بخش اول
محمد تنگستانی
ضربالمثل«زبان سرخ سر سبز میدهد برباد» را برخی رعایت بیان و نکتهسنجی میدانند وعدهای آن را محافظهکاری و خودسانسوری تعریف میکنند. در پروژه جدیدی که ما برای شما تهیهکردهایم قرار است به «خودسانسوری» بپردازیم. در این پروژه سه سؤال مشترک از تمام مصاحبهشوندهها پرسیده میشود و در بین پاسخ آنها اگر پرسشی بود مطرح میکنیم. نیت ما در این پروژه و مجموعه مصاحبههایی که قرار است منتشر بشود، به چالش کشیدن مصاحبهشوندهها نیست. ما تعریف آنها از خودسانسوری را به شما انعکاس میدهیم و اگر تمایل داشته باشند یک نمونه از خودسانسوری زندگی فردی و یا اجتماعیشان را با شما به اشتراک میگذاریم و درصورتیکه تمایل به این کار نداشته باشند برای شما خواهیم نوشت. در این پروژه مصاحبهشوندهها را برخلاف کارهایی که تاکنون برای شما منتشر کردهایم، معرفی نمیکنیم و علتش برابر بودن افراد یک جامعه در مقوله خودسانسوری، در این پروژه است. شما نیز میتوانید در پروژه خودسانسوری شرکت کنید و مصادیقی از خودسانسوری در فعالیتهای ادبی-هنری، دوران تحصیل و یا زندگی شخصی خود را به نشانی اینستاگرام ما ارسال کنید. چهلوششمین نفری که با او گفتوگو کردهایم «روناک فرجی» خانم فرجی در تعریف خودسانسوری میگوید: «خودسانسوری با اینکه زیر مجموعه سانسور است، اما میتواند تعریف بسیار گستردهای داشته باشد، عوامل زیادی میتوانند موجب بروز خودسانسوری به صورت خودآگاه و ناخودآگاه شوند. مهمترین عامل خودسانسوری ترس است و به دنبال آن میتوان به این عوامل نیز اشاره کرد؛ هنگامی که بدون علت خارجی، فرد در موقعیتی قرار مىگیرد كه در اقلیت است و یا در پذیرفته شدن توسط جامعه ترديد دارد و يا به دليل عدم تأیید توسط دیگران مجبور به سکوت میشود، یا جملاتی را به زبان میآورد که در اصل هیچ باورى به آن ندارد، نتیجتاً میتوان گفت که فرد دچار خودسانسورى شده و اين تنها در کلام خلاصه نمیشود. میتوان آن را در تمام ارتباطات اجتماعی همچون نوشتن، دیدن و حتی نوع و شکل لباس پوشیدن و غذا خوردن نیز یافت. خودسانسوری بسیار فراتر از سانسور حکومتی میتواند ارزشهای آزادی بیان و اندیشه را نابود کند».
خودسانسوری را یک بداخلاقی فرهنگی تعریف میکنید یا محافظهکاری؟
ـ من اين را یک بداخلاقى فرهنگى مىدانم که به محافظهکاری منتهی میشود. زیرا هنگامی كه يك ناهنجاری سالها بر جامعه تحميل مىشود و رفته رفته به يك هنجار و گاها قانون یا حتى به يك فرهنگ و عرف تبديل و در ذات مردم نهادينه میشود، مخالفت با آن به احتمال زیاد سبب طرد شدن و از دست دادن اعتبار، آبرو و موقعيت فرد خواهد شد. از اين رو فرد براى حفظ جايگاه فعلى و مشروعیت در جمع یا جامعه ناگزير است با خودسانسورى وضعیت و بودن خود را ثابت نگاه دارد.
برخی بر این باور هستند که سانسور، سبب خلاقیت میشود، شما به این گفته باور دارید؟
ـ اين باور بدون شك باورى طنزگونه است كه هم با آن مىخندم و هم متوجه میشوم كه سالها به غلط با آن روبه رو بودهام و بودهایم. ما سالها حافظ خوانديم و از حافظ ياد گرفتيم كه در لفافه با استفاده از كنايه و استعاره هم مقصودمان را برسانیم و هم راه فرارى داشته باشيم براى اتهامات احتمالى... زمانه حافظ قرنهاست به سر آمده ولی رفتار حافظ گونه همچنان در نهاد ما جاریست، در حالی که انسان مدرنِ معاصر طالب آزادى در تمام وجوه زندگيش است. حافظ فرهنگ خودسانسوری و زبان بسته بودن را برای ما به ارث گذاشت. سانسور ما را زبان بسته مىكند و وقتى نتوانىم از سادهترين ابزار ارتباط يعنى زبان استفاده كنیم یعنی فرهنگی سرخورده داریم.
چطور میشود با لب ببوسى و عشق را به آغوش بکشی، اما واژه لب و بوسه و آغوش را سانسور كنى؟! اينجا چه خلاقيتى مىتواند كمك كند كه به جاى واژههاى حذف شده واژههايى جايگزين بگذارى و حس واژهها و محتواى اثر حفظ شود؟! از هنر از ادبيات چه مىماند جز چند واژه مكانيكى و تو خالى؟! اين موضوع منوط به موضوع ادبيات و هنر نيست:
پیش فرض ما این است که جامعه ایران جامعهای خودسانسور است. گمان میکنید که این خودسانسوری ریشه در فرهنگ ایران دارد یا تاریخ و اتفاقات سیاسی؟
ـ به گمان من، این مسئله ریشه در فرهنگ سنتى و مذهبی ما دارد و پديدهاى نو نيست و تنها به جامعه ايران محدود نمىشود. تاریخ شاهنشاهی ما به نحوی مسبب خودسانسوری شد، تاریخ و فرهنگ دینی نحوی گونهای دیگر و گاه مضاعفتر و تاریخ سیاسی ما به گونهای دیگر. ما حتى در گفتگوهاى ساده و خودمانی نیز دچار اين مشكل هستيم. خصوصاً زنها با سانسور مضاعف مواجه هستند، اما با توجه به تجربه زیستهام در ايران، اين را میدانم كه شدت و حدت آن چشمگيرتر از جامعه غربى است و همچنين سمت و سوى سياسى و مذهبى بيشترى نسبت به آن دارد.
قاعدتا تاکنون خودسانسوری داشتهاید. تمایل دارید یک نمونه از خودسانسوریهایی که داشتهاید را همرسانی کنید؟
ـ بىشك تمام انسانهايى كه مىشناسم در زندگیشان خواسته يا ناخواسته دچار خودسانسورى شدهاند و من نيز از این قاعده مستثنی نبودم. من به سبب جنسیتم به طور اتوماتیک در جامعه ايران دچار خودسانسورى بودهام. از ترس مباداهايى كه زندگى من را همچون زنان ديگر كشورم در برگرفته بود. خودسانسورىهاى من از دوران بلوغم و با وجود خانوادهاى نسبتاً روشنفكر با بلند نخنديدنها در جامعه آغاز شد، اما در كارى كه به مخاطبم ارائه دادم تا به حال خودسانسورى نداشتهام و به خودم و مخاطبم خيانت نكردهام، كه اگر خلاف اين بود در طى سالهای فعالیتم و با وجود تلاشهای مستمر، حداقل مجموعهای از من در ايران منتشر مىشد. به عنوان مثال خود شما که در سالهای گذشته یک تنه در حوزه مبارزه با سانسور کار کردهاید یکی از کتابهایتان به صورت رسمی و با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در ایران منتشر شده است. آیا تا کنون در این مورد گفتهاید و نوشتهاید؟ تا کنون صداقت داشتهاید که بگویید تن به سانسور دادهام؟ چه سانسور و چه خودسانسوری به مثابه به دنیا آوردن کودکی معلول میماند و کودکی معلول نمیتواند در جامعه هدف و رشد مثبتی داشته باشد. پس سعی کردم از تولید آثار معلول تا حد امکان جلوگیری نمایم.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر