محمد تنگستانی
روزی که «برناردو برتولوچی»، کارگردان و فیلم نامهنویس نام دار سینمای جهان درگذشت، این خبر تیتر رسانههای جهان شد. او که در سال ۱۹۴۱ در ایتالیا زاده شده بود، پس از مدتها مبارزه با سرطان، در سن ۷۷ سالگی در رم درگذشت. این فیلمساز پرآوازه که در کارنامه خود ساخت فیلمهایی مانند «رویا پردازان»، «بودای کوچک» و «آخرین تانگو در پاریس» را داشت، برای فیلم «آخرین امپراتور»، جایزه اسکار را که یکی از جوایز معتبر سینمای جهان به شمار می رود، گرفت.
برناردو برتولوچی نویسندگی را از ۱۵ سالگی شروع کرد و دوستی نزدیک «پیر پائولو پازولینی»، شاعر و کارگردان تاثیرگذار ایتالیایی با پدرش سبب شد از نوجوانی با ادبیات و سینما به شکلی حرفهای آشنا شود. برتولوچی در نوجوانی اولین تجربه سینمایی خود را به عنوان دستیار پازولینی در فیلم «آکاتونه» تجربه کرد.
او در اولین کارهایش تحت تأثیر موج نو سینمای فرانسه و آثار فیلم سازانی مانند «ژان لوک گدار» و «فرانسوا تروفو» بود. فیلم «آخرین تانگو در پاریس» برتولوچی که «مارلون براندو» در آن ایفای نقش کرده است، در زمانه خودش به خاطر صحنههایی جنسی، در برخی از کشورها ممنوع اعلام شد.
او به علت دوستی و علاقهاش به سینمای «ابراهیم گلستان» و آشنایی که با «فروغ فرخزاد» داشت، تحولات فکری سینماگران ایرانی را در دهههای گذشته دنبال میکرد. «فرزانه میلانی» در کتاب «زندگینامه ادبی همراه با نامههای چاپ نشده فروغ فرخزاد» که چند سال پیش منتشر کرده، از زبان فروغ به این علاقه و دوستی اشاره کرده است.
سال ۱۳۸۹، در اعتراض به محکومیت شش سال زندان و ۲۰ سال محرومیت «جعفر پناهی» و «محمد رسول اف» از فیلم سازی در ایران، برتولوچی در مراسمی در شهر رم با دست بند سبز که نشانه حمایت از «جنش سبز» ایران بود، حضور پیدا کرد.
برناردو برتولوچی سال ۱۹۶۶ برای ساخت یک فیلم از استخراج نفت توسط ایتالیاییها به ایران سفری میکند و به خانه ابراهیم گلستان و فروغ فرخزاد میرود. از این سفر و آن دیدار در ایران، سالها پیش ابراهیم گلستان در گفتوگوهای اسکایپی که داشتیم، برایم گفته بود. به همین خاطر بعد از انتشار خبر درگذشت این سینماگر، با کارگردان، داستاننویس، مترجم، روزنامهنگار و عکاس ایرانی، «ابراهیم گلستان» تماس گرفتم.
ابراهیم گلستان در سال ۱۳۴۰ برای فیلم «یک آتش»،اولین جایزهٔ بینالمللی برای سینمای ایرانی را دریافت کرد. وقتی به آقای گلستان گفتم میخواهم در مورد سینمای برتولوچی صحبت کنیم، لبخندی زد و گفت: «خب، چرا با خودش تماس نگرفتی؟!» گفتم امروز صبح در گذشت.
گفت: «برناردو مرد!؟ چه قدر پَکَرَم کردی.»
این فیلمساز و نویسنده نامدار ایرانیِ ساکن انگلستان گفت:
«برناردو پسر خوبی بود. برخلاف این که میگویند میهمان من بوده، نه، میهمان من نبود. برای ساخت یک فیلم ایتالیایی در مورد نفت آمده و گفته بود دوست دارد من را هم ببیند. به دیدن من آمد. فروغ هنوز زنده بود که برتولوچی به خانه ما آمد... چه قدر پکر شدم؛ چارهای نیست، مرگ است دیگر...»
او ادامه می دهد:« سالها بعد من را دعوت کرده بودند که بروم فستیوال فیلم "پزارو" را اداره کنم. نه تنها من بلکه آرتیست زن فیلمم، یعنی خانم "تاجی احمدی" و آرتیست مرد آن به نام "زکریا هاشمی" را هم دعوت کرده بودند. البته شوهر خانم احمدی گفت بگو من را هم دعوت کنند وگرنه نمیگذارم همسرم بیایید! من هم گفتم نمیگویم اما خواستی، خودم هزینه سفرت را میدهم.
این که من را دعوت کرده بودند، چند علت داشت؛ یکی از علتهایش این بود که چند تا از فیلمهای من هر سال جایزه برده بودند. علت دیگرش این بود؛ کسی از پیزارو وکیل مجلس شده بود. این وکیل در پارلمان انتخاب شد تا وکیل توریست ایتالیا بشود. این شخص شهر خودش را انتخاب کرد که مرکز فستیوال فیلم پیزارو بشود. دیدند اگر کسی را بخواهند از اروپای شرقی انتخاب بکنند ]تا فستیوال را اداره کند[، این طرفیها، فرانسه و امریکا مخالفت خواهند کرد و اگر از آن طرفیها بخواهند انتخاب بکنند، روسها مخالفت میکنند. برای همین من را انتخاب کردند. من هم از همان اول گفتم برای این کار نمیآیم. آن جا بود که با برتولوچی برخورد کردیم. فیلم "خشتوآینه" را دیده و خوشش آمده بود. همان سال بود که با هم آشنا شدیم. سال بعد هم که فیلم "خانه سیاه است" فروغ آماده شد، پیشنهاد کردم فروغ را دعوت بکنند و فیلمش را نشان بدهند و فروغ هم رفت فستیوال. فیلم هم فیلم فوقالعادهای هست و همه طرف دار فیلم شدند. برتولوچی هم همان وقت با فروغ آشنا شد. از قبل فروغ را نمیشناخت. بعد هم که آمد تهران، بیش تر یا خانه من بود و یا خانه فروغ بود.»
کارگردان فیلم خشت و آینه، ابراهیم گلستان که داستانها و فیلمهایش بخشی از هنر ماندگار ایران است، در خصوص سینمای برتولوچی میگوید:
«فیلمِ درست، فیلمِ درست است. فیلم درست پرگویی و چاخانگویی و حرفزدنهای عجیب و غریب و این چیزها ندارد. برناردو فیلم درست میساخت. سینمای او شعارهای جاودانه و ابرمردی و از این بازیها ندارد. کار درست، کار درست است. سینمای برتولوچی از همان اولش کارش درست بود. هرکس میخواهد کار درستی در هنر انجام بدهد، باید در مورد آدم حرف بزند. با ادا و اصول و چرت و پرت هنر به وجود نمیآید. سینمای برتولوچی خالی از این اداها بود. متفکر بود. پدرش هم متفکر بود. در یک خانواده متفکربه دنیا آمده بود و ذهنیت متفکر پیدا کرده بود. آدم خیلی خیلی درستی هم بود. همه آرتیستها بر جهان و اطراف خودشان تاثیر میگذارند. بعضیها تاثیر زیاد میگذارند، بعضیها کم و تعدادی تاثیر بد میگذارند. هر کس کاری کرده باشد و مردم خوش شان آمده باشد، یعنی تاثیر گذاشته است. برناردو از همان زمان جوان روشن فکر و خوبی بود. روشن فکر هم نه به معنی ایرانی که شعارهای چرت و پرت بدهد. درست فکر میکرد. مرتب و تمیز فکر میکرد. امکان دارد شما با هدف غلطی درست فکر کنید و یا برعکس، با هدفی درست، فکری غلط داشته باشید. برناردو درست و به جا فکر میکرد. »
اضافه می کند: «ما بنگاه جمعآوری آرا نیستیم که خبری از تاثیر یک آرتیست بر مردم داشته باشیم. شما خودتان شاعر هستید، به شعرهایی که مثلا نزدیکان و آشنایان من گفتهاند فکر کنید؛ مثلا این روزها به "اخوان ثالث" فحش میدهند و در عوض میگویند "شاملو" ۱۴ زبان میدانست. در حالی که اصلا شاملو همان زبان فارسی را هم نمیدانست. سعدی میگوید دوست میدارم من این نالیدن جان سوز را تا به هر نحوی که باشد بگذرانم روز را . بعد به من نقد کرده بود که چرا میگویم "دوست میدارم". شاملو حتی مساله فعل استمراری در مغزش نمیآمد، بعد همه میگویند ۱۴ زبان میدانست و تاثیر گذاشته است. حالا من بگویم تاثیر نداشته و اگر داشته، بد بوده است، به کسی ربطی ندارد. ما نمیتوانیم نسبت به تاثیر افراد بر جامعه خودشان رای بدهیم. این که برتولوچی تاثیر گذاشته است را نمیشود آمار داد. هر کسی کار خوبی کرده باشد، خب میگوییم بهبه کار خوبی کرده است. اگر هم حسود باشیم، وقتی کسی کار خوبی میکند، میگوییم اَه اَه عجب فیلم بدی ساخته است.»
برخلاف اغلب منتقدان هنری، به باور من علت موفقیت برناردو برتولوچی، شناخت و تکیهاش به ادبیات و فرم در ساختمان داستان و شعر بوده است. اغلب فیلمهای ساخته شده توسط این کارگردان ایتالیایی با پشتوانه فیلمنامههایی با اهمیت از لحاظ ادبی و فلسفه فکری بودهاند. در زمانهای که شعار مرزهای فکری و فلسفی را تحتالشعاع قرار داده بود، برناردو برتولوچی با نگاهی فرویدی به انسان، به او بعدی فکری و فلسفی بخشید و یادآوری کرد که اندیشه محوریت لذت است. با چموشی زیرکانهای حتی در اروتیکترین و عاطفیترین سکانسهایش، به انسان خویشتن داری نهانی را یادآوری می کرد.
ـ اتفاقا اصلا چموش نبود. هرکسی که فکر دارد، باید در عرصه هنری از فکرش دفاع کند. کسی که درست فکر کردن را یاد گرفته باشد و فکر درست داشته باشد، به فکر خودش پایبند است. برتولوچی هم این طور بود. یک وقتی من را برای فستیوالی در رم دعوت کرده بودند و من به آن جا رفتم. برتولوچی هم آن جا بود. آن زمان پازولینی مرده بود. بر خلاف این که خیلیها میگویند برتولوچی مدیون پازولینی بود، من میگویم نه. پازولینی آدم خوش فکری بود و دردهای شخصی خودش را داشت. برناردو به پازولینی علاقهمند بود اما من هیچ فکر نمیکنم کوچکتر یا پایینتر از پازولینی بود. دنبال حرفهای روزنامهها هم نیستم. در هر مملکتی امثال آدمهای پرگو و پرتگو فراوان هستند. خب، آدمهایی که فهمیده هستند، به حرفهای این پرتگوها گوش نمیکنند. بچههایی که تازه وارد میدان میشوند، این حرفها را میشنوند و با این حرفها بزرگ میشوند و این حرفها را جزو آداب فکری خودشان تلقی میکنند چون چیز دیگری نشنیده و نخواندهاند. حتی وقتی بزرگ هم میشوند، باز همان حرفها را تکرار میکنند. خب، تکلیف جهان با این آدمها مشخص است. همین الان شما به فلان رسانه نگاه کنید، نوشته است "آپشن" این مدل از فلان ماشین اینگونه است. در تمام زبان فارسی ما آپشن نداریم. بعد یک آدمی در بلوچستان میخواند که فلان رسانه نوشته است آپشن. اصلا هم نمیداند معنی آن چیست اما از آن به بعد شروع میکند به استفاده از این کلمه؛ مثلا "مرسی" و "توالت" را به کار میبریم بدون این که بدانیم درست است یا غلط. بعد از گذشت زمان اینها را باور میکنیم که فارسی هستند. مثلا الان در همان سیستان بلوچستان اگر کسی میخواهد برود خلا و مستراح، میگوید میخواهم بروم توالت یا "آبریز همگانی". فکر هم میکند شیک و درست است. بعد اگر به او بگویید بنویس توالت، نمیداند چه طور به فرانسوی مینویسند. این کار غلط است. برتولوچی این غلط بودنها را در هنرش گوشزد میکرد. میگفت شعار بد است و خودش هم شعار نمیداد. اسم این که چموش بودن نیست.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر