از آنجا که به تازگی حرکت خوبی در شبکه های اجتماعی به راه افتاده که با استفاده از کلیشه های معکوس به نقد رفتارهای مردانه و ضد زن پرداخته میشود ما هم که همیشه در اینجور کارها پیش قدم هستیم آستین خود را بالا زدیم و یکی از مردانه ترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران را از طریق تکنیک کلیشه معکوس بازنویسی و بازآفرینی کرده و آن را به زنانه ترین فیلم تاریخ سینمای ایران تبدیل نمودیم...:
غنچه و فریبا دو خواهر هستند که به همراه پدر پیرشان در یکی از محلات جنوب تهران زندگی میکنند... آنها یک برادر نیز دارند و زندگی خوب و آرامی را میگذارنند... فریبا که از لوطی ها و جاهل ها و به اصطلاح فاطی کوماندوهای قدیم محل خودشان بوده مدتهاست که دور کارهای خلاف را خط کشیده و روزها به مغازه قصابی خود میرود و به کسب و کار مشغول است و مورد احترام و اعتماد اهالی محل است... اما در این محل سه خواهر شرور و پتیاره که به خواهران آب منگل معروف هستند نیز زندگی میکنند... یکی از روزها برادر غنچه و فریبا که پسری بسیار نجیب و پاکدامن بوده به دام این سه خواهر هوسران میافتد و این سه خواهر نقشه های پلید و شیطانی خود را بر روی او پیاده کرده و وی را مورد تعدی و هتک حرمت قرار میدهند... او از ترس آبروی خود و خانواده اش در این مورد با کسی صحبتی نمیکند اما این مساله در نهایت به افسردگی شدید و خودکشی او میانجامد... فریبا وقتی از طریق گزارشات پزشکی متوجه میشود که برادرش قبل از خودکشی مورد تجاوز جنسی قرار گرفته است به دنبال مسببین این ماجرا به سر نخ هایی میرسد که همه آنها به خواهران آب منگل ختم میشود... او که قبلا با خود عهد بسته بود دیگر دست به تیزی نبرد پا بر روی سوگند خود گذاشته و چاقوی ضامن دار خود را از ته گنجه بیرون آورده و به سوی پاتوق خواهران آب منگل روانه میشود... اما متاسفانه خواهران آب منگل با حیله ای به صورت ناجوانزنانه او را نیز به قتل میرسانند تا ردپایی از جنایتشان برجای نماند... اینجاست که غنچه که تازه از شهرستان به خانه برگشته وقتی متوجه ماجرا شده و از ماجرای تجاوز به برادر و کشته شدن آبجی خود مطلع میشود، کفشهای پاشنه بلند خود را ورکشیده و به دنبال قاتلین خواهر و متجاوزین به برادرش قدم در راه انتقام میگذارد.
غنچه در ابتدا به سراغ خواهر کوچکتر یعنی اکرم آب منگل میرود و او را در داخل حمام زنانه گیر میاندازد و با چاقو از پای در میآورد... سپس رقیه آب منگل خواهر دیگر را نیز در محل کارش یعنی کشتارگاه پیدا کرده و به قتل میرساند... پس از آن چون به رختشور محله شان که پیرمردی به نام مشدی حسن است قول داده که او را به قم میبرد با او راهی زیارت حرم حضرت معصومه میشود... پس از بازگشت از زیارت غنچه که هنوز به دنبال خواهر سوم آب منگل ها به نام منصوره است با مرد رقاصی به نام شهرام آشنا میشود...شهرام که در یک رقاصخانه برای بانوان میرقصد و از این راه امرار معاش میکند، منصوره آب منگل را میشناسد چرا که منصوره هرازگاهی برای ارضای هوس های خود به تماشای رقص او پرداخته و گاهی نیز با او رابطه دارد... شهرام به غنچه میگوید که منصوره قصد فرار از شهر را دارد و به ایستگاه قطار رفته است... غنچه راهی ایستگاه قطار شده و منصوره را نیز در داخل ایستگاه قطار با چاقو از پا در میآورد و به این ترتیب انتقام تجاوز به برادر بی گناه خود و کشته شدن آبجی اش را میگیرد و سپس خود را تسلیم پلیس میکند.
برای حسن ختام این فیلمنامه بد نیست یک دیالوگ ماندگار این فیلم را نیز با هم مرور نمائیم:
غنچه: احترامت واجبه خاله جون ولی حرف از زنی و زنونگی نزن که هیچ خوشم نمیاد...کی واسه من قد یه نخود زنونگی رو کرد تا من براش یه خروار رو کنم...؟ این دنیا همیشه برای من کلک بوده و نا زنی...به هرکی گفتم کلفتتم با خنجر کوبید توی این جیگرم... دیدم اون فریبا که میتونست یه محلی رو جابه جا کنه و وقتی زجرش میدادن میرفت عرق میخورد و جیغ بنفش میکشید جوری که دیوارها تکون میخوردن و هرچی نازنه عینهو موش تو سوراخ راه آبا قایم میشدن؟ .... رفت زیارت و گذاشت کنار ... مثل یه زن شروع کرد کاسبی کردن و پول حلال خوردن ... اما مگه گذاشتن ...؟"
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر