بخش دوم
محمد تنگستانی
گاهی در گفتوگوهایی که در پروژه خودسانسوری برای شما تهیه و منتشر میکنیم، لابهلای گفتههای مصاحبه شونده پرسشهایی ایجاد میشود که سبب طولانی شدن مصاحبه میشود. به قول معروف میطلبد که برای بازتر و روشن شدن نگاه و نظرش او را به چالش کشید. این به چالش کشیدن با هدف و منطوری خاصی نیست. تنها به این دلیل است که گفته های مصاحبه شونده به شما بهتر اتقال پیدا کند. خانم نقدیپری میگوید با حجاب اجباری و عدم باورپذیری مخاطب در سینما مشکل دارد اما به این دلیل که قانون کشور است مجبور به رعایت آن است و رعایت میکند. دومین بخش از این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
هنر بازتابی از جامعه مادر است. اگر این تعریف سنتی و کلاسیک از هنر متعهد را مد نظر داشته باشیم و بعد نگاهی به کلیت جامعه بکنیم، متوجه میشویم که بخشی از جامعه کنونی ایران باوری به حجاب اجباری ندارد. این عدم باور به حجاب اجباری در هنر معاصر مشروعیتی و بازتابی ندارد. در طراحی لباس به حجاب اجباری و رعایت پوشش اسلامی چقدر اهمیت میدهید؟
ـ به ديدن پوشش اسلامى در فيلمها عادت كردهايم اما خب خيلى عجيب است كه زن وقتى میخواهد بخوابد با روسرى میخوابد. لباسهاى گشاد گاه مردانه با دامنهاى بسيار بلند و روسرى كه حتى روى سينه بازيگر را به سختى بپوشاند را بايد ديد و باور كرد. آيا واقعا ما در زندگى شخصى خودمان اين گونه لباس میپوشيم؟ ولى قانون كشورمان به ما میگويد كه چگونه لباس بر تن بازيگر كنيم ما يا مجبوريم كه قبول كنيم و ادامه بدهيم يا اصلا كارنكنيم. من ترجيح میدادم با آسودگى بيشترى لباس انتخاب کنم ولى نمیشود و براى اين كه شغلم را دوست دارم بايد قبول كنم.
در حوزه طراحی لباس، برای مبارزه با عدم باور به حجاب اجباری چه کار کردهاید؟
ـ ما مشکلی در رنگ بندی و تنوع رنگ در نوع پوشش زنان در سینما نداریم. موضوع دروغ گفتن به مخاطب است. این امری است که قانون ایران در برخی از موارد دستوپاگیر است. مثلا اگر قانون اجبار نکرده بود هرگز من در طراحی لباس داخل خانه برای هیچ شخصیتی داشتن حجاب را تعریف نمیکردم. قانون برای من به عنوان طراح لباس و یک شهروند این اجبار را تعریف کرده است. از لحاظ شخصی به دلیل همان عادت، حجاب برای من و خيلىها اذیت کننده نیست و عادت کردهايم. البته خوب برخی اذیت میشوند. یکی از دوستانم به همراه دختر چهارده سالهاش، جدیدا از ایران به کشوری دیگر مهاجرت کرده است. دختر او از اینکه در کشور جدید محل اقامتشان، روسری و مانتو ندارد ناراحت است، میگوید تیپم با مانتو و روسرى شيكتر است. بچهای که در این فرهنگ و اجبار بزرگ شده باشد قاعدتا زیباشناسی روسری و مانتو را به رهایی و آزادی و عدم اجبار ترجیح میدهد. من احساس میکنم اگر کسی در مورد حجاب اجباری حرفی نزند، در جامعه کسی دغدغه این موضوع را ندارد اما در جایی که نیروی انتظامی وارد میشود میگوید روسریات را آنگونه که من میگویم باید سر کنی و یا به آن شکل که من تشخیص میدهم باید لباس به تن داشته باشی وگرنه بازداشت میشوی و از تو عکس میگیرم و سابقه كيفرى پيدا میكنى و ...
اینجاست که مفهموم اجباری عوض میشود. ما در ایران زندگی دوگانهای داریم و به اجبارها بنا به عادت تن دادهایم. برای همین وقتی بحث حجاب اجباری و یا حتی کمپین آزادیهای یواشکی مطرح میشود، خیلیها حمایت میکنند در حالی که قبل از آن هم مخالف بودهاند اما حرکتی اعتراضی نداشتهاند.
سینمای ایران میل به جهانی شدن دارد. در سینمای جهان پرداختن به موضوعات اروتیک و یا اشاره به وضعیتهای عاطفی و جنسی در روایتهای داستانیِ امری عادی و متداول است. میگویید ما به حجاب در سينما عادت کردهایم. در حالی که همین سینما با رعایت سانسورهای دولتی و مذهبی دغدغههای سینمای جهان را دارد. مخاطب جهانی سانسور زده است و میلی به حذف خلاقیتهای هنرمند ندارد. اندام یک بازیگر در ایفای نقش او میتواند اهمیت داشته باشد. بازیگران زن در سینمای ایران بیشتر با تکیه بر فن بیان شخصيتسازی میکنند. این سینما با حجاب و عادت به حجاب چگونه میتواند سینمایی جهانی باشد؟
ـ سینمای ایران قبل از جمهوری اسلامی با فیلمهایی مانند «گاو» و کارگردانهایی مانند ابراهیم گلستان و داریوش مهرجویی و دیگران جهانی شده بود. در آن زمان حجاب و اجباری در کار نبوده است. من فکر میکنم در تمام دنیا، کسانی که مخاطب سینماى ایران و یا علاقهای به سینمای ایران دارند، فرهنگ ما را میشناسند. فکر نمیکنم به خاطر جهانی شدن ما مجبور باشیم چیزهایی را که قانون کشورمان میگوید، تغییر بدهیم. چرا سینمای جهان بخشی از المانهای خودش را به خاطر محدودیتهای ما تغییر نمیهد؟ آیا آنها حاضرند به خاطر ما صحنههای سکسی نگذارند تا در سینماهای ما فیلمهایشان به نمایش گذاشته شود؟
حجاب در ایران یک فرهنگ است یا «قانونی» که تحمیل شده است؟
ـ یک قانون فرهنگی
این که از استانداردهای آزاد در سینمای جهان این انتظار را دارید، کمی محافظه کاری در پاسخ دادن و یا همان دو زیست بودن نیست؟ چه اهمیتی دارد که فیلمسازی مثل جیمجارموش اصلا فیلمش در کشوری جهان سومی مثل ایران اکران بشود یا نه، چرا باید او آزادی فکر و سینمایش را به خاطر قوانین مذهبی محدود کند؟
ـ خیر اصلا محافظه کاری و یا دوزیست بودن نیست. چرا یک فیلم ساز ایرانی باید خودش را سانسور کند تا در مارکت جهانی راه پیدا کند؟ اینکه یک فیلمساز ایرانی خلاف فرهنگ اجتماعی خودش را به نمایش بگذارد هم به نوعی سانسور است. مثلا پنهانکاری کند که در کشورش موضوع حجاب چگونه است. در کشور ما قانون حجاب وجود دارد. به ما یاد دادهاند در ساخت فیلم برخلاف واقعیتهای اجتماعی دروغ بگویيم و طوری نشان بدهیم که زنان ایرانی در حریم شخصیشان هم حجاب دارند.
این واقعيت اجتماع ماست. ما میدانیم که داریم به مخاطب دروغ میگویم چرا که هیچ زنی به آن شکلی که در سینمای ایران نشان داده میشود نیست. اما به این دروغ عادت کردهایم همان طور که مخاطب غیرایرانی به ديدن سکس و یا هرچیزی دیگر در سینمای خودش عادت کردهاست. کسی که سینمای ایران را دنبال میکند میداند قانون ایران اینگونه است. خردهفرهنگها این وسط باید حفظ و نگهداری شوند. ما علاوه بر هنرمند بودن، روایتگر واقعیتهای جامعه خودمان هستيم. اما در مورد فيلم سازان معروف مثلا آقاى جيم جارموش بايد بگويم كه برعكس نظر شما فيلم سازى مثل ايشان اتفاقا به مخاطب جهانى فكر میكند كه بخشى از اين مخاطبين در ايران هستند حالا اين كه فيلم به چه شكلى در كشور ما ديده میشود مبحث جداگانه ايست. ايشان آزادند هر طور که میخواهند فيلم بسازند ما هم همين طور. ديگر اين تصميم مخاطب است كه بخواهد فيلم را ببيند يا خير.
قاعدتا تاکنون خودسانسوری داشته اید. تمایل دارید یک نمونه از خودسانسوریهایتان را همرسانی کنید؟
ـ سالهاست که با تلویزیون کلا کار نمیکنم. اما زمانی که کار میکردم، عصبی بودم چرا که هم بازیگر اذیت میشد و هم وجدان خودم زیر سوال میرفت. من باید نگران این میبودم که مبادا مانتوی بازیگر زن، چاک داشته يا تنگ و كوتاه باشد، چرا که صداوسیما آن را پخش نمیکرد و کل کار میخوابید و یا حتما باید برای بازیگر زن هدبند میگذاشتم. زمانی که در تلویزیون کار میکردم دروغگوتر از حالا بودم که در سینما کار میکنم. فكر میكنم خود سانسورى در وجود زنان نسل من نهادينه شده.
در زندگی شخصیام هم خودسانسوری زیاد داشتهام و دارم. زمانی نقاشی میکردم. پرتره میکشیدم و دوست داشتم آناتومی زن بکشم. اما نمیتوانستم چرا که، نمىشد آنها را به نمايش گذاشت. زمان دانشجویی یک نقاشی در ابعاد دو متر در دومتر کشیده بودم. دوست داشتم اندام لخت بکشم، اما به خاطر خودسانسوریهایی که بر من چیره بود. تمام شخصیتهای آن تابلو را بدون جنسیت کشیدم. نه زن بودند و نه مرد، فقط اندام افرادی لخت بود. عاشق این نقاشیام بودم. مدتی در خانهمان به دیوار بود. بعد از مدتی، مادرم به من گفت :«مامان هر وقت مهمان به خانه ما میآيد من خجالت میکشم که نقاشی آدمهای لخت را روی دیوار میبینند»، در نتیجه به خاطر مادرم، آن را از دیوار به زیرزمین بردم و بعد هم كه به خاطر نداشتن جاى مناسب نابود شد. البته فكر نمیكنم اين فقط مربوط به جامعه ما باشد،همه جوامع مسائلى مثل ما دارند كه به شكل ديگرى بر رفتار فردى آنها تاثیر میگذارد.
بخش اول این گفتوگو را اینجا بخوانید
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر