close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

انتخاب دکتر سروش

۱۲ اسفند ۱۳۹۷
شراگیم زند
خواندن در ۵ دقیقه
انتخاب دکتر سروش

چند روز پیش دکتر عبدالکریم سروش در بخشی از صحبتهایش مقایسه ای بین محمدرضا شاه و آیت الله خمینی داشت و عنوان کرد که اگر مجبور باشد از بین این دو یکی را برای حکومت انتخاب کند او خمینی را انتخاب خواهد کرد چرا که خمینی سواد بالایی داشت و فقیه درجه اولی محسوب می‌شد. دکتر سروش که خود علم را به صورت آکادمیک در غرب آموخته است در صحبتهایش زبان به تحسین علم و سواد خمینی می‌گشاید و دست و دلبازانه او را رهبری معرفی می‌کند که از جهت جایگاه علمی در میان شاهان و رهبران ایران و حتی جهان به خاطر فقیه بودن موقعیتی یکتا داشته است. اما چطور کسی که در دانشگاه های غرب داروسازی، شیمی و فلسفه خوانده می‌تواند کسی را که درس خوانده حوزه است و تازه در همان عالم دینی بودنش هم کلی شبهه و شائبه وجود دارد، اینچنین مورد تمجید و تحسین قرار دهد؟ البته که سروش یک روشنفکر دینی ست و همیشه مجاهدانه و مومنانه سعی در وصله پینه کردن ردای کهنه دین به قامت انسان مدرن و امروزی داشته است. ولی به نظر می‌رسد اظهارات او این بار چیزی فراتر از وصله پینه کردنهای اینچنین باشد. سروش آنطور که در کتاب «قصه ارباب معرفت» خود نیز نوشته است با افکار و اندیشه های خمینی در دبیرستان آشنا شده بود و در ابتدای جوانی چنان شیفته او بود که حتی برای دیدار با او بعد از آزادی خمینی از زندان به خانه او رفته بود. او بعدها با خواندن کتاب «حکومت اسلامی» کارش از شیفتگی فراتر رفته و به قول خودش «مقلد» خمینی شده بود. او با همین پیش‌زمینه های ذهنی و ارادت قلبی به خمینی بعد از انقلاب به ایران برگشت و در حساس ترین مناصب مشغول به کار شد. گرچه او بعدها به خاطر افکار و نظریاتی که علیه اسلام فقهی سنتی داشت مورد بی مهری و تهدید و فشار حکومت وقت قرار گرفت و تبدیل به منتقد جمهوری اسلامی و رهبر آن شد اما دانستن این پیش زمینه شاید بتواند مواضع امروز او را کمی قابل درک کند.

شاید او با این اظهارات سعی داشته حضور مجاهدانه اش در رکاب خمینی را به شکلی توجیه کرده و یا لااقل آنرا چندان مایه شرمساری نداند. به هر حال ایشان در خدمت یک شاه کم سواد نبوده بلکه در خدمت رهبری بوده که به قول او باسوادترین و عالم ترین رهبر در تاریخ ایران و جهان بوده است. البته از آن سو هم لذت متهم کردن محمدرضا شاه به کم سوادی چیزی نبوده که احتمالا سروش بخواهد در این صحبتها از آن چشم بپوشد. فقط نکته اینجاست که چرا خمینی سال 57 را با شاه سال 1315 که جوانی دیپلمه و تازه برگشته از سوئیس بود مقایسه کرده است. همانطور که می‌دانیم شاه بعدها به دانشکده افسری رفت و حتی دوره خلبانی گذراند و از آنجا فارغ التحصیل شد و به چند زبان خارجی هم مسلط بود اما برای سروش، شاه همان شاه 19 ساله تازه برگشته از سوئیس است.

اما چیزی که بیشتر ذهن من را درگیر کرده است اعتقاد قلبی شخصی کسی مثل سروش به این است که گذراندن دروس حوزوی به معنی این است که شخص واجد علم و کمالاتی شده  که می‌تواند حضور او را در جایگاه رهبری توجیه کند.

شاید در عهد قاجار و قبل تر از آن که بی‌سوادی عمومیت داشت، آنها که به حوزه می‌رفتند و صرف و نحو و علم حدیث و کلام و منطق و فلسفه اسلامی می‌خواندند انسانهای عالمی به حساب می آمدند و مجتهدین نیز علامه دهر محسوب می‌شدند، اما در قرن بیست و یکم، کسی با تحصیلات و دانش حوزوی را عالم  خطاب کردن، بیشتر شبیه شوخی ست. اینکه در میان انبوهی از آثار پیشینیان در حوزه دین پژوهش کنی در نهایت تو را یک پژوهشگر دینی می‌کند که می‌توانی در رشته ای مرتبط با تاریخ ادیان در دانشگاه تدریس کنی. اما پژوهش در دین به قصد به روز کردن آن، به قصد کشف حقایق بیشتر و اضافه کردن شاخ و برگ به آن، به قصد تئوریزه کردن آن و به قصد رفع شبهات از آن هرچه باشد اسمش علم نیست. «ایمان» موتور محرکه یک عالم دینی ست نه «ذهن کنجکاو و یا انتقادی». از نظر عالم دینی یک حقیقت مطلق وجود دارد در این جهان که او وظیفه دارد این حقیقت مطلق و البته مقدس را تشریح و تبیین و اثبات کند. برای این کار هم البته باید به ابزارهایی مجهز شود که دست بر قضا این ابزارها را هم اگر لازم باشد خود باید بسازد. علوم نقلی که تکلیفش مشخص است و علوم عقلی و فلسفه و منطق اسلامی هم باید به شکلی چهارچوبش تعریف و مهار شود که کمربسته و در خدمت تائید، توجیه و تفسیر آن حقیقت مطلق باشد. (دکتر سروش البته در اینجا نقد دارد به حوزه که چرا فقه ما قرآن را ول کرده و روایات را منبع اصلی خود قرار داده است!)

به هر حال این نوع از سواد و علم که تحسین آقای سروش را برانگیخته اگر به علما و دانشمندان در کل تاریخ تسری پیدا کرده بود امروز هنوز در دانشگاهها "کیمیا" تدریس می‌شد و دانشمندان هنوز مومنانه در حال آزمایش و خطا برای تبدیل فلزات مختلف به طلا بودند و در کتابخانه های دانشگاههای بزرگ جهان خروارها سند و مدرک و تحقیق و پژوهش بی ارزش درباره این علم بی حاصل و یا مسطح بودن زمین وجود داشت.

دانشمندان و عالمان حقیقی خود را از شر مقدسات و مهملات و شبه علم رها کردند و مرزهای علم و توانایی بشر را گسترش دادند. در حالی که علمای اسلام استوار و پابرجا بر روی همان باورهایی که از پیامبرشان به آنها به ارث رسیده بود، برج و بارو ساختند و در آن نشستند و امروز عبدالکریم سروش که قطعا نه به کیمیا اعتقاد دارد و نه به مسطح بودن زمین، برای یکی از ساکنین چنین عمارت مزخرفی (مزخرف به معنای واقعی کلمه) زبان به تحسین می‌گشاید.

البته لازم به ذکر است که صحبتهای سروش به هیچ وجه در تعریف و تمجید از خمینی و عملکرد او نیست و اتفاقا برعکس در نقد خمینی ست. اما در آن نیمه پری که از خمینی تصویر می‌کند تا نقد خود را منصفانه جلوه بدهد دقیقا نیمه خالی خود را در معرض نمایش قرار می‌دهد.

سروش در پایان صحبتهایش فراموش نمی‌کند که ضمن اشاره به روشن نبودن آینده از همه بخواهد با «دعا و توسل» از خدا بخواهند راهی برای خروج از وضعیت نابسامان موجود پیدا شود. به هر حال نقد یک «روشنفکر دینی» به یک «عالم دینی» احتمالا پایانی بهتر از این هم نباید داشته باشد.

 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

عکس

خرید نوروزی در بازار بزرگ تهران

۱۲ اسفند ۱۳۹۷
ایران وایر
خرید نوروزی در بازار بزرگ تهران