بخش دوم
محمد تنگستانی
در اولین بخش از این گفتوگو کورش کرمپور، شاعر، منتقد ادبیات و روزنامهنگار چهل ساله، در پاسخ به این سوال که سانسور خلاقیت میآورد یا نه گفت: «آنهایی که این حرف میزنند مبنای شعرشان تخیل است. یعنی به خیال درآوردن سخن. شعری که رابطه بیواسطه با خیال دارد استعاری بودنش از جنس ذات است. ذاتش استعاره است و این استعاری بودن ماهیتی ادبی ندارد. اما در شعر و تخیل، بنا به دلایل سیاسی اجتماعی خود را به خیال در میآورد خود را به استعاره در می آورد، تا از اتهامات عالم واقع مصون باشد».
در سالهای گذشته این نویسنده ساکن آبادان در حوزه شعر با گویش جنوبی اشعاری را نوشته و منتشر کرده که از شناختهشدهترین آنها میتوان به «پنکه انگلیسی» اشاره کرد. آقای کرمپور به دلیل پرداختن به خردهفرهنگهای بومی و استفاده از پتانسیلهای فکری در ادبیات استان خوزستان جزء تاثیرگذاران فرهنگی در این استان محسوب میشود.
ژانر موسیقی و ترانههای جَز در جهان تکیه بر خرده فرهنگهای بومی دارد و هستند نویسندگان نامداری که در ادبیات جهان با بهره از فرهنگ منطقهای و بومی توانستهاند به واسطه شعر، ترانه و داستانهایشان فرهنگ منطقهای را به ادبیات جهان معرفی کنند اما ادبیات در ایران همیشه دستخوش تحولات سیاسی و اجتماعی بوده است و قابل قیاس با ادبیات جهان نیست. همه گویشها و خردهفرهنگها پتانسیل و توانایی تاثیرگذاری در ادبیات رسمی و ماندگار را ندارند به همین دلیل به باور من علت عدم موفقیت این شاعر در ادبیات ایران معاصر، تکیه به خرده فرهنگها، دغدغههای صرفاً بومی و فضاسازیهای زبانی با استفاده از واژگان و تصاویری نوستالوژیک است. به همین دلیل شعرهای، مدیرمسئول و صاحب امتیاز هفتهنامه «یادگاری»، کورش کرمپور، تکیه بر شور و فرمهای عاطفی در زبان دارد. به این معنی که در شعرهای این شاعر ما با شور رودر رو هستیم تا شعور در فرم و زبان شعر.
در ادامه دومین بخش از این گفتوگو را میخوانید. در بخش دوم این شاعر و روزنامهنگار ۴۰ ساله، کورش کرمپور، به تفکرات اصلاحطلبی و عصر دوران احمدینژادی در فرهنگ و ادبیات معاصر ایران نقدهای قابل تاملی دارد.
به نقدهای شاعر کتابهایی مانند «ولد زن» و «صادره از آبادان» احترام میگذارم چرا که در گذشت زمان توانسته است علاوه بر امتداد خط فکری خود رضایت بخشی از مخاطب بومی شعر را جلب کند و هرگاه فکر و تفکری مورد توجه مخاطب قرار بگیرد قابل تامل و برسی است. اما به باور من این نقدها تا به امروز فقط روی کاغذ نوشته شدهاند و با توجه به نیاز این نویسنده به ادامه حیات در حوزه ادبیات و رسانه استعداد و شجاعتی برای عملی کردن آنها نداشته است.
هفتهنامه «یادگاری» در استان خوزستان به واسطه اسم و حضور کورش کرمپور در راس آن، هفتهنامهای معتبر و با اهمیت است، مدیر مسئول آن دارای مشروعیتی در بین هنرمندان و صاحبنظران هنری و اجتماعی در استان خوزستان است. هرگاه اتفاق و یا حاشیهای برای این هفتهنامه از سوی نهادهای دولتی رخ داده است با واکنش جامعه هنری و مدنی استان همراه بوده است، اما در نهایت این هفتهنامه با رعایت خط قرمزها و سانسورهای دولتی تنظیم و منتشر میشود. در این هفتهنامه به هنرمندان مستقل و یا تبعید شده ادبیات و هنر ایران پرداخته نمیشود و آنها حذف شدهاند در حالی که صاحب امتیاز آن یعنی کورش کرمپور بنا به اشعار، گفتهها و نوشتههای غیررسمیاش دغدغه ادبیات و هنر مستقل و متعهد را دارد با تفکرات اصلاحطلبی مخالفت میکند اما با بلیت اصلاحطلبها به حیات فرهنگی و رسانهای خود ادامه میدهد. برای من رعایت خط قرمزها، حذف دگراندیشان بنا به خواست سیستم سانسور از سوی ارگانهای فرهنگی، نظارتی و امنیتی و از طرف دیگر نقد تفکرات حاکم بر جامعه ادبی و مدنی، شعار و تناقضی بیش نیست. در سالهای گذشته یکی از مهمترین نقدهایی که به جامعه هنری ایران داشتهام دوزیست بودن هنرمندان و نویسندگان ایرانی بوده است.
در ادمه بخش دوم این گفتوگو را میخوانید:
در ایران آثار نوشته شده برای انتشار باید از فیلتر اداره سانسور در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بگذرند. سانسور و پیش از آن خودسانسوری در دههها گذشته چه مولفههایی از ادبیات ایران را حذف کرده است؟
ـ به نظر من با توجه به اتفاقات فلسفی و ادب در دهه هفتاد به این سو، افزودههای ادبی ما از حذفیات سانسور شده بیشتر بوده است. شاید یکی از دلایل گردش شعر اعتراضی به شعر انتقادی همین سانسور باشد. یا مثلا گذار از عشق در معنا به سکس در زبان باشد.
به این دلیل که ادبیات دهه هفتاد بر سانسور کلاسیک غالب شد. بازتر شدن فضای سیاسی اجتماعی و سیل عظیم خرده گفتمانهای فلسفی ادبی هنری اجتماعی و سیاسی سانسور سنتی ما را غافلگیر کرد به همین دلیل شاهد قتل آدمهای گفتمانساز بودیم. قتل روشنفکران در دهه هفتاد، یک دلیلش غافلگیری سانسور کلاسیک بود که با دیگرزنیِ روشنفکران، دست به خودزنی زد.اما به مرور و پس از آن سانسور سنتی و کلاسیک، فرصتی یافت تا به بازآفرینی خود در شکلهای جدید برسد، رسید و موفق هم شد. حذف فیزیکی صداهای مستقل و موثر، بدون ریختن حتی یک قطره خون؛ انزوا به همراه داشت. دستگاه فرهنگی نظام ایدئولوژیک، با حمایت غیرمستقیم شروع به تولید انبوه مدلهای انسانی مخالف خوان از نوع سنتی چپِ روشنفکری نمود که برخی از آنها در کانون نویسندگان نیز نفوذ کردند و جایگاه آن را به چند بیانیه منفعل و دعواهای باندی خود تقلیل دادند. اضمحلال کانون نویسندگان نتیجه این ارنج تیمی و امنیتی است. به همین دلیل است که یک هوش معاصر به نام «محمد مختاری» حذف میشود و بیهوشان بسیاری همان ادعای همیشگیشان را دارند. روشنفکران شبیهسازی شده از طریق شبیهسازی زبان روشنفکری چپ سنتی، شروع به تولید خرده گفتمانهای انحرافی کردند که به هیچ وجه برون داد تاریخی زبان فارسی و فرهنگ ادبی ما محسوب نمیشود. این پدیدهِ «عصر احمدی نژادی» موفق شد با تولید چهرهها و صداهای شبیهسازی شده، صداهای اصلی را به انزوا و خاموشی بکشاند. من این را سانسور فیزیکی بعد از قتل روشنفکران در عصر خاتمی میدانم. ظهور کارگزاران فرهنگی- ادبی با تیمها و باندهای مافیایی در نشر و برگزاری شب شعرها و جوایز ادبی مختصات این سانسور شبکهای بودند. تولید رویدادهای انبوده ادبی و آوردن سیاهی لشکرها به متن مبارزه تا اینکه روشنفکران را در زمین خودشان شکست دادند. میبینید در همین جمله من خودسانسوری وجود دارد و استعاری حرف زدم چون امنیت جانی ندارم. این که ناشرانی در عصر احمدینژاد بیشترین آمار چاپ کتاب را دارند و بعد هم عَلَم مبارزه با سانسور را دست گرفتهاند خندهدار است. با هتاکی و بیله چماقدارانشان میدان را از رقیب خالی کردند و این قباحت دارد.
بعد هم انگار نه انگار که اتفاقی افتاده است. نمیشود یک روزی بر سر مردم «چماق» بکشند و روز دیگر درباره «مردم» کتاب تئوریک بنویسند و بگویند مردم و مبارزات مردمی یعنی چه. البته بودند آدمهای باشرفی که با شجاعت و صراحت در برابر تاریخ، خود را پاسخگو دیدند و به خاطر منافع حقیر، تن به جرثومگی ندادند و از این جریان جدا شدند. خود من هم برای چاپ آثار جدیدم نزدیک بود در این دام گرفتار شوم و همین گرفتاری باعث شود باج سکوت بدهم که خیلیها همین الان هم دارند باج سکوت میدهند. شاعران عصر احمدینژاد در بسیاری چیزها با پارادایم احمدی نژاد شباهت دارند. عصر احمدینژاد عصر سانسور فیزیکی شاعران توسط چماقداران ادبی است. چماق یا چاقو چه فرقی می کند؛ سعید امامی، سعید امامی است.
ادبیات متعهد یکی از ژانرهای مهم در ادبیات محسوب میشود. به دلیل سانسور و خفقان در ایران صداهای مستقل در ادبیات یا فرصتی برای شنیده شدن ندارند و یا به دلیل زیاد شدن صداهای جعلی شنیده نمیشوند. سانسورهای دولتی و حکومتی در راستای حذف ادبیات متعهد آیا موفق بودهاند؟
ـ کمرنگ شدن گونه ادبیات متعهد در ایران ربطی به سانسور ندارد. در واقع در جهان رسانهای و شبکههای اجتماعی امروز سانسور رسمی و حکومتی به ذلت افتاده است. علت را در جای دیگری میبینم. نباید از آرشیو ذهنی ادبیات متعهد دهه چهل و پنجاه معیاری بسازیم که اگر کسی با آن معیارها همخوان نبود شاعر متعهدی نیست. این به نفع حکومت است. چون زبان این نوع سخن لو رفته و نظام به راحتی مکانیزم برخورد با آن را در قدم اول که شناسایی سخن است را، می داند.از این جهت هوش نظام از هوش روشنفکر سنتی ما جلوتر است. اینجاست که میگویم شعرهای شاعران دهه هفتاد به ویژه شعر زنان با درک این موضوع به رویکرد انتقاد به جای اعتراض سانسور را غافلگیر کردند. نظام سانسور در آنالیز سخن این نوع شعر گیج و منگ بود و هنوز رمزگانش لو نرفته بود.
نکته دیگر اینکه همانطور که گفتم، در گفتمان جامعه مدنی از مشارکت سیاسی ترسزدایی میشود تا برای حضور سیاسی یک شهروند هزینههای جانی و مالی کمتر شود. نمونه تاریخی چنین اعتراضی، به انقلاب۵۷ ختم شد که به صراحت میگویم خروجی تاریخی ما نبوده است. همچنان که ادامه جنگ ایران و عراق بعد از فتح خرمشهر خروجی تاریخی ما نبوده است. انقلاب انحراف اصلاحات بود. در واقع در زمانی که فهم تاریخی شاهِ کشور را به اصلاحات میبرد، انقلاب به عنوان یک خروجی غیر تاریخی اصلاحات را جعل کرد و خودش را به عنوان خروجی تاریخ مطرح کرد. همین تجربه تاریخی است که در دهه هفتاد مردم و شاعران را واداشت تا دیگر برای اصلاح کشور به جای اعتراض به انتقاد و به جای انقلاب به اصلاحات گرایش پیدا کنند. بماند که امروزه اصلاطلبی برای عدهای یک شغل است نه یک عقیده. برای شعوذهگرهای اطلاحطلبی، فاکتور مینویسند. بنابراین شعر متعهد هنوز وجود دارد ولی با وجه انتقادی نه اعتراضی.
کمرنگ شدن ادبیات متعهدکلاسیک را من بیشتر ریشه در این مساله میدانم. در جامعه خاص و عام هم به این نتیجه رسیدهاند که برای تحقق آرمانیشان باید هزینههای کمتری بدهند. من معتقدم ادبیات انتقادی ادامه ادبیات تعهد است.ادبیات متعهد قبل از این که توسط حکومت حذف شود تغییر شکل داده تا به حیات مستقل از حکومت ادامه دهد. تیغ سانسور بیکار میشود زنگ میزند و نظریه شعر مدنی از همین جا آغاز میشود. ما با حفظ خشم مدنی باید ماشین خشونت حکومتی را از کار بیاندازیم. من وطنم را دوست دارم.
قاعدتا تاکنون خودسانسوری داشتهاید. تمایل دارید یک نمونه از خودسانسوریهایی که داشتهاید را همرسانی کنید؟
ـ بله. در کتاب اولم که با عنوان « ولد زن » منتشر شد و سازنده هویت ادبیم بود خودسانسوری داشتم. منظورم خود کتاب نیست، بلکه مفهوم اصطلاح « ولد زن » است که تا کنون در مورد آن خودسانسوری کردهام. با اینکه بارها در گفتوگوها مفهموم من از آن اصطلاح مطرح شده است اما حرفی از آن نزدهام و خودسانسوری داشتهام.
بخش اول این گفتوگو را بخوانید
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر