کسری نوری دانشجوی ارشد حقوق بشر از دانشگاه تهران و از مدیران وبسایت مجذوبان نور است که هم اکنون در زندان فشافویه زندانی است. این فعال حقوق درویشان گنابادی سحرگاه یکم اسفند مورد هجوم نیروهای لباسشخصی قرار گرفت و سپس با گذراندن یک دوره بازجویی در بازداشتگاه اطلاعات به زندان تهران بزرگ (فشافویه) منتقل شد.
او که بارها از حضور در دادگاه به دلیل توهین به عقاید درویشان گنابادی و محرومیت آنان از حقوق اولیه قانونی خودداری کرده بود؛سرانجام با حکم غیابی قاضی احمدزاده؛ رئیس شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به تحمل ۱۲ سال حبس تعزیری، ۷۴ ضربه شلاق،۲ سال تبعید به ثلاث باباجانی، ۲ سال ممنوعالخروجی و ۲ سال محرومیت از عضویت در گروهها و احزاب و دستهجات سیاسی و اجتماعی و فعالیت رسانهای محکوم شد.
این دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق بشر پیشتر، از سال ۱۳۹۰ تا میانهی ۱۳۹۴ نیز به دلیل فعالیت رسانهای برای درویشان گنابادی یک دوره حبس در زندانهای پلاک ۱۰۰شیراز، زندان عادلآباد شیراز و زندان اوین تهران را گذرانده بود. او بصورت اختصاصی، یادداشتهایی را برای انتشار در اختیار ایران وایر قرار داده است. آنچه در ادامه میخوانید،دومین یادداشت اوست.
نترسیم تا به سرمان نیاید
با این پرسش آغاز میکنم که ترس از چه چیزی؟ غرض از ترس در این سوال، ترسهای اجتماعی مشترک ماست. ترس از فقر، بیکاری، بیخانمانی، طرد شدن و دیگر ترسهایی که امروز برای همهی ما آشنا است. زیرا به یکی یا همهی مصائب موضوع ترسمان مبتلا نشده باشیم، دچار شدن به آنها را نزدیک میبینیم. در این یادداشت در پی این نیستم تا ساده انگارانه، ترس را تخطئه کنم. بلکه قصد دارم با بازشناسی آن، محل مناسباش را در جان خود و جامعه بیابم. تا نه به عنوان عاملی بر فرایند تسلیم شدگی،که به منزلهی هشداری برای واکنشی جمعی درست و به موقع عمل کند.
ترسهای مشترک ما در مواجهه با نظامی ناکارآمد، فاسد و مستبد، اگر واجد آگاهی نگردد به بازتولید بیاعتمادی عمومی؛ به انفعال و تسلیمشدگی جامعه در مقابل سرنوشتی فلاکت بار، خواهد انجامید.
ترسهای مشترک ما، که بر بستر استبداد منتج به نامشروعی و بی ثباتی نظام سیاسی، راه را برای تخریب نهادهای محدود کنندهی قدرت گشود؛ تا اکنون به جای اقتدار مبتنی بر قانونمندی و پاسخگویی؛ با خشونتی عریان رو به رو باشیم، بدل به وحشتی شد که، مارا در باتلاقی از فقر و فلاکت غرق ساخته است.
اگر اندکی به چرخه ی ترسیدن اجتماعیمان دقیق شویم، میتوان این ضرب المثل رایج را به دیدهی تایید نگریست که، از هر چه بترسیم به سرمان خواهد آمد. در واقع ترس مشترک ما در برابر استبداد در نهایت، سرنوشتی محتوم از نگون بختی را برای ما رقم خواهد زد.
و اگر به معنای حاصل از آن تامل کنیم در خواهیم یافت که، اگر نترسیم به سرمان نخواهد آمد و یا اگر نترسیده بودیم به سرمان نمیآمد. حال که به آن مبتلا گشتهایم، دیگر ترس محلی از اعراب ندارد.
ترسیدن ما چون که هم از بیم بلا بود
اکنون ز چه ترسیم که در عین بلاییم
میدانیم که شهامت، فقدان ترس نیست. بلکه به معنای شناخت ترس و مقاومت در برابر وحشتی است که مارا فلج خواهد کرد. ترس اگر با دور اندیشی و پایان بینی همراه باشد، میتواند به منزله ی هشداری عمل کند که میتواند مارا از خطری قریب الوقوع آگاه سازد. و موجب واکنشی صحیح و به هنگام در وقت خبر - به جای انفعال و بیخبری- خواهد شد. به عبارت دیگر، ترس اگر موجب آگاهی باشد ما را بر آن میسازد تا با مدیریت وحشت، در برابر ویرانی و نابودی بایستیم. در آن صورت دیگر ترسهایمان در برابر ان موضوعیت نخواهد داشت.
احراز بحران قریب امروز، هشدار لزوم واکنشی جمعی را میدهد که با درک حقانیت ذاتیمان در تعیین سرنوشت خویش، گامهای ما را در راهی که ترس آنرا لرزان میکند استوار میسازد. عمدهی ساز و کارهای سرکوب گرایانه مبتنی بر همین ترسهای مشترک در ایجاد خفقان، کارکرد مییابد. ایجاد ترس از آینده که با تصویر ویرانی وطن از سوی حکومت بر مردم نقش میشود؛ نه در پی هشداری برای مقابله با ویرانی که در پی ایجاد وحشتی است که تن دادن به وضع موجود را در جامعه موجب میشود. وقتی که از اثر ترسهای مشترک ما برای ایجاد خفقان به واسطهی مواجهه جامعه با موضوع ترسهایش کاسته میشود، همچون خیل پرشمار مردمی که به علت فرو رفتنشان در فقر دیگر از اثر بازدارنده و انفعالی ترس از فقر بر آنها کاسته شده است.
حکومت برای بقای خویش به ایجاد وحشت از آینده، در کنار دیگر ساز و کارهای سرکوب گرانهاش اتکا میکند. تا نه تنها جامعه را به سکوت وا دارد؛ که به این دست آویز کسانی را که معترض به وضع موجود بوده و در برابر آن ایستادگی کردهاند، با برچسب دشمن که در گفتمان کنونی حکومت ضدنظام، ضدانقلاب، اخلالگر و ازین دست نامیده میشود سرکوب کند.
سوریه سازی آیندهی ایران از درون حکومت، در واقع حاوی این پیام است که اگر جمهوری اسلامی بر شما حکومت نکند و ارباب و زعیم شما نباشد، آیندهی ایران این خواهد بود. و چه تلخ و مضحک است وقتی نظام سیاسی که خود علت و خود معلول ویرانی است بیم ویرانی درصورت سقوطاش را بدهد.
جامعهی ایران سوریه میشود و تهران حلب اگر مردم با تکیه بر حق و حقوق خویش و درک ضرورت امروز و فهم اشتراک مصائب و دریافتن پیوستگی فرد فرد آنان در پیکر ملت به بی عملی و انفعال خویش پایان ندهد. و این همان چیزی است که اگر بترسیم به سرمان خواهد آمد.
پ.ن : در این یادداشت به ترس های مشترکی پرداختیم که نظام سیاسی کنونی در تولید آن موثر است. اما آن نکته که شاید از نگاهمان محفوظ مانده باشد، نقش تعیین کنندهی ترس هیات حاکمه از مردم است. هر چند بخشی از ظلم و منازعهی حکومت با ملت ناشی از ترس وی از نابودیاش است.
اما بازیافتن قدرت و نیروی هم بستگی مردم در پیکر جامعه این امکان را خواهد داد تا ترس حکومت را بدل به وحشتی کند که موجب فلج شدگی آن خواهد شد. تاریخ انقلابها، سرشار از تکرار وحشت مستبدان است. در ایامی که درویشان و دیگر خانوادههای بازداشتی دی ماه 96 روبهروی اوین در تحصن بودند؛ شعاری سر داده شد که واجد چنین نگاهی بود : بترسید بترسید ما همه با هم هستیم.
مطالب مرتبط:
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر