محمد تنگستانی
پروژه جدید ایرانوایر «ایران فقط تهران نیست» نام دارد. در این پروژه قصد داریم با کمک شما هنرمندان و هنرآموزان شهرستان و روستاهای سراسر ایران را معرفی و با آنها گفتوگو کنیم. در این پروژه اولویت ما هنرمندانی است که یا در رسانههای غیرمستقل ایران سانسور شدهاند و یا به دلیل «شهرستانی» بودن به آنها اهمیت داده نشده است و ما بدون گزینش و یا جهتگیری سیاسی آنها را به شما معرفی میکنیم. در بخش اول این پروژه اولویت ما هنرمندان استانهای خوزستان، اصفهان و خراسان است. برای مشارکت در این پروژه و یا معرفی هنرمندانی که در شهرستان و یا روستای شما زندگی و فعالیت میکنند میتوانید با info@iranwire.com با ما در تماس باشید.
«امیر میم» در معرفی خود میگوید:
بیستویک سال سن دارم. نوازنده گیتار و دوتار از طبقه پایین جامعه و زاده شهرستان «نوخندان» در استان خراسان هستم. زندگیام مانند مابقی افراد هم قشرم در حد یک لقمه بخور و نمیر است. در «نوخندان»ی که در اغلب خانهها موسیقی غربی حرام است به سمت هنرغرب رفتم. اما ازهمان روز اول با خودم عهد کردم تمام خط قرمز را رد کنم. موسیقی در استان خراسان بیشتر سنتی است تاکلاسیک، من این ثبات هنری را دوست نداشتم. نوازنده گیتار الکتریک هستم و موسیقیام لهجه و هویت غربی دارد اما باور دارم که میشود فرهنگ موسیقی شرق و غرب را ترکیب کرد. هزارن نمونه در جهان وجود دارد، ما هم میتوانیم یکی از آن هزاران بشویم.
روزهای اول که گیتار دست گرفته بودم اغلب در شهر و خیابان با تعجب نگاهم میکردند. نمیدانستند گیتار الکتریک چیست. بشدت یا سبکها و سازهای غیرخراسانی غریبه بودند و هیچ چیز به غیر از این نفهمیدنها و عدم آگاهی برای یک نوجوان آزار دهنده نیست. امیدوارم گمان نکنید این گفتهها مال چند دهه پیش است، نه، همین هفت هشت سال پیش را میگویم. سه سال پیش به خاطر خفقان و بسته بودن فضای «نوخندان» به مشهد مهاجرت کردم. با اینکه اسم مشهد بد درد رفته است و به شهری مذهبی آن را میشناسند اما به باور من خیلی بهتر از «نوخندان» است. در مشهد از همان روز اول هنر و سبک هنریام هویت داشت حداقل خیلیها میدانستند گیتار الکتریک چیست. هرچند باز هم وضع هنری خوبی نداشت موزیکرها برای گرفتن مجوز آلبوم یا حتی کنسرت بدون معطلی تن به سانسور میدادند و میدهند. هرچند عدهای هم بودند که موسیقی و هنر برایشان مهمتر از مجوز بود و هنر متعهدشان را به برگه مجوز نفروختند. در شهرستانها فضایی برای آموزش و آشنایی هنرجو وحتی مخاطب با سبکها و فرهنگ موسیقی دیگر کشورها وجود ندارد. مثلا وقتی برای یک نوازنده دوتار اهل خراسان گیتارالکتریک میزنی تنها چیزی که میگوید این است؛ « راسته که میگن متال شیطان پرستی است؟» عدم آگاهی نسبت به هنر و سبکهای هنری جامعه را مسموم کرده است.
موسیقی متال برای من راهی در راستای اعتراض، نسبت به خود و اتفاقات روزمره در جامعه است. دوست دارم با موسیقی متال و لهجه خراسانیام موسیقی خودم و جامعه سنتی_مذهبیام را به چالش بکشم. برای تزریق این شکل از فرم و تغییر باید نظم را برهم بزنم. نظم سنتی، فکری، اجتماعی، برخوردی حتی نظمهای قراردادی خانوادهام را. اما مشکل یک اتفاق ثابت است. آن اتفاق هیچ چیز جز شهرستانی بودن من نیست. برخلاف خیلیها که لهجهام را به سخره میگیرند من با همین لهجه است که فکر میکنم و قرار است با این لهجه موسیقی خلق کنم. این لهجه هویت من است. شما تصور کنید مثلا «نوخندان» با همین لهجه پایتخت ایران بود، یعنی لهجه من رسمی و کشوری تعریف شده بود. چه اتفاقی میافتاد؟ شکل همه قراردادها عوض میشود. اما در حال حاضر به خاطر شهرستانی بودن، عدم شناخت خردهفروهنگها در فرهنگ کلان جامعه باید رویا پردازی کنم ، در حالی که کافی بود مختصات سیاسی عوض شود. اگر من از طبقه متوسط جامعه بودم باز وضعیت شکلی دیگر داشت. وضعیت هنری امثال من مشخص است. چند حالت بیشتر وجود ندارد، یا باید به تهران مهاجرت کنیم. در تهران به خاطر لهجه و شهرستانی بودن به سخره گرفته بشویم و نهایتش بشویم یک شهروند درجه چند شهرستانی که پر از عقده است یا مانند خیلیها از ایران مهاجرت کنیم تا شاید خارج از ایران اتفاقی بیافتاد.
طبقه اجتماعی من حتی امکانات درست و درمانی برای فعالیت ندارد. آن کس که پول دارد استعداد ندارد و آن کس که پول ندارد استعداد دارد. این را بیشتر موزیکرها هم طبقه اجتماعیام میگویند. من باور دارم هنر متعهد و باشعور از طبقه پایین جامعه رشد میکند. هنرمندی که در طبقه پایین جامعه رشد میکند میتواند در آینده باهنرش اعتراض مردم طبقه خودش را بازگو کند. ولی نگاه جامعه همیشه به سوی هنرمندان مبتذل است خصوصا در عصر حال که عصر ابتذال در هنر است. مخاطبان فست فودی با موسیقی بیهویت ارگاسم میشوند.
در انقلاب ۱۳۵۷ هنرمندان نقشی کلیدی داشتند به عنوان مثال شاعران پیامبران احزاب سیاسی بودند. آیا هنر و هنرمندان استان شما در اعتراضات اخیر دی ۱۳۹۶ حضور داشتند و کنار مردم بودند؟
- میتوانم به جرات بگویم در اعتراضات دیماه هنرمندان «نوخندان» حضور نداشتند. دلیلش هم کاملا مشخص است. بارها همین سوال را پرسیدهام پاسخ همه مشترک بود و یک جمله: « ما سیاسی نیستیم». به اینگونه افراد هنرمند مردمی نمیشود گفت. فقط شعار میدهند. برخی از هنرمندان «نوخندان» که از نسل گذشته هستند هم میگفتند اگر در این اعتراضات شرکت کنیم ممکن است درب آموزشگاههایمان را پلمپ کنند. آنها ترجیح دادند خیلی چیزها را بفروشند تا در بازی باقی بمانند. به نظر من مردم نیمنگاهی به هنرمندشان دارند. به آن هنرمندی که نماینده اعتراض و خشم آنهاست. اگر آن هنرمند هم خودش را به خواب بزند و مردم را نادیده بگیرد یعنی دیگر با نیست بلکه علیه مردم است. یک سنتی در شهرستان «نوخندان» بین هنرمندان نسل گذشته وجود دارد و آن این است که هیچ وقت هنرمندان از سیاست حرف نمیزنند از فعالیتهای مدنی میترسند آنها از حرف مردم و نگاههایشان میترسند آنها سکوت و منفعت و بقا را ترجیح میدهند. مردم در شهرستانهای کوچک برای بقا باید نان را به نرخ روز بخورند وگرنه نانی در سفره نخواهند داشت. به نظر من شما باید سوال را طوری دیگر میپرسیدید. باید میپرسیدید: در اعتراضات دیماه هنرمندان پایتختنشین کدامشان با مردم (قشر پایین جامعه) بودند؟ کدامشان صدای من و طبقه من بود؟ زمانی که ما هنرمندان شهرستانی ( نسل جوان هنر و بچههای هم سن و سال خودم را میگویم) و به اصطلاح دهاتی در اعتراضات کتک میخوردیدم کدامشان از ما حمایت کرد؟ هنرمندان تهرانی فقط با دردهای ما به شهرت میرسند.
هر منطقه با توجه به آب و هوا، زبان و گویش محلی، فرهنگ بومی خود را میسازد که خرده فرهنگ تعریف میشود و خرده فرهنگها در کنار هم فرهنگ یک کشور را شکل میدهند. در چهار دهه گذشته، سیستم ایدهئولوژی و فکری حاکم بر ایران دنبال یکدستسازی و اسلامیزه کردن هنر معاصر و نزدیک کردن آن به ایدهئولوژیهای حکومتی و مذهبی بوده است. گمان میکنید این تلاشها به نتیجه رسیده و موفق شدهاند؟
- ـ بله. فکر میکنم تاحدودی موفق شدهاند و هنر اصیل را مسموم کردهاند. اسلامیزه کردن هنر معاصر تنها راه کنترل هنر و نزدیک کردن آن به سیستم مذهبی بود. در شهرستانها بافتهای موسیقی از محلی به مذهبی تغییر پیدا کرد. در واقع برای اجرا و روی صحنه رفتن باید خودشان را سانسور میکردند تا مثلا به فلان قسمت دین توهین نشود. مثلا برخی از حرکات را که در مراسم و موسیقیهای محلی انجام میشد را انجام نمیدادند تا به آنها مجوز اجرا داده شود. به نظر من اسلامیزه کردن هنر معاصر و نزدیک کردن آن به تفکرات یک سیستم مذهبی با تفرقه و وجدایی هنرمندان از هم شکل گرفت. عدهای برای منفعت و پولهای کلان هنرشان را فروختند این اتفاق در شهرستانها و روستاها که موسیقی اصیل محلی را دنبال میکردند رخ داد و کلی هم به هویت موسیقی محلی ضربه زد. عدهای هم تن به انجام این کار ندادند و هویت هنری شان را حفظ کردند چون میدانستند دین در هنر جایگاهی ندارد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر