گفتوگو با اسد سیف
بخش اول
محمد تنگستانی
سال گذشته هشت ناشر مستقل ایرانی، در لندن نمایشگاه کتابی برپا کردند که مورد استقبال مخاطب و رسانهها قرار گرفت. امسال همزمان با نمایشگاه کتاب تهران مابقی ناشران مستقل خارج از ایران به این رویداد هنری پیوستند و در شهرهایی مانند پاریس، کلن، آمستردام و لوسآنجلس دومین دوره این نمایشگاه را باعنوان » نمایشگاه کتاب تهران – بدون سانسور « را برپا کردند. در معرفی این رویداد هنری، آمده بود: اگر قرار است نمایشگاه کتاب تهران فرصتی برای معرفی کتاب و ناشران فارسیزبان و آثاری که در این سالها منتشرشدهاند باشد، دلیلی وجود ندارد برای اینکه تنها کتابهایی که زیر تیغ سانسور میروند در این فرصت رونمایی شوند و اگر سانسورگران حضور کتابهای سانسور نشده را در تهران نمیتابند، ما نمایشگاه کتاب تهرانمان را خارج از مرز ایران برگزار میکنیم و خواننده فارسیزبان را از خواندن کتاب فارسی بدون سانسور محروم نمیکنیم. در دهههای گذشته مبارزه و مخالفت با سانسور کتاب یکی از مهمترین دغدغههای برخی از نویسندگان ایرانی بوده است.
ایرانوایر به دلیل برپایی این رویداد فرهنگی و در راستای مبارزه با سانسور با تعدادی از ناشران و نویسندگانی که در آن نمایشگاه شرکت کرده بودند گفتوگو کرده است. در ادامه گفتوگو با اسد سیف را میخوانید. از کتابهایی که تا کنون از این نویسنده شصتویک ساله زاده بندر انزلی منتشر شده میتوان به اسلامینویسی (بررسی دو دهه ادبیات حکومتی در ایران)، ذهن در بند، پیشینه و پیشزمینه اندیشهستیزی در ایران؛ عشق در ادبیات داستانی ایران در تبعید، طنز در ادبیات داستانی ایران در تبعید، من و شهرزاد و دُن کیشوت، اشاره کرد. اسد سیف در تعریف خود سانسوری میگوید:
ـ خودسانسوری به زبان ساده یعنی اینکه آدم در ذهنش حرفی داشته باشد و نتواند آن را در آزادی بر زبان براند. وقتی این موضوع را به عرصه ادبیات بکشانیم، میشود پدیدهای فرهنگی، یعنی جامعه به آن درجه از رشد نرسیده و فرد در موقعیتی آزاد قرار نگرفته و یا خود شخص ازنظر آموزشی و فکری به درجهای از درک برای بیان اندیشه اش نرسیده، و یا اصلاً بر اثر خفقان حاکم بر کشور، خودش را در بیان و رفتار آن اندازه سانسور میکند که زبان به کام در آزادی نمیچرخاند. وقتی به این موضوعات درعرصه ادبیات بنگریم، باید برگردیم به بنیان این مقوله و اینکه رمان و یا داستان کوتاه از دست آوردهای عصر مدرنیته است یعنی عصری که آزادی اندیشه و بیان همگام با عرصههای مختلف زندگی اجتماعی از تاریخ گرفته تا سیاست، هنر و مسأله زن و حتی معماری و شهرسازی متحول شدهاند. شکلِ بیان و فکر و نمود آن در تمام این زمینهها دارد رنگ عوض میکنند و در این شرایط است که میبینیم ادبیات شکل دیگری به خودش میگیرد و فرقش با دورههای قبل مشخص تر میشود. اینجاست که نویسنده و همچنین شخصیتها در آزادی کامل آنچه که در ذهنشان میگذرد بر زبان میآورند و به صلاحدید اخلاق حاکم تن به سانسور نمیدهند. خب اگر این را بپذیریم میرسیم به اینجا که رمان بهعنوان یک سوغات غرب وارد ایران شده است؛ در یک نابهنگامی تاریخی، زمانی که جنبش مشروطه آغازشده و اخلاق سنتی_مذهبی حاکم در حال پوستاندازی است. جامعه چیزی را شروع میکند و در این کشاکشِ موجود، در عرصه فرهنگی موفق میشود گامهایی بهپیش بردارد ولی این راه ادامه پیدا نمیکند و گسست ایجاد میشود و متاسفانه سالهای بعد و دهههای بعد همه چیز در جامعه و فرهنگ ما سیاست زده میشود. حتی سیاست هم سیاست زده میشود و ما از اصل و اصالتِ مدرنیته دور میشویم. شواهد مدرنیته را میپذیریم، بی آنکه فکر آن را پذیرفته و یا داشته باشیم. و اینجاست که دچار دو نوع سانسور میشویم. یک سانسور حکومتی و یک سانسور خودی. در سانسور حکومتی بههرحال رژیمها اجازه نمیدهند در چاپ و نشر، موضوع کتابها و نشریات به عرصههایی ویژه وارد شود. خط قرمز میگذارند. یعنی فکر نویسنده را سانسور میکنند و اجازه نمیدهند که انواع فکر و صدا در آزادی در بستر جامعه مطرح شوند. جامعه بیش از یک صدا نمیشناسد و یا نمیخواهد که بشناسد. بهعنوانمثال از همان آغاز جنبش مشروطه وقتی مستشارالدوله میآید و از قانون اساسی کشور فرانسه و یا بلژیک برداشتی میکند و رساله "یک کلمه" را منتشر میکند ، با اینکه خودش در توهم میگوید این موارد را ما البته در قرآن داریم، با این همه مجبورش میکنند گفتههای خودش را نفی کند. کتابش را جمع میکنند و اجازه انتشار به او نمیدهند. در واقع با این رفتار، اجازه فکر به او داده نشده است. در همین زمان است که اعتمادالسلطنه که خود نویسنده است، سانسور را به ناصرالدین شاه توصیه میکند و میشود نخستین وزیر سانسورچی در ایران. و طنز روزگار اینکه چند عنوان از آثار خودش گرفتار سانسور میشوند و اجازه نشر نمییابند. در جوامع توتالیتر قدرتمندان در عرصه سیاست، فکر را به این شکل سانسور میکنند و نتیجه این میشود که نویسنده وقتی دارد چیزی مینویسد همیشه خودش را در یک چارچوب از پیش مشخصشده احساس کند و بکوشد تا از آن خط قرمزها فراتر نرود.
ازلحاظ کیفی در نحوه چاپ و عرضه آثار، ناشران در خارج از کشور توانستهاند رضایت و اعتماد مخاطب فارسی زبانی را که لزوماً نیازی به خواندن کتاب به زبان فارسی ندارد را جلب کنند؟
ـ یک واقعیت وجود دارد و آن این است که ما از یک دنیای کوچک به یک دنیای بزرگ پرتابشدهایم، دنیایی که در عرصه فکر و اندیشه سالها از ما جلوست. از این دنیای بزرگ باید آموخت. اگر میخواهیم در این دنیای نو فعالیت فرهنگی و یا سیاسی بکنیم باید یک سری چیزها را از غرب یاد بگیریم. ما نیازمند این یادگیری در عرصه چاپ و نشر هم هستیم. ما نمیتوانیم مثلاً در اروپا زندگی کنیم اما با مترو معیارهای موجود و اشتباه در ایران کار کنیم و کتاب منتشر کنیم. و یا اینکه حتی کتابهای سانسورشدهای را که در ایران منتشر شدهاند، مبنا قرار دهیم و از آنها استفاده آموزشی کنیم. کسی که اینجا زندگی می کند، مجبور است از منابعی بیاموزد که به این زبان نوشته شده اند. یعنی منابع دست اول.
سانسور و همچنین خودسانسوری یک اتفاق فرهنگی و سیاسی است که در ما نهادینه شده. یک نویسنده باید در گام نخست سعی کند خودش را از این دام نجات دهد، یعنی بهاصطلاح خودسانسوری را در خودش از بین ببرد و آزادانه بنویسد. از سیاست زدگی و به روزمره گی زندگی کردن فاصله بگیرد. بعد تازه میرسیم به یک چیزهایی که بسیار ظریف است مثل همین نحوه عرضه و چاپ کتاب.
در آزاد نوشتنِ ما ایرانیها، هنوز راه درازی در پیش است. فرهنگ را نمیتوان در کوتاه مدت تغییر داد. باید آن را آموخت و تجربه کرد و زندگی نمود. برای نمونه؛ در ادبیات غرب موضوع جنسی امری خیلی اساسی و عادی است. در رابطه با آثاری که توسط ایرانیان خلق میشود، در بسیاری از آثار که اینجا یعنی دنیای آزاد نیز نوشته شدهاند، ناآگاهی یا درک نکردن تفاوتِ دو مقوله پورنوگرافی و اروتیسم به چشم میخورد. این دو موضوع با هم قاطی میشوند. نویسنده ایرانی خیلی وقتها در بیان ادبی و یا هنری این موضوع ناتوان است، چرا؟ به این دلیل که ما اروتیسم را نه تجربه کردهایم ونه آموختهایم. برداشت دیگری از آن در ذهن داریم. این موضوع با زندگی واقعی ما فاصله زیادی دارد و همیشه در خودآگاه و ناخودآگاه ما در ایران سانسور شده است. اغلب ما این موضوعات را در اینجا هم نیاموختهایم و یا نخواستهایم که بیاموزیم ویا کمتر آموختهایم. البته هستند داستانهایی اندک که در این راه موفق بودهاند ولی عمومیت ندارد. یا اینکه در صنعت نشر، اینجا ناشران غربی نسخههای محدودی از کتابها را قبل از اینکه منتشر کنند به دست منتقدین و نشریات میدهند، یعنی بازاریابی میکنند، این موضوع چیزی است که اصلاً در صنعت نشر ما وجود ندارد. ناشر ایرانی کتاب چاپ میکند اما حاضر نیست یک نسخه به یکی بدهد که این کتاب را معرفی کند. درنتیجه کتاب معرفی نمیشود. از آن گذشته ما رسانهای نداریم که بتواند این کتابها را معرفی کند. تفاوتی هم بین نقد کتاب با معرفی آن نمیبینیم.
از سوی دیگر؛ این را نیز باید گفت که یک ایرانی خیلی راحت میرود چلوکبابش را میخورد، برای شکمش هزینه می کند ولی حاضر نیست برای ذهن و فکرش هزینهای پرداخت کند. به قول ایرانیهای داخل کشور، در سبد خرید ماهانه ما، جایی برای خرید کتاب و نشریات وجود ندارد. اینها همه مسائلی هستند که تأثیر میگذارند.
یکی دیگر از علتهای عدم جلب رضایت مخاطب در این سالهای اخیر شاید این باشد که تا چند سال پیش ناشران جوان و نسل نوی ایرانی در خارج از کشور هنوز وارد عرصه اقتصاد فرهنگی و نشر نشده بودند و ناشرانی که از پیش فعالیت میکردند اغلب آرزوهای فرهنگی کسانی را برآورده میکردند که عموماً بعد از انقلاب و در دهه شصت از کشور خارج و یا تبعید شده بودند.
در این چند سال اخیر، به همراه خروج گسترده جوانان از کشور، موج جدیدی از جوانان وارد این عرصه شدهاند. این بودنها خودش بهتنهایی جانی تازه به روند چاپ آثار میدهند و به سلیقه مخاطب و نسل امروز نزدیکتر هستند. اینکه تا چه حد بتوانند پیش بروند نمیدانم، اما امیدوارم تلفیقی از نگاه نو و کهنه در این عرصه شکل بگیرد. یعنی جوانها از تجربههای نسل گذشته استفاده کنند و نسل گذشته به توانایی و خلاقیت نسل جوان ناشران و نویسندگان اعتماد کند.
در همین راستا؛ برپایی نمایشگاهی از کتابهای سانسور نشده از سوی ناشران ایرانی در خارج از کشور به باور من حرکت و گام خیلی خوبی است ولی این گام اگر نتواند با خلاقیت پیش برود و تنوع نداشته باشد به حرکتی بر ضد خودش تبدیل میشود. در کنار همه این موارد و نکتهها باید در صنعت نشر به دنیای مجازی و شبکههای اجتماعی نیز اهمیت داد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر