این روزها صحبت از احتمال فروپاشی جمهوری اسلامی دیگر صحبت در گوشی توی صف و اتوبوس و یا بیت الغزل تحلیلگران برخی شبکه های ماهواره ای نیست و به برخی مقامات جمهوری اسلامی هم رسیده است. چند روز پیش حسن خمینی به صراحت از احتمال «واگذاری قدرت» سخن گفت و یا فائزه هاشمی از «فروپاشی محتوایی» نظام صحبت کرد و گفت در جمهوری اسلامی تنها فروپاشی فیزیکی هنوز اتفاق نیفتاده است. هرچه هست این روزها ظاهرا فروپاشی از رگ گردن به نظام نزدیکتر شده و همین مساله باعث شده که بسیاری نگران فردای براندازی و هزینه ها و تهدیدهایی باشند که در دوران گذار و تا زمان استقرار حکومت جدید متوجه کشور خواهد شد.
در فردای براندازی سپاه، بسیج و کسانی که چه از نظر معیشتی و چه از نظر فکری و عقیدتی وابسته به جمهوری اسلامی هستند به سه بخش تقسیم میشوند. یک بخش از موضع انفعال و تسلیم شرایط را میپذیرند و یا خانه نشین میشوند و یا به شیوه های مختلف سعی میکنند رنگ عوض کرده و جای پایی در حکومت جدید پیدا کنند. یک بخش با استفاده از منابعی که اندوخته و بخشی از آن را از کشور خارج کرده اند به کشورهای دیگر میروند و یا میشوند اپوزسیون خارج نشین حکومت جدید و یا به زندگی خود مشغول میشوند. بخشی دیگر اما همه سعی خود را میکنند که با روشهای مختلف و عمدتا خشونت آمیز از تثبیت نظام جدید جلوگیری کرده و با ایجاد هرج و مرج و تزریق ناامیدی، بدنه اصلی مردم را علیه حکومت موقت بشورانند. این دسته سوم با توجه به دسترسی شان به منابع اطلاعاتی، اسلحه و مواد منفجره به شدت خطرناکند و به نظر میرسد بزرگترین سختی و تهدید در دوران گذار باشند. اینها عمدتا در فردای براندازی که هرج و مرج نسبی بر کشور حاکم شده است میتوانند با سازماندهی خود به سرعت شبکه های مخفی خود را تشکیل دهند و ضربه هایی به مراتب سخت تر از ضربه هایی که مجاهدین به جمهوری اسلامی در سالهای ابتدایی انقلاب زدند به حکومت جدید بزنند. فراموش نکنیم که بیشتر اعضای مجاهدین بخشی از انقلابیون آموزش ندیده بودند که در جریان انقلاب مسلح شدند و با این حال توانستند بزرگترین چالش برای حکومت وقت شوند. به همین دلیل دوران گذار در فردای بعد از جمهوری اسلامی به نظر میرسد میتواند سخت ترین و خونین ترین دوران گذار در تاریخ تغییر و تحولهای حکومتی غیرمسالمت آمیز در جهان باشد.
اما اینجا یک عامل هست که میتواند شرایط را تغییر دهد و آن این است که طرفداران جمهوری اسلامی که حاضرند برای حفط جمهوری اسلامی و بازگرداندن ولایت فقیه و نظام اسلامی دست از جان بشویند و مثلا عملیاتهای تروریستی و نظامی با ریسک بالا انجام دهند بسیار اندکند. چهل سال حکومت مافیایی، باند بازی و فساد گسترده اقتصادی باعث شده که درصد بالایی از آنها که سربند جانم فدای رهبر میبندند همانهایی باشند که کنار سفره انقلاب پروار شده و در ناز و نعمت زندگی میکنند و به نوعی قربان بند کیف رهبرند! بدنه اصلی و نیروی کف خیابانی مدافع جمهوری اسلامی هم آنهایی هستند که (به ویژه در مناطق محروم) به خاطر فقر و بحران بیکاری به کسوت نیروهای امنیتی درآمدهاند. در یک نظام دیکتاتوری مثل جمهوری اسلامی که نه کشاورز کشت و کار درست و حسابی دارد و نه اقتصاد و صنعت آن میتواند پاسخگوی نیاز کار مردمانش باشد، تنها جایی که آغوشش همیشه به روی آدمهای درمانده باز است بازوی سرکوبگر و نظامی حکومت است. سوال اینجاست کسی که از سر فقر و برای تامین زندگی اش جذب بسیج و سپاه شده، حاضر است در فردای براندازی زندگی اش را فدای ایفای چنین نقشی نماید؟ پاسخ خیر است چرا که اگر اینطور بود برای جنگ سوریه و دفاع از حرم گردان های فاطمیون و سربازهای اجیر شده دیگر کشورها را راهی سوریه نمیکردند. آن هم در شرایطی که پروژه «دفاع از حرم» و ماهیت جنگ در سوریه و عراق به شکلی بود که جذابیت بالایی برای نیروی داوطلب ایرانی داشت. چرا که ماموریت در آنجا قبل از اینکه ماموریت جنگی باشد، برای بسیاری هم زیارت بود و هم نوعی رزومه و تضمین آینده. آن هم همراه با تجربه ای هیجان انگیز از حضور احتمالی در عملیاتهای جنگی با ریسک پائین!
جنگیدن با عقبه و پشتیبانی نظامی چند کشور، علیه یک عده تروریست داعشی بیشتر حس نوعی شکار را برای هر داوطلب رزم تداعی میکند تا یک نبرد پرخطر و با ریسک بالا. در جاهایی هم که نیاز به درگیری مستقیم و نزدیک بود انقدر جمهوری اسلامی از بابت نیروی جنگی موثر در مضیقه بود که ننگ اجیر کردن سربازهای خارجی را در ازای دریافت پول و یا دادن وعده اقامت به پیشانی خود زد.
فراموش نمیکنیم که در اوج روزهای اعتراضات هشتاد و هشت هم که کار بالا گرفته بود و حضور در خیابان برای سرکوب مردم نیاز به شدت عمل داشت و ریسک آن وجود داشت که واکنش متقابل و خشن از سوی معترضین را به دنبال داشته باشد، بخشی از عملیات سرکوب به نیروهای لبنانی سپرده شد چراکه به کارآمدی و انگیزه بسیجیان و نیروهای امنیتی داخلی برای یک درگیری تمام عیار و احتمالا خونین در چنان شرایطی اعتبار و اعتمادی نبود.
در چنین شرایطی فردای براندازی جمهوری اسلامی در ایران را میتوان با فردای فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی مقایسه کرد و دوران گذار گرچه چالشها و تهدیدهای خاص خودش را به همراه دارد اما به هیچ وجه به شکلی نیست که کشور درگیر جنگ داخلی بین ولایتخواهان و طرفداران جمهوری اسلامی با آزادیخواهان شود. شاید بزرگترین چالش دوران گذار کنترل خشمها و عقده های فروخورده مردمی باشد که سالها تحت ظلم و تبعیض و فقر زندگی کرده اند. اینکه در غیاب یک سیستم امنیتی مستقر و کارآمد در این دوره چطور میشود جلوی هرج و مرج و انتقامجویی و غارتهای مقطعی را گرفت و هزینه های دوران گذار را به حداقل رساند؟
به هر حال پیش بینی شرایط در صورت سقوط جمهوری اسلامی چندان آسان نیست و پارامترهای تاثیر گذار در دوران گذار آنقدر متنوع است که از امروز نمیتوان تصویر شفاف و دقیقی از دوران گذار ارائه نمود. اما چیزی که قطعی ست و تصویر شفافی از آن میتوان از همین امروز مشاهده کرد وضعیت اسفبار و جبران ناپذیری ست که در صورت بقای جمهوری اسلامی در انتظار این سرزمین است.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر