گفتوگو با حبیب مفتاح بوشهری
محمد تنگستانی
بخش اول
ما در ایران وایر بر این باور هستیم که هنر موسیقی در ایران بعد از انقلاب ۱۳۵۷ تا کنون با محدویتها و سانسورهای بیشماری دست به گریبان بوده است. به عنوان مثال صدور مجوز حمل و نگهداری ساز در منزل که در اولین سالهای انقلاب اسلامی از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی صادر میشد و یا عدم نمایش ساز و نواختن نوازندگان در تصاویری که از صداوسیمای جمهوری اسلامی پخش میشود نمونه های کوچکی از این موارد است.
در مورد محدودیتها، سانسور و لغو مجوز کنسرتهای موسیقی تا کنون گزارشها و گفتوگوهای متعددی برای شما تهیه و منتشر کردهایم. در آن گفتوگوها اغلب به سراغ خوانندگان و یا نوازندگانی رفتیم که از طرف سیستمهای نظارتی و امنیتی در ایران محدود و سانسور میشوند.
اما در کنار سانسورهای دولتی، خودسانسوریهای فرهنگی نیز سهمی به سزا در عدم انتشار و ماندگاری بخشی از موسیقی ایران دارد. به عنوان مثال برخی از مقامها و تصنیفهای بومی و محلی به دلایل گوناگونی بازخوانی نمیشوند و درنهایت منجر به نابودی آنها خواهد شد، این اتفاق میتواند ریشه در عدم تعهد تکتک ما و برخی از هنرمندان بومی و یا ریشه در تعصبات مذهبی و ايدئولوژیک حکومت ایران داشته باشد که تلاش در اسلامی کردن فرهنگ و هنر دارد.
در این بخش از گفتوگوهایی که برای شما تهیه کردهایم، به سراغ تعدادی از نوازندگان و خوانندگان موسیقی محلی ایران خواهیم رفت. در اولین بخش گفتوگوی ایرانوایر با «حبیب مفتاح بوشهری» را میخوانید. آقای مفتاح نوازنده سازهای کوبهای است. این نوازنده سیونه ساله زاده بوشهر تا کنون چند آلبوم موسیقی منتشر کرده و با گروههای مختلفی در جهان همکاری داشته است. آقای مفتاح، نوازنده و آهنگساز آلبوم « دی زنگرو»، ساکن پاریس است و در حال حاضر با «عدنان جبران» نوازنده فلسطینی مشغول برگزاری تور کنسرت موسیقی در اروپا است.
نوازندگان سازهای بومی و محلی به علت فقر فرهنگی حاکم بر بخشی از جامعه، تا زمانی که به واسطه ارگانها، محافل هنری و یا حضور در جشنواره های حکومتی آثارشان را عرضه نکنند به عنوان نوازنده شناخته نشده و اصولا آنها را هنرمند نمیدانند، در حالی که همان نوازندگان زمانی که با همان ملودیها و مقامهای محلی از سوی ارگانهای دولتی و فرهنگی وابسته به حکومت معرفی میشوند به کارشان مشروعیت داده میشود. به عنوان مثال نوازندگان نیهمبان و ضرب و تمپو در جنوب ایران، تا زمانی که در مجالس عروسی ساز میزنند جامعه با آنها برخوردی دیگر دارد و از سوی نیروی انتظامی و بسیج مورد بازخواست و آزار اذیت قرار میگیرند، اما همان افراد میتوانند با همان سازها و ملودیها در جشنوراههای دولتی و حکومتی در برابر مسئولین فرهنگی و نظامی نوازندگی کنند و مورد تقدیر واقع شوند. این دوگانگی ریشه در کم بضاعتی فرهنگ ایرانی دارد یا نشان دهنده اهمیت و اعمال سلیقه تریبونهای دولتی و حکومتی در نحوه برخورد با هنر موسیقی است؟
ـ وقتی من از ایران خارج شدم و با فرهنگهای مختلف جهان آشنا شدم. این تجربهها و موفقیتها را در جهت معرفی موسیقی محلی جنوب ایران هزینه کردم. اجرایهای من به عنوان یک نوازنده محلی در کنار گروههای بزرگ موسیقی در سالنهای مختلف اروپا و امریکا سبب شد خیلیها در ایران به ساز من و نوازندگانی که مانند من هستند به شکلی دیگر نگاه کنند. یعنی عملا موفقیت من مشروعیتی خصوصی و مستقل به موسیقی جنوب ایران داد. خیلی از کسانی که بعد از من وارد موسیقی بومی و محلی شدند من را الگوی خودشان قرار دادهاند. این برای من خوشحال کننده است اما مهمتر از الگو بودن برایم این اهمیت دارد که به من و موسیقی من به عنوان یک سبک نگاه کنند. فکر و تجربه من را به خدمت هنر موسیقی در آورند و نبود من در ایران را جبران کنند.
موفقیت من در موسیقی بینالملل فقط به عنوان یک موفقیت فردی نیست. خیلیها بودند که هم با استعداداتر از من بودن و هم تجربه بیشتری داشتند اما سنت و فرهنگ اشتباه رایج در ایران اجازه رشد به آنها نداد. اینکه من به عنوان یک نوازنده محلی توانستم به اینجا برسم یک موفقیت و پیروزی در برابر فرهنگ غلط رایج در جامعه است. زمانی که من نوجوان بودم، وقتی یکی از همسن و سالهای من ساز میزد باید به هزار و یک نفر جواب پس میداد، الان حداقل در بوشهر دیگر اینگونه نیست، تا کسی میخواهد انتقاد کنند سریع میگویند «ببین حبیبو به کجا رسید». آن زمان الگویی در موسیقی بومی و محلی نداشتیم. مثلا الگوی من نوازندگان ضرب و تمپو در مجالس عروسی بودند. آن نوازندگان فقط برای من به عنوان یک شخص الگو بودند اما الان موضوع کاملا عوض شده است. گمان میکنم اگر زمان بیشتری بگذرد، این نگاه کمکم حذف میشود. جامعه ما در حال تجربه است و باید بدون دلخوری و ناراحتی به آن اجازه بدهیم، تجربه کند.
در ایران برخی بر این بارو هستند که سانسور و خفقان سبب خلاقیت هنرمند میشود؟ هنر موسیقی در ایران با محدودیتها و ممنوعیتهای زیادی مواجعه است. اگر در ایران سانسور و خفقان نبود و همچنان در ایران فعالیت میکردید باز میتوانستید اینگونه مدعی باشید یا این ادعا و حقطلبی را مدیون فعالیت و زندگی در خارج از ایران و همکاری با گروههای مختلف هستید؟
ـ با اینکه سانسور سبب خلاقیت میشود موافق نیستم. هرگز سانسور و خفقان را بیرون از خود جستجو نکردهام. به باور من ما خودمان سبب سانسور میشویم. ما بیشتر از اینکه سانسور بشویم خودسانسوری داریم. کافیست اتفاقات اطرافمان را درست نگاه کنیم. یک سری سبکها و ریتمهایی در موسیقی جنوب وجود دارد که در حال فراموشی است و کسی به آنها تا کنون اهمیت نداده است. تصور کنید دو دهه دیگر به دلیل عدم بازخوانی و اجرا، این ریتمها کلا فراموش شوند. این فراموشی یعنی حذف و سانسور بخشی از خردهفرهنگها، دولت و قدرتی ما را مجبور به حذف آنها نکرده است. اهمیت ندادن ما به آنها سبب شده است که آنها از چرخه موسیقی حذف و سانسور بشوند. متاسفانه در ایران اغلب ریتمها و آهنگسازها به دنبال مُدگرایی هستند. وقتی هم ریتمی مُد میشود آنقدر تکرار میشود که گوش مخاطب خراب میشود و سلیقه مخاطب را به ناکجا میبریم.
ما نوازندگان هستیم که به گوش و سلیقه مخاطب خیانت میکنیم. تا اندازهای سانسورهای ایدئولوژیک اذیت کننده است مثلا نوازنده جنوبی با سازش نمیتواند روی صحنه برقصد. نوازنده سازهای جنوبی هنگام نواختن باید بتواند تحرک داشته باشد تا حس و حال واقعی را به مخاطب انتقال دهد. اما سهم بیشتر را خود ما در حذف سانسور داریم. مثلا میگوییم فلان قطعه که خیلی قدیمی و ناب است را اجرا نکنیم چون مخاطب دوست ندارد. در حالی که این ما هستیم که باید سلیقه مخاطب را تربیت کنیم. بارها شنیدهام که میگویند این ریتم خیلی سنگین است و مخاطب ریتم تند و شاد بندری دوست دارد. این نگاههای حذفی و سطحی است که سانسور اصلی و واقعی را رقم میزند.
زمانی که لنجسازان، در حال ساخت لنجها هستند، موسیقی اجرا میکنند که در فرهنگ بومی به آن «گلافی» میگویند. گلافی تلفیق کلام و صدای میخ و چکش است. اینها سبکهای بومی و فرهنگی ما هستند که باید آنها را زنده نگاه داریم. وقتی نوازندگان ما به سراغ اجرای اینگونه کارها نمیروند و این آثار در حال فراموشی است، چگونه میتوان به وزارت ارشاد و ارگانهای موازی خرده گرفت و گفت آنها ما را سانسور میکنند.
هرچند در سه چهار سال گذشته من در ایران هیچ سانسوری در حوزه موسیقی ندیدهام. دوستانم فیلمهایی از کنسرتهایشان ارسال کردهاند که مردم به شکلی باور نکردی در حال رقص و شادی هستند و کسی هم کاری به کارشان ندارد. مثل قبل دیگر سانسور وجود ندارد زمانی که من در جشنواره موسیقی فجر شرکت میکردم، به من میگفتند ریتم را نباید از این مترونوم بالاتر ببرید اما الان در تالار وحدت و برج میلاد کنسرتهایی برگزار میشود که اگر کسی نداند محل اجرای آن کجاست، بدون تردید خواهد گفت این کنسرت در پاریس بوده است.
در حال حاضر سانسور در سبک موسیقی و حذف ملودیهای ملی و فرهنگی ماست. دولت دیگر مثل گذشته تاثیری در حذف و سانسور ندارد. این خودمان هستیم که تیشه به ریشه موسیقی بومی، محلی و ملیمان زدهایم.
تناقض روشنی بین گفته شما و عدم برگزاری کنسرتهای موسیقی در ایران وجود دارد. یکی از مهمترین خبرهای فرهنگی در چند سال گذشته لغو کنسرتهای موسیقی در مشهد و دیگر استانهای ایران بوده است و یا به عنوان مثال محسن شریفیان، نوازنده نیهمبان و سرپرست گروه لیان در هفده سال گذشته موفق به اجرای کنسرتی در شهر بوشهر، که زادگاه این گروه و اعضای آن است، نشدهاند.
ـ اتفاقا تناقضی وجود ندارد. نکته اینجاست که موسیقی بندری را سانسور نمیکنند. این محسن شریفیان است که حذف و سانسور میشود. آنها نیامدهاند موسیقی بندری یا پاپ را سانسور کنند، بلکه خواننده، نوازنده یا گروه موسیقی را سانسور کردهاند. وقتی ما میبینیم که به فلان گروه در برج میلاد مجوز میدهند و سه هزار نفر در کنسرت در حال رقص هستند و بعد به «کیهان کلهر» مجوز برگزاری کنسرت نمیدهند، اسم این را نمیشود سانسور گذاشت. این خصومت شخصی و گزینش سلیقهای نسبت به انتخاب هنرمند است.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر