند اندک اندک منظورشان را با کلمات بیان کنند دیگر برای خواسته‌هایشان گریه نمی کنند مگر به وقت باج‌خواهی. تجربه نشان داده گریه کردن بچه‌ها در میان بخش بزرگی از والدین تحمل نمی شود. یا به خاطر اینکه دلشان می‌سوزد، یا به این دلیل که تحمل صدای گریه کودک را ندارند. اما عزیزانم درست از اولین باری که کودک برای چیزی گریه می‌کند و شما به این وسیله تسلیم می‌شوید بدانید که او این سلاح را همیشه و همه جا به کار خواهد برد. پس بهتر است پیش از آن‌که دیر شود روی دو موضوع متمرکز شوید. اول، کنترل خشم خودتان بعنوان والد و دوم مقاومت در برابر گریه حتی اگر مثل من حس کنید کسی دلتان را گرفته روی رنده. اگر اینکار را نکنید به زودی  او را خواهید دید که کف فروشگاه دارد خودش را می‌غلتاند و گریه می‌کند چون فلان خوراکی را از قفسه برداشته و شما به هر دلیلی امکان خریدش را ندارید.

 

دوم:

من اصولا آدم روزم. به قول فرنگی‌ها Day People. شب‌های زیادی البته به جبر و به خاطر بچه بیدار مانده‌ام اما هر دو سه شب یکبار واگذارش کرده‌ام به پدرش. یک شب تا صبح را خوب خوابیده‌ام و فردا باز روز از نو. حالا چرا اینکار را می‌کنم؟ چون به واقع اگر برای زمان طولانی شب نخوابم بدخلق می‌شوم. تلخ و بد اخم و بی‌حوصله. پیشتر که خودم بودم و آدم‌های بزرگسال پیرامونم، برایشان توضیح می‌دادم که مثلا فلان قدر است نخوابیده‌ام و حالم خوش نیست. برایشان قابل درک بود. اما برای کودک یک سال و چهار ماهه‌ای که دلش می‌خواهد مدام از سر و کول مادرش بالا برود و بخندد و خوش بگذارند بی‌حوصلگی و بداخمی و توضیح بدخوابی دردی را دوا نمی‌کند.

هفته گذشته ما دو تا یعنی من و پسرک تنها بودیم. همسرم برای پیگیری کارهای مهاجرتمان در سفر بود و به ناچار مراقبت شبانه روزی پسرک با من بود.

شب دوم پسرک از بس بازی و فعالیت کرد خیلی زودتر از زمان معمول خوابش برد. من البته خوشحال شدم و بعد از اینکه گذاشتمش توی تخت چند ساعتی را که وقت داشتم به امور شخصی و کتاب خواندن و فیلم دیدن گذراندم. ساعت از دو نیمه شب گذشته بود که با صدای گریه پسرک از خواب پریدم. خواب بد دیده بود. به محض دیدنم با آغوش باز و هق هق خواست بغلش کنم. نوازشش کردم و توی گوشش گفتم که نترسد و من اینجا هستم. آرام گرفت و خوابید. اما به محض اینکه می‌گذاشتمش توی تخت باز وحشت‌زده گریه می کرد و به آغوشم پناه می‌آورد . این داستان تا شش صبح ادامه داشت.

خسته‌تان نکنم اما روز و شب سوم و چهارم هم همینطور گذشت. فهمیدم این بهانه‌جویی و بی‌خوابی دلیلش ندیدن پدر است و چاره‌ای نبود که برای این یک هفته زره آهنی بپوشم. به شدت خسته و بی‌خواب بودم و کار روزانه‌ام هم ادامه داشت. به دوستی که می‌دانستم مشکل مشابهی داشته و برایش راه‌کار کارآمدی یافته زنگ زدم و کمک خواستم. گفتم نمی‌خواهم به هیچ‌وجه با کودکم با بی‌حوصلگی یا پرخاشگری برخورد کنم اما بی‌خوابی و کار طاقت فرسای روزانه امانم را بریده. برای کوتاه‌مدت راه‌کار بی نظیری ارائه کرد که با خودم فکر کردم خوب است ادامه‌اش بدهم، به این روزها محدودش نکنم و البته با شما هم درمیان بگذارم. گفت صبح پیش از آغاز کار یک ربع  یوگا را فراموش نکن. حتی اگر فقط و فقط یک حرکت انجام بدهی. اگر توانستی شب هم پیش از خواب همینکار را بکن اما یک ربع آغاز روزت را فراموش نکن. امروز بعد از چند نوبت امتحان این روش علیرغم همه خستگی، در حالی که تک تک سلول‌های تنم خواب را فریاد می‌زدند اما بی تنش و ناراحتی و اضطراب با پسرک اوقات خوشی را گذراندیم. بازی کردیم. کتاب خواندیم و باور بکنید یا نه بعد از ظهر خنکمان را هم در پارک نزدیک خانه به تفریح گذراندیم.

گاهی باور نداریم که ما هم ضعف‌هایی داریم . ضعف‌هایی که ممکن است بی آنکه بخواهیم برای دیگران آسیب زننده باشند. کنترل خشم برای همه انسان‌ها لازم است اما برای  مادران هم‌نسل من که زندگی‌هایشان پر از استرس و بدو بدو‌های گاه اجباری و غیردلخواه است یک ضرورت است.

 

سوم:

بچه‌ها بیش از آنچه فکر می‌کنیم حرف‌های ما را می فهمند و کنش‌های ما را تحلیل می‌کنند. این دو تجربه را نوشتم که یادمان بماند وقتی مسئولیت حضور کودکی را در جهان بر عهده گرفته‌ایم، حواسمان باشد هیچ چیز نباید باعث شود نگاه ترس خورده‌ کودکمان را ببینیم، هیچ اضطراب بی دلیلی نباید به او منتقل کنیم. خشم‌ و عصبانیت و تنش را از رابطه با فرزندتان دور کنید. از کمک گرفتن در این راه نترسید. بی خجالت، بی ترس از قضاوت.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

بلاگ

آیا امکان افزایش مهریه پس از عقد وجود دارد؟

۱ تیر ۱۳۹۸
سوال و جواب حقوقی
خواندن در ۱ دقیقه
آیا امکان افزایش مهریه پس از عقد وجود دارد؟