محمد تنگستانی
بخش اول
در بخشی از پروژه جدید ایرانوایر «ایران فقط تهران نیست» قصد داریم با کمک شما هنرمندان ساکن شهرستان و روستاهای سراسر ایران را معرفی و با آنها گفتوگو کنیم. در این پروژه اولویت ما هنرمندانی است که یا در رسانههای غیرمستقل ایران سانسور شدهاند و یا به دلیل «شهرستانی» بودن به آنها اهمیت داده نشده است. در بخش اول این پروژه ما به سراغ هنرمندان استانهای خوزستان، اصفهان و خراسان خواهیم رفت. برای معرفی هنرمندانی که در شهرستان و یا روستای شما زندگی و فعالیت میکنند میتوانید با info@iranwire.com با ما در تماس باشید. همانطور که در معرفی این پروژه نوشتهایم در حال حاضر به معرفی هنرمندان سه استان میپردازیم. از روزی که شروع به انتشار این پروژه کردهایم برخی از شهرها و استانهایی دیگر پیام دادهاند که تمایل دارند در این پروژه مشارکت کنند و ما بعد از تشکر، برایشان نوشتهایم که در آینده حتما منتظر آنها خواهیم بود. اما«مهسا» با توجه به سن کم، هفده سال، خوب نوشته بود به همین دلیل نتوانستیم منتشر نکنیم.
«مهسا» در معرفی خود میگوید:
من «مهسا» متولد ۱۳۷۹ زادهٔ استان ایلام شهرستان «آبدانان» هستم. در حال حاضر دانشآموز رشتهٔ ریاضی هستم. آبدانان شهرستانی کوچک است که هیچکس برای کسی غریبه نیست و همه یکدیگر را میشناسند و مملو از کسانیست که برای حقوق یک میلیون تومانی از طرف دولت فاسد ایران همشهریان خود را میفروشند. در شهرستان من گفتوگو، نوشتن و اعتراض نتیجهای جز مهره سکوت بر دهان ندارد. مردم به سهم خودشان جدا از برخوردهای نیروی انتظامی و بسیج مهر سکوت بر دهانت میزنند. هر وقت در مدرسه اعتراض میکنم به هرچیزی مثلا به حجابی که باید به اجبار رعایت کنم مسخرهام میکنند خود همکلاسیهایم میخواهند ساکت باشم. یک بار مسئول بسیج مدرسه به خاطر اعتراضاتم خطاب به من گفت: «مگر تو عضو داعش هستی که این حرفها میزنی». یک بار به اجبار از طرف مدرسه به نمایشگاهی که بسیج شهر راهاندازی کرده بود رفتیم ورودی نمایشگاه پرچم آمریکا و اسرائیل را روی زمین گذاشته بودند تا از روی آن عبور کنیم. من از کنار پرچم گذشتم و به خودم اجازه توهین به یک ملت را ندادم. چند روز بعد فرمانده بسیج محلهمان به همراه یک سرباز به مدرسه ما آمد میخواستند من را به دلیل پا نگذاشتن روی پرچم آمریکا و اسرائیل به مرکز اصلی سپاه ببرند که مدیر مدرسه و تعدادی از معلمهایم پادرمیانی کردند اما در جمع دوستانم آن فرمانده بسیج تا میتوانست به من توهین کرد. بهمن ماه سال گذشته در راهپیمایی ۲۲ بهمن شرکت نکردم و انضباطم یازده شد. در حالی که همان مدیر در امتحانات به فرزندش پاسخ سوالات را در جلسه امتحان میداد. اگر «انشاء» نویسی یک ژانر ادبی محسوب بشود من یک «انشاء» نویس هستم و زنگهای انشاء نوشتههای اعتراضیام را برای همکلاسیهای بیخیالم میخوانم و تنها واکنش آنها خندیدن است. از طبقه پایین و فقیر جامعه هستم و تنها دلیلیش فساد در حکومت است. پدرم دستفروش است، بیماری قند دارد و ما هفت فرزند هستیم که در مجموع یک خانواده ۹ نفره تهیدست را تشکیل دادهایم. برادرم در اعتراضات ۱۳۸۸ از محل کارش اخراج شد و دستآخر به دلیل بیکاری و فشارهای مالی معتاد شد. یکی از خواهرانم چند سال پیش خودکشی کرد. در نتیجه باید یک نفر از خانواده ۹ نفره ما را خودتان کم کنید. من قادر به کمکردنش از تعداد اعضای خانواده نیستم. اگر شما دلتان آمد این کار را بکنید.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر