close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

خاطره متولد تربت‌جام؛ سنی‌ها برای هر چیزی باید پاسخگو باشند حتی برای نقاشی‌های کودکانه‌

۲۳ خرداد ۱۳۹۷
ایران فقط تهران نیست
خواندن در ۴ دقیقه
خاطره متولد تربت‌جام؛ سنی‌ها برای هر چیزی باید پاسخگو باشند حتی برای نقاشی‌های کودکانه‌

محمد تنگستانی

پروژه جدید ایران‌وایر «ایران فقط تهران نیست» نام دارد. در این پروژه  قصد داریم با کمک شما هنرمندان و هنرآموزان شهرستان و روستاهای سراسر ایران را معرفی و با آنها گفت‌وگو کنیم. در این پروژه اولویت ما هنرمندانی است که یا در رسانه‌های غیرمستقل ایران سانسور شده‌اند و یا به دلیل «شهرستانی» بودن به آنها اهمیت داده نشده است و ما بدون گزینش و یا جهت‌گیری سیاسی آنها را به شما معرفی می‌کنیم. در بخش اول این پروژه اولویت ما هنرمندان استان‌های خوزستان، اصفهان و خراسان است. برای مشارکت در این پروژه و یا معرفی هنرمندانی که در شهرستان‌ و یا روستای شما زندگی و فعالیت می‌کنند می‌توانید با info@iranwire.com با ما در تماس باشید.

من خاطره متولد شهریور ۱۳۷۲ در شهرستان مرزنشین تربت جام هستم. شهرستانی که اکثر ساکنین آن سنی هستند. علاقه زیادی به هنر داشتم به همین دلیل در رشته هنرهای تجسمی تحصیل کردم. زمانی که دانش‌آموز هنرستان بودم یک‌روز بخاطر کشیدن تصویر مریم مقدس و عیسی نوزاد(که برهنه بود) با من برخورد بدی کردند که اینکار گناه است. تا یه مدت مدام به این فکر می‌کردم کشیدن این تصاویر چه گناهی یا عمل زشتی می‌تواند باشد. به ما می‌گفتند نباید چهره افراد مقدس را به تصویر کشید، گناه است و در کل تشویق‌مان می‌کردند منظره بکشیم. سایه دین و مذهب در همه درس‌های هنری بالای سر ما بود. در شهرهای مرزنشین با اقلیت قومی و مذهبی خیلی بر مردم فشار وجود دارد و انگار همیشه تحت فشار هستند. ما اهل تسنن برای هر چیزی باید پاسخگو باشیم. حتی برای نقاشی‌های کودکانه‌مان. ما را  با تعصبات خشک مذهبی و قومی بزرگ می‌کنند. شانس بیاوریم وارد بازی کثیف  آنها نشویم. بعد از اینکه در دانشکده هنر، رشته نقاشی قبول شدم از تربت‌جام به استان دیگری  مهاجرت کردم و با فرهنگ دیگری آشنا شدم.

از شهری با تفکرات مذهبی به استانی دیگر برای ادامه تحصیل رفته بودم. مهاجرتی از کشوری به کشوری دیگر نبود اما درک برخی چیزها برایم سخت بود. برای مثال ترم اول دانشگاه چیزی که برایم جالب و سوال برانگیز شده بود، سوالات همکلاسی‌هایم و طرز برخوردشان با من به عنوان یک سنی بود. پرسش‌هایی در مورد عقاید مذهبی از من می‌پرسیدند انگار که من ایرانی نیستم و یا تفاوت زیادی دارم گاهی احساس می‌کردم از آنها نیستم. گاهی دقیقا مانند مسئول حراست یا امور دانشجویی رفتار می‌کردند. هم سن بودیم، از یک جامعه اما رفتار و نحوه برخوردشان را درک نمی‌کردم.

پرسشی سال‌های اول دانشگاه ذهنم را درگیر کرده بود و آن این بود که چرا مذهب و تفاوت‌‌های مذهبی باید برای نسل من دغدغه باشد. مگر نه اینکه نسل من با مذهب و تعصب‌‌های مذهبی مشکل دارد و مثلا با حجاب اجباری مخالف است؟ پس چرا در واقعیت طوری دیگر رفتار می‌کنند.

تصورم از دانشگاه محیط آزاد و مستقل بود. چهار سال تنها بودم. نقاشی کشیدم و از جمع همکلاسی‌هایم به خاطر سنی بودن دور و دورتر می‌شدم. هنر دغدغه مشترک ما نبود و سنی و شیعه بودن فاصله‌ زیادی بین ما ایجاد کرده بود. من با آنها دوست بودم چون دغدغه‌ام انسانیت و هنر بود اما آنها تربیت‌شان  با محوریت مذهب بود. دوست داشتم هرچه زودتر درس‌ و دانشگاه تمام شود و به شهر خودم یا شهری آزاد‌تر بروم. دست آخر هم با سخت‌گیری‌های مسئولین دانشگاه، ترم آخر بارفتاری تند اخراج شدم. گفتند از طریق وزارت علوم پیگیری کنم اما باید کسی را در وزارت علوم پیدا می‌کردم که هوای من را داشته باشد و یک شهرستانی بودم و هیچ کسی را در وزارت علوم نداشتم. اگر کسی را داشتم که اخراجم نمی‌کردند.

به شهرستان خودم برگشته‌ام. یک دانشجوی اخراجی که کارم خوب است و خط و قلم را می‌‌شناسم اما به چه دردی می‌خورد؟  این روزها کسانی در هنرستان‌ها  و آموزشگاه‌های هنری تدریس می‌کنند که نه اطلاعاتی دارند نه خودشان نقاش هستند. اغلب تحصیل کرده در رشته‌های دیگری مانند مهندسی و ... هستند اما خوب در عوض شیعه و دارای تعصبات مذهبی هستند.

کسی که رشته تحصیلی‌اش علوم دینی، ادبیات، حقوق و یا حسابداری باشد چرا باید در هنرستان تدریس کند؟ هر چه بیشتر می‌گذرد بیشتر باور می‌کنم که در ایران کسی ما را نمی‌خواهد. ما اصلا در سیستم هنری، آموزشی و سیاسی جایگاهی نداریم. اگر خودت را واگذار کنی اما ماجرا شکل دیگری پیدا می‌کند. در نوجوانی با هزار آرزو به سراغ این رشته رفتم. از نوجوانی رویای برگزاری نمایشگاهی از نقاشی‌هایم را داشتم، رویاهایی که به خاطر سنی بودنم نقش برآب شد. حتی مجوز تاسیس یک آموزشگاه هم به من ندادند.

اغلب مردم تربت‌جام را به‌خاطر رقص، شعرهای محلی و دوتار نوازانش می‌شناسند. اما ما هم بخشی از هنر این شهرستان هستیم که فراموش شده‌ایم و نادیده گرفته شده‌ایم و اصلا در آمار به حساب نمی‌آییم. گمان می‌کنم در این نوشته به آن دو سوالی که مطرح کرده بودید هم پاسخ داده‌ام و دیگر نیازی به دوباره‌گویی نیست.

 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

عکس

کتابفروشی های قدیمی در کرمانشاه

۲۳ خرداد ۱۳۹۷
ایران وایر
کتابفروشی های قدیمی در کرمانشاه