امید کشتکار، روزنامه نگار
1- رای دادن یا ندادن به صرف عمل فیزیکی انداختن برگهی رای در صندوق، اکت سیاسی نیست. در بهترین حالت و در شرایطی مانند آنچه در ایران یا رفراندوم اخیر ترکیه دیده شد، عملی است شبهسیاسی و یا سیاسینما. وسیلهای برای ارضای حس «مشارکت داشتن». آنچه رای دادن را سیاسی میکند، دقیقا از فردای اعلام نتایج شروع میشود. مطالبهگری، به چالش کشیدن دولت منتخب، پافشاری بر شعارهای داده شده، استفاده از تمامی ظرفیتهای قانونی (مانند حق تجمع) و از همه مهمتر ایستادن در برابر حقوقی که بهصورت قانونی از اجتماع سلب شده (مثل حق انتخاب پوشش) نمونههایی از آنچیزی هستند که رای دادن یا ندادن را سیاسی میکند. در ساحت سیاسی امروز ایران در هر دوسوی مشارکت و تحریم میلی به عمل سیاسی نیست. خلاصه شدن مشارکت و حق تعیین سرنوشت، در انتخابات به روایت دو دههی اخیر چیزی نیست به جز بهانهی به قدرت رساندن نزدیکان سیاسی بدون اینکه میلی به پاسخگویی یا اساسا مشارکت شهروندان در امور سیاسی دیده شود. تازهترین مثال انتخابات مجلس و لیست امید بود که سرنوشتش از سخنرانی فاطمه حسینی عیان شد.
2- در دور دوم انتخابات فرانسه علیرغم خطر به قدرت رسیدن راست افراطی (لولویی مشابه رئیسی یا جلیلی) نزدیک به ۲۵ درصد واجدین شرایط رای نداده و همینطور در جنبشی بهنام «رای سفید» بیش از چهار میلیون رای باطله به صندوق ریخته شد. این آمار سطح مشارکت در انتخابات را به کمترین حد در چند دههی اخیر رساند. عموم کسانی که شرکت نکردند از چپ رادیکال، رایدهندهگان به ملانشون و همینطور کارگران سازماندهی شده در سندیکاها بودند. به عقیدهی این افراد برای کارگر و فرودست تفاوتی میان اقتصاد نئولیبراستی ماکرون=روحانی و سیاستهای راستگرایانهی لوپن=رئیسی وجود نداشت. آنچه جامعهی مدنی فرانسه را در فردای بعد از انتخابات محافظت میکند و این امید را زنده نگه میدارد که از پس دوگانهی ماکرون-لوپن میتوان به جستوجوی راه سوم برآمد، زنده بودن نهادهای مردمنهاد، احساس مسئولیت جمعی، همراهی تمام اقشار برای مبارزه با قوانین زورگویانه و پافشاری بر حق داشتن سندیکاها و استفاده از تمام ظرفیتهای قانونی و غیرقانونی برای ایستادن در برابر دولت است. اموری که نه با یک دست کردن جامعه (مثل توهین و تحقیر رای ندهندهگان به ماکرون=روحانی) که براساس حق رنگارنگ بودن عقاید بنا شده است. با رای ندادن من و کسانی مانند من ممکن است در این فضای یکدست شدهی کرکننده، همچنان منفذهای باریکی برای حرکت سیاسی و اعتراض به وضع موجود باز بماند. دقیقا همان چیزی که گفتار اصلاحطلبان خواستار حذف آن است. نمونهی این حذف در برخورد تیم لیستبند اصلاحطلبان با فعالی مدنی مانند لیلا ارشد در همین انتخابات شورای شهر دیده شد.
3- برای من تفاوت معناداری میان سیاستهای روحانی خصوصا در حوزهی فرهنگ و آزادیهای مدنی با آنچه پیش از این اتفاق افتاده وجود ندارد. به جز تربیت قشری از هنرمندان و نویسندگان حزبی و وابسته که از اعضای همیشهگی ستادهای انتخاباتی و هوراکشان حرفهای بنفش هستند، سینما، موسیقی و ادبیات مستقل به همان اندازهی سابق سرکوب و نادیده گرفته شده است. نمونهی زنده کیوان کریمی است که به جرم ساختن فیلم مستند راهی زندان میشود و یا کسانی مانند مهدی و حسین رجبیان که مهمان اوین هستند. در دوران روحانی فضا برای فعالین مدنی نهتنها بازتر نشده که بهصرف نزدیکی یا دوری به دولت این حذف رنگ و بویی خشنتر پیدا کرده است. سکوت معنادار دولتیان و حامیانشان و تفاوتی که میان سرکوب نزدیکان و مستقلان میگذارند گواه آن است که برای دولت روحانی مانند پیش از این آنچه اهمیت دارد «خودی» بودن است نه «حق» فعالیت مدنی داشتن.
آنچه از نقش روحانی در برداشتن تحریمها گفته میشود هم انکار روشن نقش رهبر و نهادهای وابسته در سیاستهای کلی نظام و فروکاستن سیاست هستهای به احمدینژاد است. حال آنکه دولت محمود احمدینژاد به سند تمامی اظهارنظرهای رسمی دست کم در دوران دوم ریاستجمهوری به صورت کامل از تحولات هستهای کنار گذاشته شده بود. تنها یک تحلیل سطحی و ناآگاهانه یا اصرار بر یک دوروویی و دروغ میتواند نقش رهبر و مجموعهی اطراف او مانند سپاه را بهکل از تاریخ تحولات هستهای و تحریم حذف کند و آن را به یک «تدارکاتچی» که حتی حق انتخاب مستقل وزیرخارجهی خود را ندارد کاهش دهد.
4- شرکت در انتخابات پذیرفتن قواعد بازیای است که نهادهای فرادستی مانند شورای نگهبان ترتیب میدهند. شرکت در این بازی گرچه شاید معنای مشروعیت بخشیدن به نظام را نداشته باشد، اما در هر حال تن دادن به قواعدی سطحی و از پیش تعیین شده است. عدم امکان شرکت هر دیدگاه غیررسمی، ممنوعیت حضور زنان و اقلیتها و فیلترینگ بیرحم هر تفکری با اندکی زاویه، عملا انتخابهای موجود را به سطحی تنزل داده که نمیتوان نام «انتخاب» بر آن نهاد. من حاضر نیستم با یک برگهی بهظاهر ساده نقشآفرین این بازی باشم. بازیای که یکسوی آن شیخ بنفش با آن سابقهی امنیتی و سرکوب است و یکسوی دیگر رئیسی آیتالله اعدام و خاوران.
5- حتی اگر تمام موارد بالا و دیگر دلایلی که سر به طومار میگذارند نبود باز هم من به سه دلیل مشخص به روحانی (رئیسی که وضع و حالش مشخص است) رای نمیدادم. اول: حضور افرادی مانند پورمحمدی، ربیعی و رحمانی فضلی در کابینهی اول. دوم: حمایت او از کسانی چون دری نجفآبادی و ریشهری در انتخابات خبرگان و پشتیبانی چهرههایی چون صانعی و ناطق نوری از ریاست جمهوریاش و سوم داستان کارگران معدن یورت و آق قلا. همان کسانی که بعد از خالی کردن فریاد خشمشان بر سر رئیس دولت، احضار و تهدید و سرکوب شدند تا نامهی عذرخواهی خدمت رئیسجمهور صددرصدی بنویسند و کارگرانی که شلاقآجین شدند چون از حق خود دفاع میکردند.
آنکه بهترین فرزندان ایران را به سینهی گورستان خاوران فرستاد و یا آنکه میخواست ما را در میدانهای شهر اعدام کنند، هیچکدام انتخاب من نیستند. رای نخواهم داد!
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر