بعد از درگذشت دو طنزپرداز برجسته یعنی علیرضا رضایی و ابولفضل زرویی نصرآباد برما معلوم شد که گلچین روزگار زده است به خرمن طنز مملکت و ظاهرا تا تهش را هم در نیاورد بی خیال نمیشود. برای همین لازم دانستم که چند خطی به عنوان وصیتنامه بنویسم که هروقت عزرائیل آمد و گفت بپوش بریم بنده خدا را معطل نکنم.
اول از همه اینکه درسته مرحوم ملحد و بی دین و ایمان بود اما حتما توی مراسم ختم و خاکسپاری قرآن پخش بشه. فکر نکنین حالا بنده در زندگی آدم کول و باحالی بودم و بخواین به جای قرآن، توی مراسمم موزیکی، هایده ای، شکیرایی چیزی بذارین. با این کارها فقط نکیر و منکر رو اون پائین جری تر میکنین! به هر حال کار از محکم کاری عیب نمیکنه و یکهو دیدی هرچی این آخوندا گفته بودن شوخی شوخی راست بود. اونوقت دیگه من اون پائین دستم به جایی بند نیست که خبرتون کنم. اینه که شما علی الحساب قرآن رو سر قبرم حتما بخونین، فاتحه هم یادتون نره، خیرات و مبرات هم برام بدین. اینجوری اگه من اون ور گیر افتاده بودم و داشتن به پاس یک عمر الحاد و بی دینی چوبی چماقی چیزی توی ماتحت روحم میکردن، لااقل این چیزا که شما از دنیا دارین برام حواله میکنین ممکنه باعث بشه سر چوبه رو یه کم چرب کنن. مرسی.
اینکه هر وقت طنزنویس و کمدینی میمیرد در مراسمش میگویند مرحوم دوست نداشت کسی در مراسمش گریه کند رو بریزید دور. هرکی این حرف رو زد بعد که مرد برین سر قبرش قاه قاه بخندین. این مرحوم الان که خودش هنوز زنده ست از تصور مرگ خودش چنان بغض کرده که الهی بمیرم براش! واقعا دردناکه. اینکه توی مراسم ختم بخواین پوکر فیس و بی تفاوت یه گوشه بشینین یا بدتر از اون بخواین مسخره بازی در بیارین و هره کره کنین شخصیت و شعور خودتون زیر سوال میره! از ما گفتن بود. پیشنهاد میکنم دو سه تا طنز نویس همچین استخوندار وسط مجلس بلند شن توی سر و کله خودشون بزنن و یه مقدار مجلس رو گرم کنن. آدم مگه چندبار میمیره؟ دیگه سفارش نکنما. هرچی بزنین به سر خودتون زدین!
بعد از مرگم همیشه این احتمال را هم مطرح کنید که شاید جمهوری اسلامی بی ناموس، من را کشته باشد.از نظر منطقی هم هیچ دلیلی وجود ندارد که یک طنزنویس سیکس پک که نه سیگار میکشد و نه مشروب میخورد به مرگ طبیعی بمیرد. اگر دیگر هیچ اثر و نشانه ای از دخالت خارجی در مرگ من وجود نداشت حتما بگوئید به خاطر عشق به وطن دق مرگ شد! به هر حال "مرگ چنین خواجه نه کاری ست خُرد". یک چیزی را هم تا یادم نرفته بگویم. ممکن است بعد از مرگ عده ای با کنار زدن کفن بخواهند در مورد سیکس پک های ادعایی من راستی آزمایی کنند. اینها را با چوب از دور و بر من دور کنید. البته این را هم بدانید همیشه جسد بعد از مرگ از ناحیه شکم مقداری باد میکند و این ربطی به سیکس پک بودن یا نبودن مرحوم ندارد.
خواهشاً، لطفاً، التماساً بچه ریزه هاتون رو توی مراسم نیارین. کلا من آلرژی دارم به بچه و تا وقتی زنده بودم به اندازه کافی از دست عکس بچه هاتون توی فیسبوک و اینستاگرام و این ور اون ور کشیدم. چیه آخه بچه؟ ولی سگ و گربه دوست دارم. هرکی داره میتونه بیاره. فقط حواستون باشه سگتون قبلا دستشویی ش رو رفته باشه. همین مونده توی مراسم خاکسپاری سگ تون بیاد برینه به قبر من! اصلا آقا جان نخواستم... سگ و گربه و جک و جونور هرچی دارین بذارین خونه. حالا من بگم. خودتون عقل دارین! توی مراسم خاکسپاری کدوم آدم عاقلی حیوون خونگیش رو برمیداره میاره بالا سر میّت؟؟
یک تعدادی هم هستند که توی فضای مجازی من بلاک شون کردم. اینها رو لیستشون رو بعدا میدم بیرون و حق ندارن سر قبرم بیان. یه عده دیگه ای هم هستن که توی رو در بایستی روم نشده بلاکشون کنم ولی در تمام طول زندگی روی مخ من بودن. اینا هم حق ندارن از صد متری محل خاکسپاری من جلوتر بیان. میخوان توی مراسم شرکت کنن از همون دور فاتحه شون رو بفرستن و سریع برن! اینکه شراگیم رفیقمون بود و دوست نزدیکمون بود و چه میدونم براش عکس نود میفرستادیم و باهاش عکس چیک تو چیک داریم و اینا رو اگر مرد/زن هستن الان منتشر کنن که خودم بزنم تو دهنشون!
اگر من در سرزمین ترکیه مُردم اجازه ندهید ترکها من را هم مثل مولانای عزیزمان مصادره کنند. تجربه نشان داده اینها همه فکر و ذکرشان جلب توریست است و سریع دو تا مناره سر قبر آدم میسازند و بلیط میفروشند. من یک ایرانی هستم و همیشه هم یک ایرانی خواهم ماند. البته خداوکیلی جسدم را فعلا نفرستید ایران. این جماعت ارزشی بیکارند و مرده ی معاند هم ببینند هفته ای یک بار با بیل و کلنگ میروند سراغش! در زندگی به اندازه کافی از دست اینها در به در بوده ام. بعد از مرگ دیگر حوصله گور به گور شدن را ندارم. همین ترکیه خاکم کنید. فقط اگر نتوانستید جلوی ترکها را بگیرید و برایم گنبد و بارگاه ساختند و بلیط فروختند، حتما بیست درصد از عواید فروش بلیط زیارتگاه من باید به همسرم پرداخت شود.
در صورت وفات مشکوک در ترکیه البته یک تشکر ویژه هم باید از همه سازمانها، بنیادها، انجمن های فرهنگی، هنری، حقوق بشری، افراد حقیقی و حقوقی فعال در زمینه حقوق روزنامه نگاران و پناهندگان نیز باید بکنم که با پیغامهای امیدبخش و سرشار از مهر و محبت خود در تمام این سالها حامی روحی من در سرزمین ترکیه بودند. بالاخره آنها برخی بر حسب وظیفه و برخی به خاطر انساندوستی همه ی تلاش خود را کردند که من به کشور سومی بروم که کمتر دم چک نظام مقدس جمهوری اسلامی باشم. منتهی مشکل از خود من بود که اینجا جوری به گِل نشستم که امکان انتقالم به جای دیگری فراهم نشد. همگی خسته نباشند!
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر