محمد تنگستانی
ضربالمثل«زبان سرخ سر سبز میدهد برباد» را برخی رعایت بیان و نکتهسنجی میدانند وعدهای آن را محافظهکاری و خودسانسوری تعریف میکنند. در پروژه جدیدی که ما برای شما تهیهکردهایم قرار است به «خودسانسوری» بپردازیم. در این پروژه سه سؤال مشترک از تمام مصاحبهشوندهها پرسیده میشود و در بین پاسخ آنها اگر پرسشی بود مطرح میکنیم. نیت ما در این پروژه و مجموعه مصاحبههایی که قرار است منتشر بشود، به چالش کشیدن مصاحبهشوندهها نیست. ما تعریف آنها از خودسانسوری را به شما انعکاس میدهیم و اگر تمایل داشته باشند یک نمونه از خودسانسوری زندگی فردی و یا اجتماعیشان را با شما به اشتراک میگذاریم و درصورتیکه تمایل به این کار نداشته باشند برای شما خواهیم نوشت. در این پروژه مصاحبهشوندهها را برخلاف کارهایی که تاکنون برای شما منتشر کردهایم، معرفی نمیکنیم و علتش برابر بودن افراد یک جامعه در مقوله خودسانسوری، در این پروژه است. شما نیز میتوانید در پروژه خودسانسوری شرکت کنید و مصادیقی از خودسانسوری در فعالیتهای ادبی-هنری، دوران تحصیل و یا زندگی شخصی خود را به نشانی اینستاگرام ما ارسال کنید. بیستوهفتمین نفری که با او گفتوگو کردهایم محمود صباحی است. آقای صباحی در تعریف خودسانسوری میگوید:
« خودسانسوری، پدیدهای ثانوی است؛ یعنی نخست، سانسور به مثابه رفتاری بیرونی پدید میآید و سپس این امر بیرونی به تدریج خود را در انسان میدرونَد و خودسانسوری را به مثابه رفتاری درونی در او طرح میافکند.
سانسور به مثابه عملی پیشگیرانه، رفتار و گفتار و نوشتار و دیگر روزنههای بیان و ابراز انسانی را کنترل میکند و بیش از همه، انسان را زورتوزانه از بروز آزادنه اندیشه و احساسات خود بر حذر میدارد اما خودسانسوری به گونهای اختیاری رخ میدهد و دست زور و تهدید و تطمیع در آن مشهود نیست یعنی زور و فشار در خودسانسوری نامرئی است و از همین روست که شناخت خودسانسوری و ساز و کار آن امری به شدت دشوار و آمیختهی اندیشیدنی است خودکاوانه.
در ساز و کار سانسور رو در روی ما دشمنی است قابل شناسایی و این درست برخلاف خودسانسوری است که در آنْ دشمن در عمق جنگلها و بیشههای ناخودآگاه ما خود را نهان کرده است و این دشمن از آنجایی خطرناکترین است که همچون جنّی در وجود ما خانه گزیده و از طریق خود ما علیه زندگی ما تصمیم میگیرد.
نظامهای سیاسی، ادیان و گروهها و خانوادههای زورمند اجتماعی بر پایه منافع خود مرزِ میانِ حرام و حلال و هنجار و ناهنجار و زشت و زیبا را تعیین میکنند و افراد را به تبعیت از آن مجبور میسازند اما پس از چندی این اجبار به منش بدل میشود یعنی آن چه که ناهنجار و ناپذیرفتنی اعلام شده بود، از سوی خود افراد بدون نیاز به قوه قهریه به گونهای اختیاری از مدار زندگی حذف یا به زبان دیگر سانسور میشود و این همان لحظهی تولد خودسانسوری است. آن نظامها و دینها و گروههای قهار میروند اما آموزههای اخلاقی و مقررات و تحریفاتشان بدینوسیله برای ابد در یک اتوماسیونِ ژستیک به حیات خود ادامه میدهد و چهبسا بُعد زیباییشناسی به خود میگیرد مگر آن که کسی خود را به زحمت فکری بیندازد و این چرخ باطل را شناسایی کند و آن را از تداوم و چرخش باز بدارد.
خودسانسوری را یک بداخلاقی فرهنگی تعریف میکنید یا محافظهکاری؟
ـ خودسانسوری، هم محافظهکاری و هم بداخلاقی فرهنگی است اما همه آن نیست. از دید من، خودسانسوری، چنان که گفتم، گونهای بلعیدن و درونیدن دشمن به مثابه هراس و دلهره خویش است؛ خودسانسوری، خودمهارگری و خودکنترلگری و خودسرکوبگری است اما خود را در هیأتهای مختلفی بروز میدهد یعنی صورتکهای گوناگونی بر چهره خود میزند و محافظهکاری و بداخلاقی فرهنگی تنها دو نمود از نمودهای بیشمارِ خودسانسوری است.
خودسانسوری، خودخواسته کردن امری ناخواسته است. انسان برای آن که از رنج و درد سانسور به مثابه تجاوز مدام روانی به خود رهایی یابد خود را به کلی تسلیم آن میکند و بدینطریق رنج تجاوز به لذت تسلیم و همکاری با دشمن یا نظام سرکوبگر استحاله مییابد. پس از این دگردیسی، این دیگر سازمانهای سانسور نیستند که نویسنده را تهدید میکنند یا تحت فشار میگذارند بلکه این خود نویسنده است که هم خود را سانسور میکند و هم دیگری را با کیف و رضایتی درونی به سانسور و حذف فرامیخواند. مدتی پیش خبرنگار روزنامه شرق (۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۶) در مطلبی پیرامون فیلم «لِرد» آقایِ رسولاف که در آن فیلم به نقد جامعه ایرانی پرداخته ـــ نوشته بود «...من اما فكر كردم كه اى كاش آنها كه اين قدر ناراحتاند و كينه به دل دارند، بروند و هم خيال خودشان را راحت كنند و هم مخصوصاً خيال ما را...».
این سخنِ یک مأمور امنیتی میتوانست باشد اما از ذهن یک روزنامهنگار برآمده! این دیگر محافظهکاری نیست؛ کسی این خبرنگار را مورد پیگرد قرار نمیداد اگر که چنین حرفی را نمیزد و کسی هم او را بدین کار ناگزیر نکرده بود و این درونیترین و بدترین نوع خودسانسوری است که ذهن را به تمامی اشغال میکند و به جای گوینده و از زبان گوینده سخن میگوید و مینویسد. در همان حالی که این خبرنگار در عادیترین حالتْ باید این موضوع را پیش از این درک کرده میبود که او نه سخنگوی سانسورچیان که نماینده آزادی بیان در جامعه است. او باید پیشتر میآموخت که شاخص توسعه انسانی و اجتماعی نه تابع قید و محدودیت و ممنوعیت که تابع آزادی است و او مدافع و گشاینده راه این آزادی است حتی اگر نگرگاهی به شدت مخالف فیلمساز هم داشته باشد.
پیش فرض ما این است که جامعه ایران جامعهای خودسانسور است. گمان میکنید که این خودسانسوری ریشه در فرهنگ ایران دارد یا تاریخ و اتفاقات سیاسی؟
ـ خودسانسوری، وضعیتی دینامیک دارد یعنی نمیتوان آن را به سادگی پدیدهای سیاسی یا فرهنگی دانست چرا که برآیند هر دوِ آنان است. دستکم آن خودسانسوریای که امروزه به ما رسیده است و از طریق روانجمعی ما عمل میکند. به زبان دیگر، اتفاقات سیاسی خود زمینه شکلگیری رفتار فرهنگی را فراهم میآورند و رفتارهای فرهنگی هم خود باعث رخدادهای سیاسی میشوند.
اما برای آن که به پرسش شما پاسخ مشخصی داده باشم ترجیح میدهم بگویم که خودسانسوری پدیدهای فرهنگی است چرا که ما زمانی میتوانیم از سیاسی بودن یک مسأله صحبت کنیم که در آن نیروی اجبار و قوه قهریه نمود عینی داشته باشد و این را بیش از آن که در خودسانسوری بتوانیم تجربه کنیم در سانسور با آن مواجه میشویم. سانسور تا آن زمان سیاسی است که سازمانها و نهادهایی برای آن فعال باشند و تخطی از آن هم عواقب تنبیهی داشته باشد اما در خودسانسوری ما با یک کنش فرهنگی خودخواسته رو به رو هستیم که چهبسا با اشتیاق و حتی با تفاخر انجام میپذیرد و از همین رو، فردی که خود و چهبسا محتوا و حقیقتی را میپوشاند یا ناگفته میگذارد، گمان میبرد که رفتاری فرهنگی و اخلاقی و انسانی از خود بروز داده است.
هنوز یادم هست که یکی از همکاران من در دانشگاه، در آن زمانی که من را به خاطر تدریس شفاف و بدون سانسور تحت فشار قرار داده بودند، با افتخار رو به من کرد و گفت: ببینید آقای صباحی! من در کلاس فرهنگ عامه وقتی درباره ختنه درس میدهم حتی کلمه ختنه را به کار نمیبرم که باعث سوءتفاهم نشود. این جا دیگر قوه قهریهای درکار نبود بلکه این رفتار و منش فرهنگی بود که زبان باز میکرد و با قاطعیت و تفاخر میگفت: من کلمهی ختنه را به کار نمیبرم حتی زمانی که درباره آن درس میدهم و صحبت میکنم.
سانسور و خودسانسوری مرز نمیشناسد و در نهایت به سانسور ما از سوی دیگران هم منتهی میشود. برای نمونه، دیشب یک فیلم آلمانی میدیدم به نام سفر به کافرستان.
با آن که بخش اصلی داستان فیلم در ایران میگذشت اما هیچ چیز آن به ایران شبیه نبود: نه طبیعت و نه آدمها و نه زبانها و نه موسیقیها. همه یا ترکی استانبولی بودند یا عربی. اول فکر کردم شاید کارگردان فرهنگ و زبان ایرانی را نمیشناخته اما بررسی که کردم دیدم او فیلمسازِ جست وجو گر و بیش از همه، مستند ساز است اما چه چیزی باعث شده بود که کل این فیلمِ داستانیاش مجموعهای از تحریف و سانسور باشد؟ بیتردید سانسور و خودسانسوری حاکم در جامعه ایران.
داستان فیلم در دهه چهل قرن گذشته میلادی اتفاق میافتد و دو زن آلمانیِ تنها با هم سفر میکنند و مدت طولانی در ایران و تهران هستند. طبیعتاً کارگردان نمیتوانسته در ایران فضای مناسبی در اختیار داشته باشد: آن هم برای دو زنِ جوینده که از یک سو بیحجاباند و از سوی دگر در پی یافتنِ آن تصویرِ محذوف و سانسور شده در این منطقهاند. آنها با یک اتومبیل از آلمان به راه افتادهاند تا به قلههای هندوکش برسند: به کافرستان؛ اما حجابْ این بزرگترین و درونیدهترین سانسور، سبب شده بود که کارگردان به کلی تصویر جسمانی و طبیعی و زبانی و موسیقیایی ما را تحریف کند چرا که جامعه ایرانی با خودسانسوریاش و دولت ایران با سانسورها و محذوفاتاش پیشاپیش همه فرصتها را از کارگردان و عوامل این فیلم برای انعکاس جامعهی ایران چنان که بود و چنان که هست، دریغ کرده بود. بنابر این، آدمها در این فیلم در تهران بودند و در حاشیه قله دماوند اما نه موسیقی طنین دماوند داشت و نه در و دیوار به رنگ تهران بود و نه مردم بومی به زبان فارسی سخن میگفتند. همهچیز از سرناچاری چنان سرهم بندی شده بود که برای مخاطب اروپایی آن فضای غریبِ ارینتالیستی را تداعی کند و نه بیشتر.
قاعدتن تاکنون خودسانسوری داشتهاید. تمایل دارید یک نمونه از خودسانسوریهایی که داشتهاید را همرسانی کنید؟
ـ بنابر شناختی که از خود دارم تا کنون هرچه کردهام و گفتهام و نوشتهام برای آن بوده است که بر خودسانسوری خودم غلبه کنم و در واقع کارکرد غرایزم را به حالت طبیعی و ناتحریف شدهاش برگردانم. من وقتی که مجموعه شعرم یعنی کتاب «خوشا فراز پستانهایش» را میخوانم، پیش از هر دلالت معنایی، با فرایند آزادسازی خودم از قید خودسانسوری مواجه میشوم.
اصولاً نوشتن در وهله اول به همین خاطر است. میخواهم خودم را چنان که هستم ابراز کنم و از طریق این ابراز به مرز این تشخیص برسم که کدام کلمه برآیند هراس و نگرانی من از دیگران است و کدام کلمه برآیندِ میل و زندگیِ راستینِ من؛ من با کلماتی که برمیگزینم، بیش از هرچیز، آزادسازی خودم را از قیود و قیمومتها جشن میگیرم.
بزنگاههایی در زندگی ما ایرانیان هست که آشکار میکند در درون هر یک از ما یک واعظ و یک ریشسفید نهان شده است و باید مراقب این واعظ یا ریشسفید یا به زبان هدایت این پیرمرد خنزپنزری در خود باشیم چرا که کار خودسانسوری را همان به انجام میرساند. بنابراین خیلی باید بنیادین باشد که آدم وقتی کلمهای را نادیده میگیرد و به جای آن کلمهی دیگری برمیگزیند، از خود بپرسد: آیا این «من» هستم که تصمیم میگیرم و انتخاب میکنم، یا این «ترس» و نگرانی من است که خود را به جای من جا میزند و تصمیم میگیرد و انتخاب میکند.
من همیشه انسان پروبلماتیک و دردسرسازی بودهام درست به همین دلیل اساسی که خودم را سانسور نمیکنم و نکردهام اما خودم میدانم که برخی از عشقهایم را سانسور کردهام و آنها را ناگفته گذاشتهام تنها به خاطر آن که نگرانِ عواقبِ پس از ابراز آنها بودهام.
انسانهایی که خود و رفتار خود را به مثابه یک اتوماسیونِ اسطورهای ـــ تاریخی و فرهنگی باز نشناسند و از این رو، غرق در شیفتگی یا تنفر از نامها و «شخص»ها باشند، چون «سیزیفوس» مجازات طبیعی آنها این خواهد بود که یک زندگی سیاسی و اجتماعی از پیش تعیین شده را چونان تقدیر خود تا ابدالدهر تکرار کنند و بدینسانْ زندگیای پوچ و بیمعنا را بینهایتبار از سر بگیرند. چنین انسانهایی ناگزیرند هرباره از خود شگفتزده بپرسند: به رغم جنبشها و جنبیدنهایم، پس چرا اینک در همان جایی ایستادهام که در آغازِ تاریخ ایستاده بودم؟ ــــ بیتردید این مجازاتی است شایسته و بایسته برای همه آن کسانی که از تأمل و تفکر روی برمیتابند: هم آنها که به ترسها و طمعهای خود میدان میدهند و در مقابل به خواستها و اشتیاقهای خود لگام میزنند و آنها را واپس میرانند. آنها نیز به راستی قهرماناناند: قهرمانان پوچی؛ ـــــ قهرمانانی که هستی خود را و چنانبود خود را سانسور میکنند و از همینرو به سرنوشتی شبیهپوشانه و تعزیتی دچار میآیند: به سرنوشت کسانی که هرگز نمیتوانند سرنوشت یا سرنوشتهای راستین خود را زندگی کنند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر