محمود صباحی، جامعهشناس
هنگامی که قرار است از میان دو راه یکی را برگزینیم با این پرسش مواجه میشویم که کدام راه میتواند راه درست باشد؟ ـــ بوداییان تبت پاسخ قاطعی به این پرسش میدهند: هر راهی که درنوردیدناش دشوارتر بود همان راه را برگزین: راه درست همان راه دشوارتر است.
انتخابِ آسانترین راه اغلب نادرستترین و بیفرجامترین انتخاب است و از دید من رأی ندادن به یک نظام سیاسیِ ایدئولوژیک که نگرشاش به انسان چونان بندهای است که باید فرمان ببرد، همان انتخاب درست است چرا که انتخابی دشوارتر و بسا پرخطرتر است و بیش از همه، زندگی من را در خطر میافکند.
هگل در کتاب پدیدار شناسی روح توضیح میدهد: انسان تنها با به خطر انداختن جان خود برای تأمین خواستهایش، میتواند انسانیت خود را محقق کند و یا در شُرفِ انسان شدن قرار گیرد؛ در همان حالی که در زندگی حیوانیْ کل رفتارها تابع یک خواست بیشتر نیست و آنهم حفظ و نگهداری جان یعنی حفظ و نگهداریِ وضع موجود، است.
بنابر این میزان سنجش من از یک انتخاب درست در برابر یک انتخاب نادرست در میزان خطری است که برای ما فراهم میآورد چرا که گریز از خطر و دوری کردن از آن نه تنها مانع تشخص انسانی ما میشود که تشخص سیاسی ما را نیز در معرض نیستی قرار میدهد: نمیتوان بدون پرداخت هزینه از نکبت یک نظامی که سرنوشت انسان را در وضع بندگی و ستمکشی خلاصه میکند، آزاد شد.
بدترین بلایی که یک نظام سیاسی ایدئولوژیک بر سر افراد جامعه میآورد این است که نگرش و رفتارِ طبقهی حاکم (و در جامعهی ما منش و رفتار فرد حاکم) را در نزد آنان به صورت عقل سلیم و نظم طبیعی درمیآورد یعنی افراد جامعه به تدریج با مأنوس شدن به سخنهای پوچ و اخبار جعلی و برنامههای فرهنگی مسموم و مغرضانه که هر روزه به خورد آنان داده میشود، میپذیرند که وضع موجود و نظام حاکم با تمام بدکرداریهایش منطقیترین و عقلانیترین حکومتی است که آنها میتوانستهاند داشته باشند و در سایهسارش زندگی کنند. البته این خصلت تمام نظامهای کوتولهی سیاسی در جهان است؛ نظامهایی که ذهن مردم را از انبوه هیولاها و هراسهها آکنده میکنند و همین راز بقای تاریخی و اجتماعی آنها است. آنها مدام در شیپورِ دشمنها و خطرهایِ خودبرساخته میدمند و به مـردم چنین القا میکنند که به رغم تباهی و تبهکاری فراگیر، وضع موجود همان بهترین وضع ممکن است و اگر آنها بروند، «لولو»هایی خواهند آمد و آنها را خواهند خورد، در همان حالی که خود همان لولویند که به خوردن مردم مشغول است. روش کار این کوتولهنظامها بسیار ساده و ابتدایی است: آنان با القای هول و هراسْ روانِ کودکانهی مردم را از قعرِ جانشان فرامیخوانند چندان که نیاز به امنیت و وحشت از ناامنی در آنان به بالاترین آستانهاش میرسد و در لحظهیِ چنین دگرگونیِ خزندهای است که ناامنی محضِ این نظامها با احساس امنیت در ساختار روان اجتماعی جابهجا میشود: درست مانند زنان یا کودکانی که از شوهر یا پدر خود مدام کتک میخورند و تحقیر میشوند اما با خود میگویند درست است که گاهی ما را کتک میزند و تحقیر میکند اما در عوض به ما امنیت هم میدهد!
باری! اعتراف میکنم از این که تاکنون در زندگی خود هرگز راه کمخطرتر و آسانتر و دزدانهتر را برنگزیدهام (و پیشنهاد نکردهام) و بنابر این، هیچوقت به هیچ بهانه یا توجیهی به یک نظامِ ارباب (آقا) ــ بندگی رأی ندادهام که من را چونان بنده مینگرد و در ساحت بندگی مستقر میکند، احساس هوشمندی و از این بیشتر، احساسِ آزادگی میکنم؛ من حتـا در اوج روزهایی که در تهرانْ بیشترین فشارها بر من آمد که اگر به فلانی رأی ندهم، بهمانی برنده خواهد شد و من کار و زندگیام را از دست خواهم داد، خود را به رأی دادن ناگزیر نکردم: ارباب، ارباب است، چه ارباب چربزبان، چه ارباب تندزبان! ــــ و از دید من ارباب چربزبان اما همیشه از ارباب تندزبان خطرناکتر و چهبسا «دجّال»تر است چرا که او انسان را دو بار به مسلخ نابودی میکشاند: یکبار با قرار دادن جسم او در وضع بندگی، و دیگر بار با برکندنِ نیروی مقاومت بنده از طریق نمایشِ خیرخواهی و نرمخویی و در نهایت کشتن و خلع سلاح روانی او. ارباب تندزبان اما این حُسن را دارد که مدام با رفتار و گفتار خود بنده را با فکر و خیال آزادی روبه رو کند چندان که برایِ تحققِ آزادی خود دست به کار شود و نظام ارباب (آقا) ــ بندگی را براندازد!
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر