محمد تنگستانی
پروژه جدید ایرانوایر «ایران فقط تهران نیست» نام دارد. در این پروژه قصد داریم با کمک شما هنرمندان و هنرآموزان شهرستان و روستاهای سراسر ایران را معرفی و با آنها گفتوگو کنیم. در این پروژه اولویت ما هنرمندانی است که یا در رسانههای غیرمستقل ایران سانسور شدهاند و یا به دلیل «شهرستانی» بودن به آنها اهمیت داده نشده است و ما بدون گزینش و یا جهتگیری سیاسی آنها را به شما معرفی میکنیم. در بخش اول این پروژه اولویت ما هنرمندان استانهای خوزستان، اصفهان و خراسان است. برای مشارکت در این پروژه و یا معرفی هنرمندانی که در شهرستان و یا روستای شما زندگی و فعالیت میکنند میتوانید با info@iranwire.com با ما در تماس باشید.
در این پروژه علاوه بر اینکه قرار است صدای هنرمندان و کارآموزان هنری در شهر و روستاهای ایران باشیم، هنرمندان و نویسندگان شناخته شدهی شهرها و روستاهای دور افتاده را هم به شما معرفی خواهیم کرد.
کورش کرمپور۴۰ سال پیش در آبادان زاده شد و یکی از شاعران و روزنامهنگاران شناخته شده ادبیات ایران و آبادان است. آقای کرمپور تا کنون آثاری مانند «ولد زن»، ««صادره از آبادان» و «پروردگارا ایران را به خاطر بسپار.» اشاره کرد. صاحبامتیاز و مدیر مسئول هفته نامه «یادگاری»، کورش کرمپور در یک دهه گذشته با شعرهایی به گویش آبادانی توانسته است مخاطبین زیادی در استان خوزستان و ایران داشته باشد. به باور من شعر کورش کرمپور شعر شور و هیجان است.
این روزنامهنگار و شاعر آبادانی در یادداشتی برای ایرانوایر جهت انتشار در پروژه «ایران فقط تهران نیست نوشته است: ما باید با مهرورزی به یک دیگر خشونت سیتماتیک قدرت را تحقیر کنیم. مهربانی را سانسور نکنیم. اگر قلبهای کوچکمان را سانسور نکنیم قلب بزرگ وطن دوباره خواهد تپید .من با قدرت مهر از خشم مدنی هموطنانم دفاع میکنم.
در ادامه یادداشت کوتاه کورش کرمپور را میخوانید:
همیشه نیازی نیست درست و اصولی شروع به نوشتن کنیم، گاهی لازم است خیلی صمیمی و راحت بنویسیم. کلا ضد تقویم رسمی هستم. تقویم شخصیام را با رویدادهای ملتم میفهمم. برای هر سال عادت به نامگذاری داریم برای همین سال ۱۳۹۶ را سال شجاعت مدنی ملت ایران نامیدهام. سال ۱۳۹۶ ضدرسمیترین سال بعد از انقلاب بود که تقویم رسمی و سانسور شده قدرت را به چالش کشید و خودش تقویم خودش را رقم زد. سالی که خشونت سیستماتیک تحقیر شد و زنان از مردان ترسزدایی کردند و مردان از خودشان. اتفاقا سال ۱۳۹۶ برای ما سال شکست سانسور بود. اما در جهان وطن بوم خودم آبادان نباید دروغ بگویم. با تمام کثافت و تعفنی که شهر را به دلیل ساختار شبکه ای قدرت فرا گرفته است من در خصوص آبادان سکوت کردم. شاید سکوتم نوعی سانسور یا خود سانسوری معنی بدهد. اما مساله « ترس» نیست. یک شهروند مدنی قدرتش را از حق ذاتیاش میگیرد نه آنچه که قانونِ قدرت برای او تعیین کرده است مگر آنکه قانون در راستای حق باشد. آبادان عاطفه من است .آرامش او ارامش من است اگرچه بیهویتهایی بودند که از۲۰ سال پیش تا کنون زندگی را به کام من تا همین امروز تلخ کردهاند. اینکه من در سن ۲۰ سالگی مجبور بشوم در آبادان مخفی شوم و به دوستانم در اهواز پناه ببرم به خاطر یک شعر چاپ شده و ... این سانسور نیست، حذف صداهای مستقل و هویت یک شهروند است. اینکه اهدای جایزه بهمن فرمان آرا به من، سند وابستگی من به روشنفکری تهران محسوب شود و صدا و سیمای محلی وقتی که دارد شعرها و ترانههای مرا پخش میکند مرا به صدا و سیما راه ندهد این عدم حقوق شهروندی است. اینکه من برای تایید نهایی کار باید قاچاقی آفیش شوم اینها درد است. اینکه رییس اداره ارشاد این شهر میداند تو کی هستی و کجای ماجرا قرار داری و خیلیهای دیگر از نزدیکترین آدمها اما انگار نه انگار که در طول این۲۰ سال آدمی بوده و این کارها را کرده دلیل شهروندی من است. مرده شور همه شان را ببرد. مگر وقتی که من روی نیمکتی کنار اروند در آن سال ها شعر پنکه اینگلیسی را مینوشتم اصلا این آدمها وجود داشتند؟ سیاسیون و مدیران شهری کی باشند که بخواهد اعتبار بدهد یا اعتبار بگیرد. قدرت، شرف و ایمان ما به خودمان است. تازه اینها مال ۲۰ سال پیش است بعد هم که نشریه یادگاری را منتشر کردم در دادگاه نیز بخشی از بیوگرافی من شد به ویژه در ماجرای سینما رکس که هنوز از آسیبهای روحی آن رنج میبرم...اما اعتراف میکنم مِهر همشهریهایم به من قدرت داده. مهر مخاطبانم. جامعه مدنی یک جامعه ذاتا غیرسیاسی است و قدرتش در روابط انسانی آدمها نضج می گیرد. مهر ورزیدن ما به هم، کینه نفرت و خشونت رسمی را شکست خواهد داد.
ما باید با مهرورزی به یک دیگر خشونت سیتماتیک قدرت را تحقیر کنیم. مهربانی را سانسور نکنیم. اگر قلبهای کوچکمان را سانسور نکنیم قلب بزرگ وطن دوباره خواهد تپید .من با قدرت مهر از خشم مدنی هموطنانم دفاع میکنم.من با قدرت مهر از دختران انقلاب دفاع میکنم. من با قدرت مهر، خشم قدرت رو ذلیل میکنم. تکلیف وطن را ملت مشخص خواهند کرد. آنها در آبادان مهربانی را سانسور میکنند، حق کارگران را سانسور میکنند، ما را سانسور میکنند اما ما نباید مطالبه هیچکدام از موارد سانسوره شده را از حقوق خودمان سانسور کنیم.
یک شعر با عنوان «تیغها» از کورش کرمپور:
يكي از دلايل اين شعر
چيزی ست كه در آن گوشه خيابان میبينم
ﺑﻪ ﻣﻦ ﺣﻖ ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ
ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﺁﺩﻡﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥﻫﺎ ﻣﯽﺁﯾﻨﺪ، میﺭﻭﻧﺪ، تيغ نيستند؛
ﭘﺲ ﻣﻦ ﭼﺮﺍ ﺗﮑﻪﺗﮑﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﻣﯽﮔﺮﺩﻡ؟
ﺑﺨﺼﻮﺹ ﺍﯾﻦ ﻃﺒﯿﺐ
ﮐﻪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻧﻮﺭ ﻣﯽﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﺗﻮﯼ ﮔﻠﻮﯾﻢ
ﺗﯿﻎﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩﺍﻡ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺑﯿﻨﺪ
ﺍﺻﻼ ﻣﻦ ﭼﺮﺍ ﺑﺎﯾﺪ
ﺩﻭ ﻟﻨﮕﻪ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺩﻭ ﻟﻨﮕﻪ ﺗﯿﻎ ﺑﺒﯿﻨﻢ؟
ﺩﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽﺑﺮﻡ ﺩﺭ ﺗﺼﻮﺭ ﻣﻮﯼ ﻣﻌﺸﻮﻕ
ﻣﯽﺗﺮﺳﻢ ﺍﺯ ﮔﻮﺷﻮﺍﺭﻩﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻭ ﺗﯿﻎ ﺁﻭﯾﺰﺍﻥ ﺻﻮﺭﺕ ﺗﺮﺍﺷﯽﺍﻧﺪ
ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺍﯾﻦ ﭘﺮﭼﻤﯽ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﻭﻃﻨﻢ ﺑﻮﺩ
ﭘﺲ ﺍﯾﻦ ﺧﻮن ﮐﻪ ﻣﯽﭼﮑﺪ ﺍﺯ ﺑﺎﺩ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺩﻭ ﺁﺭﻭﺍﺭﻩ ﺳﻮﺳﻤﺎﺭ
ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩﯼ ﻣﺪﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﻨﺎﻩ ﺑﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﺗﯿﻎ ﺑﻪ ﺗﯿﻎ
ﻣﺘﻮﻟﺪ ﻓﺼﻞ ﺗﺨﻢ ﺭﯾﺰﯼ ﺗﯿﻎ ﺗﻮﺳﻂ ﺳﻮﺳﻤﺎﺭﻡ
ﺻﻮﺭﺕ ﻓﻠﮑﯽ ﻣﻦ ﺟﺎﻣﻌﻪﺍﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﺘﺎﺭﮔﺎﻧﺶ ﺑﺮ ﺧﺎﮎ ﻭﻃﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩاﻧﺪ
ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺎﺭﯾﺪ ﻭ ﻫﺮ ﻗﻄﺮﻩ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺗﯿﻎ ﺑﻮد
ﺑﺮﮒ ﻣﯽﺭﯾﺨﺖ ﻭ ﻫﺮ ﺑﺮﮒ ﺗﯿﻎ ﺑﻮﺩ
ﻭ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺩﺍﻧﻪ ﺑﺮﻑ ﺗﯿﻎ ﺑﻮﺩ
ﻭ ﻫﺮ ﺁﺟﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪﻫﺎﯼ ﺷﺨﺼﯽ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﺗﯿﻎ ﺑﻮﺩ
ﻧﯽ ﺭﺍ
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺗﺮﺍﺷﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻓﺎﺭﺳﯽ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ ﻭ ﺧﻂ ﺑﻨﻮﺷﺖ
ﻧﻮﺷﺖ:
ﻧﺴﺘﻌﻠﯿﻖ ﺗﯿﻎ ﺁﺑﺪﯾﺪﻩ
ﻧﺴﺘﻌﻠﯿﻖ ﺳﺗﯿﻎ ﮐﻮﻩ
ﻧﺴﺘﻌﻠﯿﻖ ﺗﯿﻎ ﺁﻓﺘﺎﺏ
ﻧﺴﺘﻌﻠﯿﻖ ﺗﯿﻐﻪ ﺁﺟﺮ
ﻧﺴﺘﻌﻠﯿﻖ ﺗﯿﻐﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ
ﻧﺴﺘﻌﻠﯿﻖ ﺗﯿﻎ ﺯﺩﻥ
ﺑﻪ ﻣﻦ ﺣﻖ ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ
ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺎﺩﺭﯼ ﻣﻦ ﻧﺎﺍﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ
ﭘﺲ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﻥ ﮐﻪ ﻣﯽﭼﮑﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ فارسی ﭼﯿﺴﺖ؟
*
ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺷﻬﺮﻫﺎﯼ ﺟﻨﻮﺑﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ
ﺭﻭﺯﯼ
ﺟﻮﺟﻪ ﺗﯿﻐﯽ ﻏﻠﺘﺎﻧﯽ
ﮐﻪ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺧﺎﺭﺩﺍﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩ
ﺩﺭ ﺁﻥ ﮔﻮﺷﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ
ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﻪ ﺩﺭﺁﻣﺪ و ﮔﻔﺖ:
ﺑﻪ ﻣﻦ ﺣﻖ ﻧﺪﺍﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﻬﺎﺭ ﺭﺍﻩ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺩﺍﺭﺩ
ﺗﯿﻎﻫﺎ
ﺭﻭﯼ ﭘﻮﺳﺖ ﺩﻟﻢ ﺗﻈﺎﻫﺮﺍﺕ ﮐﺮﺩﻩﺍﻧﺪ
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر