محمد تنگستانی
بارها در شبکههای اجتماعی خوانده و یا شنیدهایم که یک زندانی به این دلیل که چهره سرشناس و یا از خانوادهای شناخته شده است، مورد حمایت رسانهها قرار گرفته و یا این که بسیاری از زندانیان عقیدتی و سیاسی در شهرستانها به دلیل گمنامی، مورد توجه رسانهها قرار نمی گیرند. این گله های عمومی از عملکرد رسانه ها گاهی درست هستند و گاهی نه؛ زیرا در مواردی، خانوادههای افراد بازداشت شده، به ویژه در شهرستان ها به دلیل عدم آگاهی از اهمیت تاثیر مدیا در وضعیت پرونده ها و یا ترس از تهدیدهای نیروهای امنیتی، اطلاعاتی در اختیار رسانه ها قرار نمیدهند. برای حل چنین مشکلی چه می توان کرد؟ چه طور می توان دسترسی عادلانه و مطلوب به رسانه ها را برای همه بخش های جامعه فراهم کرد. «ایران وایر» در این زمینه با چند کارشناسان و فعال در حوزه رسانه گفت وگو کرده است. در دومین بخش از این مجموعه، از «هومن عزیزی» که نویسنده و یکی از مدیران صفحه «ابزورد» است و هم چنین «کامبیز غفوری»، روزنامه نگار پرسیده ایم:
در بین بازداشت شدگان جریان اعتراضات به نتیجه انتخابات سال ۱۳۸۸ و یا اعتراضات سراسری در دیماه سال جاری، هنرمندان و فعالان مدنی کم نبودهاند. تعداد زیادی از این بازداشت شده ها ساکن شهرهای دور افتاده و مرزی هستند. اما تنها افراد معدودی مورد توجه رسانه ها و شبکههای اجتماعی قرار گرفتند؛ افرادی که نام شناخته شده ای دارند و یا ساکن کلانشهرهایی مانند تهران هستند. چرا از بازداشتشدگان گمنام و ساکن در شهرهای کوچک کم تر حمایت و یا خبری از آن ها منتشر میشود؟
هومن عزیزی: متاسفانه نهادها و سازمانهای مردمی که از مهمترین ملزومات سازمان دهی اعتراضات و فعالیتهای مدنی و نیز پی گیری مطالبات مردمی هستند، در ایران به شکل و اندازهای که در جوامع دموکراتیک یا در حال توسعه دیده میشود، وجود ندارند و به همین دلیل شاهد پراکندگی اعتراضات و فعالیتهای اعتراضی و نارساییها و کاستیها در خبررسانی در این زمینه هستیم.
استفاده از عبارات «نهادها» و «سازمانهای مردمی» به دلیل اکراهی است که از به کار بردن عبارت «جامعه مدنی» به دلیل سوءاستفاده اصلاحطلبان از این کلمه دارم. زیرا به نظر من، در کنار سرکوب حکومتی، سوءاستفاده اصلاحطلبان از این ابزار برای تعقیب هدفهای سیاسی خود، هم زمان با کمک به سیستم برای تشکیل نهادهای صوری و تبدیل آن ها و فعالیتهایشان به سوپاپ اطمینان، باعث شد که همین نهادها هم به دلیل بیاعتمادی مردم، نقشی در اعتراضات نداشته و سازمان دهی و خبررسانی ضعیفتر از جنبشهای گذشته باشد. در گذشته با وجود حضور و فعالیت این نهادها، باز هم به دلیل تمرکز آن ها و نیز نهادهای تصمیمگیرنده حکومتی و رسانهها و... در مرکز، همیشه شاهد این نابرابری در خبررسانی بودهایم؛ برای مثال، در حدود دو دهه پیش، دستگیری دختر جوانی به نام «الهام افروتن» به دلیل انتشار اشتباهی یک مطلب طنز در هفتهنامه محلی استان هرمزگان، حتی با وجود برگزاری اعتراضاتی به انتشار مطلب، رسانهای نشد تا آن جا که در بازداشت و زیرفشار به کما فرو رفته بود. در شرایط مشابه، سایتهای ادبی مانند «مانیها» با استفاده از همکاران و مخاطبان پراکنده در سراسر کشور، وظیفه خبررسانی در مورد بازداشتشدگان را برعهده گرفتند و رسانههای غیررسمی و غیرخبری کوشیدند خلاء ایجاد شده را پر کنند.
البته ظهور شبکههای اجتماهی و از میان رفتن سلطه رسانههای سنتی بر خبررسانی اتفاق خوبی است و به همین دلیل میکوشیم با کمک شهروند-خبرنگاران و با افزایش مخاطبان، بر این کاستیها غلبه کنیم. اما ناآشنایی جامعه با شیوههای گردآوری خبر، بستهتر بودن جوامع در شهرهای کوچک و روستاها، ترس خانواده ها و بستگان بازداشت شده ها به خاطر تهدیدهای سیستم و عدم درک اهمیت خبررسانی برای کمک و حمایت از بازداشتشده ها و نیز تلاش سیستم برای زیر سوال بردن اعتبار رسانهها از طریق انتشار اخبار جعلی، همه و همه باعث دشوارتر بودن پوشش خبری شهرستانها و نابرابری بین بازداشت شدگان شهرستانی و پایتخت می شوند.
برای غلبه بر این دشواریها، برنامهای نسبتا بلندمدت و جامع وجود دارد که شامل تشکیل گروههای داوطلب در سراسر کشور و گسترش شبکه ارتباطات رسانهای از طریق اتصال این گروهها به یکدیگر و گروه مرکزی است. هم چنین آموزش نکات مهم و لازم برای هر شهروند-خبرنگار و آگاهی بخشیدن به خانواده ها و نزدیکان دستگیرشده ها درباره اهمیت خبررسانی و تاثیر آن در سلامتی و سرنوشت دستگیرشده ها و ... در این برنامه دیده شده است.
کامبیز غفوری: یکی از دلایل این امر را میتوان معضل مرکزگرایی دانست که از اوایل قرن حاضر شکل تازهای به خود گرفت. در پی سر برافراشتن «رضاشاه» در ایران، تمرکز قدرت سیاسی در پایتخت نسبت به زمان «قاجار» به طرز قابل توجهی بیش تر شد. در کنار آن، جریانهای فرهنگی و هنری نیز بیش تر در صورتی مجال مطرحشدن مییافتند که ساکن تهران باشند. اغلب شعرا، نویسندگان و هنرمندان برای حضور در حلقههای ادبی و هنری یا میبایست پایتختنشین میشدند و یا دستکم با حلقههای پایتخت در رفت و آمد میبودند. به همین دلیل است که عمدتا در دهههای اخیر، ادبا و هنرمندان شهرستانی با وجود توانمندیهای چشم گیرشان، چندان مجال طرح نیافته اند. همین قیاس در مورد مراکز و شهرهای دیگر یک استان نیز صادق است.
اما ماجرا وجه دیگری نیز دارد؛ خوش بختانه در سالهای اخیر به مدد ظهور شبکههای اجتماعی، اوضاع نسبت به همین یکی دو دهه قبل به طرز چشم گیری بهتر شده است. دستکم امروز شما درباره قربانیان مقیم شهرستانها سوال و اطلاعرسانی میکنید. بیایید دور نرویم و ۱۸ تیر ۱۳۷۸ را مثال بیاوریم؛ در آن زمان، دانشجویان برخی دیگر از شهرها پا به پای دانشجویان پایتخت سر به اعتراض برداشتند و سرکوب شدند. اما هنوز پس از گذشت حدود دو دهه، افکار عمومی نمیدانند که در تابستان ۷۸ چه بر سر دانشجویان معترض دانشگاه تبریز آمد. در حالی که امروز از سرنوشت بازداشتیها در شهرستان ها سوال میشود و این جای امیدواری است. با فراهمشدن ابزارهای لازم برای اطلاعرسانی، وظیفه روزنامهنگاری متعهد و نگاه برابرش به انسانها در هر کجای دنیا بیش از پیش پررنگ میشود.
مطالب مرتبط:
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر