گفتوگو با رضا اكوانيان
محمد تنگستانی
ضربالمثل«زبان سرخ سر سبز میدهد برباد» را برخی رعایت بیان و نکتهسنجی میدانند وعدهای آن را محافظهکاری و خودسانسوری تعریف میکنند. در پروژه جدیدی که ما برای شما تهیهکردهایم قرار است به «خودسانسوری» بپردازیم. در این پروژه سه سؤال مشترک از تمام مصاحبهشوندهها پرسیده میشود و در بین پاسخ آنها اگر پرسشی بود مطرح میکنیم. نیت ما در این پروژه و مجموعه مصاحبههایی که قرار است منتشر بشود، به چالش کشیدن مصاحبهشوندهها نیست. ما تعریف آنها از خودسانسوری را به شما انعکاس میدهیم و اگر تمایل داشته باشند یک نمونه از خودسانسوری زندگی فردی و یا اجتماعیشان را با شما به اشتراک میگذاریم و درصورتیکه تمایل به این کار نداشته باشند برای شما خواهیم نوشت. در این پروژه مصاحبهشوندهها را برخلاف کارهایی که تاکنون برای شما منتشر کردهایم، معرفی نمیکنیم و علتش برابر بودن افراد یک جامعه در مقوله خودسانسوری، در این پروژه است. شما نیز میتوانید در پروژه خودسانسوری شرکت کنید و مصادیقی از خودسانسوری در فعالیتهای ادبی-هنری، دوران تحصیل و یا زندگی شخصی خود را به نشانی اینستاگرام ما ارسال کنید. سیوششمین نفری که با او گفتوگو کردهایم رضا اكوانيان است. آقای اکوانیان چند روز پیش در صفحه فیسبوکش خبر از محکومتش داد. این شاعر اهل دهدشت به اتهام سرودن چند شعر، با شکایت سازمان اطلاعات سپاه، به شلاق و زندان محکوم شده است. رضا اکوانیان در تعریف خودسانسوری میگوید:
ـ انکار وجود خود برای شنیدن تأیید یا تحسین دیگری. مقاومت در برابر گفتن حقیقت. چیزی شبیه به اصلاحطلبی در ایران و چگونه زیستن با میل دیگران در جهت رسیدن به اندک خواستههای فردی. چیزی که در ایران آن را از کودکی آموزش میدهند. نوعی دیکتاتوری انسان بر خود که او را وادار میکند خلاف میل باطنیاش چیزی را بگوید یا نگوید یا چیزی را در پوششی سیاه و دوپهلو بیان کند. چیزی که چون بیماری گلوی انسان، هویت و فرهنگ را میفشارد و تا او را نکشد دست بر نمیدارد. خودسانسوری اکتسابی است و برگرفته از نوعی بیماری واگیر که از فرد بیمار به فرد سالم منتقل میشود. خودسانسوری در جوامع عادی اتفاق نمیافتد. خودسانسوری در کشورهای قانونمند با نظامهای آموزشی امروز، امری زشت به حساب میآید و در شرایط سرکوب و اختناق و در جوامع دیکتاتوری بیشتر به چشم میآید. این موجود پلید در خانه، خیابان و محل کار همراه انسان جهان سومی گام برمیدارد و مدام به او ترس و وحشت را یادآوری میکند. خودسانسوری از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. هر چیزی که مانع رسیدن به حقوق اجتماعی و آزادیهای فردی شود باعث خودسانسوری میشود. خودسانسوری گونههای مختلفی دارد. گاه در تفکرات زنان جامعه پنهان و گاه ناخودآگاه و خودآگاه مردان نهفته است. زنی که وقتی به نوزادش شیر میدهد خود را از اطرافیان میپوشاند. مردی که وقتی موی زنش بیرون از روسری باشد به او اشاره میکند مویش را از دیگری پنهان کند در تعریف من سانسور و خودسانسوری است. خودسانسوری خیانت به خود است و خدمت و خیانت به دیگری برای شنیدن تأیید یا تحسین دیگران است..
خودسانسوری را یک بداخلاقی تعریف میکنید یا محافظهکاری؟
ـ بداخلاقیِ محافظهکارانه. باید گفت چرا و چگونه میشود که شخصی دست به خودسانسوری میزند. آیا خودسانسوری به سود انسان است؛ آیا انسان در پی سود است؛ و آیا دوری جستن از خودسانسوری باعث ایجاد مشکل میشود؛ چه کسانی باعث خودسانسوری میشوند؟ خودسانسوری از محافظهکاری فرد سرچشمه میگیرد و کسی که برای سانسورِ کارها و افکار خود در جهت رضایت دیگران از گفتن چیزی امتناع میکند یا بخشی از حرف خود را بر زبان نمیآورد یک بداخلاقیِ منجر به شکست و افسردگی را مرتکب شده است؛ چراکه از گفتن حقیقت امتناع کرده و خود را خفه نگه داشته است؛ چراکه حاضر است برای به دست آوردن چیزی، بخشی از تفکر خود را پنهان کند؛ بعضی هم میترسند با گفتن همه چیز و بیان واقعیتها جان خود را از دست بدهند. همچنان که جان بسیاری در گفتن حقیقت از دست رفت اما ماندگار شدند و عزیز.
زندهیاد محمد مختاری:
«چه فرق میکرد زندانی در چشمانداز باشد
یا دانشگاهی؟
اگر که رؤیا تنها احتلامی بود بازیگوشانه
تشنج پوستم را که میشنوم
سوزن سوزن که میشود کف پا
علامت این است که چیزی خراب میشود
دمی که یک کلمه هم زیادیست
درخت و سنگ و سار و سنگسار و دار
سایه دستیست که میپندارد
دنیا را باید از چیزهایی پاک کرد
چقدر باید در این دو متر جا ماند تا تحلیل جسم حد زبان را رعایت کند؟»
پیشفرض ما این است که جامعه ایران جامعهای خودسانسور است. گمان میکنید این خودسانسوری ریشه در فرهنگ ایران دارد یا تاریخ و اتفاقات سیاسی؟
ـ تاریخ ایران با سانسور گره خورده و فرهنگ ایرانی ساخته گذشته تاریخی است. اتفاقات سیاسی و اجتماعی، سالهای قحطی و خشکسالی، جنگ و خرافات، ترس و دین، اینها همه در فرهنگ ما نقش داشتند و بخشی از تاریخ شدهاند. وقتی میگفتند اگر در ماه خیره شوی تصویر خمینی را میبینی و ما برای آنکه کم نیاوریم میگفتیم بله میبینم و دیدمش! و آنقدر میگفتیم که خودمان هم باورمان میشد ما عکس رخ یار در ماه دیدهایم. میگوییم دیدهایم تا از دیگران عقب نباشیم. دیگرانی که گفتند دیدند تا از دیگران عقب نباشند. هر نسل به نسل بعد از خودش به خوبی دروغ گفتن را آموخت و گفت اگر نمیبینی هم بگو دیدهام و چیزی نگو که از چشم دیگران بیفتی. گفتند "جنگ جنگ تا پیروزی" و عده زیادی که حتی میدیدند هیچ برنده یا بازندهای در کار نیست و خواستند خلاف دیگران نباشند چیزی خلاف میل دیگری نگفتند و آنچه دیگری میخواست گفتند و آنچه خود دیدند و فکر میکردند را سانسور کردند و رفتند و مرگ از زمین و زمان رسید و در خاک و آب نشست. بسیاری اینگونه رفتند و نیستند. سرباز داستان "من قاتل پسرتان هستم" از "احمد دهقان" که برای پدر دوستش در جنگ نامه مینویسد و با درد به او میگوید که چگونه پسرش در منطقهای از خلیجفارس زخمی شده و از ترس آنکه خرخر گلوی زخمخوردهاش دشمن را متوجه سازد و عملیات با شکست روبرو شود به دستور فرمانده او را کشته است. اگر سربازِ داستان حقیقت را نمیگفت چه میشد؟ اگر پدر سرباز کشته شده به دست خودی از اصل ماجرا اطلاع نداشت چه میشد؟ اگر سپاه این داستانها را در جنگ انکار کند چه میشود؟ نویسنده داستان را نوشته و وزارت فرهنگ و ارشاد باید تشخیص بدهد که آیا به صلاح است مردم چنین چیزی بخوانند یا نه! وزارت ارشاد اجازه میدهد و مردم میخوانند؛ اما همین وزارت ارشاد به بسیاری اجازه نمیدهد و مردم نمیتوانند آنها را بخوانند. خودسانسوری ریشه در وزارت ارشاد دارد. خودسانسوری ریشه در دین دارد. خودسانسوری در مغزهای منجمد بیشتر رشد میکند. نویسندگانی هستند که آنچه مینویسند و میگویند یا تأیید میشود یا نه. میمانند و میگویند یا امروز یا سالهای بعد؛ اما به دست خود چیزی را ناگفته نمیگذارند. نویسندگانی هم هستند که میگویند شگردها را بلدند و میدانند از کدام کلمات استفاده نکنند و وقتی چیزی مینویسند برای چاپ شدن مینویسند و با خودسانسوریِ خودخواستهای از گیر کردن کلماتشان در ادارهی سانسور جلوگیری میکنند. این همان فرهنگ است. فرهنگی که زاده دین است و تربیت شده با شلاقِ قدرت. فرهنگی که تیراژ کتاب را به 100 و 200 جلد رسانده است. فرهنگِ زخمخورده از دروغ و فریب و اتفاقات تلخ سیاسی_اجتماعی در تاریخِ سیاهِ و پژمردهی امروز.
قاعدتا تاکنون خودسانسوری داشتهاید. یک نمونه از خودسانسوریهایی که داشتهاید را همرسانی کنید؟
ـ همیشه سعی کردهام آنچه در ذهن دارم را بنویسم و بیان کنم. همیشه گفتهام چیزی را که میگویم باید روی کاغذ بیاید و اگر در جامعهای زندگی میکنم که اجازه گفتن واقعیت را ندارم خلاف واقعیت را منتشر نکنم. اما نمیشود. گاهی گفتن حقیقت سر بر دار میکشد و نگفتنش افسردگی و یاس میآورد. در مدرسه و دانشگاه، در ادارهها و شرکتها از ما میخواهند دین و مذهبمان را بنویسیم. اما کدام دین! کدام مذهب؟ دینِ موروثی یا دینِ انتخابی و عقلی! خودسانسوری از اینجا یقه انسان را میگیرد و گلویش را میفشارد. این خود خیانت است؛ خیانت است به خود؛ خیانت است بهناچاری. گاهی به سرم زده وسطهای یک شعر یا داستان شیطنت کنم و حرفی را کمی زیرپوستی و پنهان مطرح کنم؛ نه اینکه متن بخواهد، نه؛ شیطنت است از این جهت که میخواهم حرفم را جوری بزنم که اهلش بفهمد و نااهلش نه. چرا که میخواهم خوانده شود و گوشه کتابخانهام خاک نخورد. در داستان بیشتر از نماد و اعداد و سالهای خاص استفاده میکردم و در شعرها از کنار هم قرار دادن کلماتی که دو معنی داشته باشند؛ این چیزی شبیه یا نزدیک به همان خیانت به خود است. بله، من هم گاهی به خودم خیانت کردهام و خواستهام چیزی را یواشکی بگویم اما دیدم نمیشود و هر طور شده گفتهام و سعی کردهام همه چیز را بگویم و واقعیتهایی که میبینم و فکر میکنم و در سر دارم را به صورت واقعی و کامل بر کاغذ بیاورم؛ هرچند کسی جایی نشسته باشد و بگوید نه! بگوید کسی میآید! بگوید باید منتظر بمانیم.
در ولیعصر پیاده میشوی
انتظار چیز خوبی است
اما کسی قرار نیست بیاید
در ایستگاه نشستهام
فکر میکنم
هیچ اتوبوسی را سوار نمیشوم
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر